هان!
اي عقاب عشق!
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست،
پرواز كن،
به دشت غم انگيز عمر من،
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي،
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي،
با اين كه ناله مي كشم از دل،
كه آب،
آب،
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را، پر كن پياله را!
!
شب خوش