در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
سلام پایان جان
Printable View
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
سلام پایان جان
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد
ياد حريف شهر و رفيق سفر نكرد
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
شوخي مكن كه مرغ دل بيقرار من
سوداي دام عاشقي از سر به درنكرد
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
سلام
دلم یه خورده گرفته بود
دلم رفت و نديدم روي دلدار
فغان از اين تطاول آه از اين زجر
حافظ
آخايش محمد نبينم ناراحتي...........
من كه نميدونم مشكلت چيه اگه كاري از دستم بر مياد هستم در خدمتت
مي خواي جك بگم حالت خوب شه؟
ايشالا مشكلت حل شه
سلام بر آقا جلال عزيز
رموز مستی و رندی ز من بشنو نه از واعظ
که با جام و قدح هر دم نديم ماه و پروينم
نه قربونت خودم و دلم به یه نتیجه ای اخرش میرسیم
من با همین زبان شما
با همین کلام
هر جا رسیده ام سخن از مهر گفته ام
آوخ که پاسخی به سزاکم شنفته ام
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو میافتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار هر اهل دلی بود
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!
سلام داش جلال
من با تو ای جسد ننشینم در این سرای
کایزد همی بخواند به جای دگر مرا
آنجا هنر به کار و فضایل، نه خواب و خور
پس خواب و خور تو را و خرد با هنر مرا
چون پیش من خلایق رفتند بیشمار
گرچه دراز مانم رفته شمر مرا
روزی به پر طاعت از این گنبد بلند
بیرون پریده گیر چون مرغ بپر مرا
سلام به همگی
اي دل مباش يك دم خالي ز عشق و مستي
وانگه برو كه رستي از نيستي و هستي
حافظ(خدا كنه شعر رو درست نوشته باشم)
سلام مژگان خانوم
شما هميشه شعراتون متفاونه(حرف آخرش منظورمه)
محمد جان بيام پا درميوني؟
آقا جلال شعر مسلمانان خيلي قشنگ بود ميشه معرفيش كني؟
ياد ايامي که در گلشن فغاني داشتم
در ميان لاله و گل ، آشياني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
پاي آن سرو روان ، اشک رواني داشتم
کار ما از این حرفا گزشته پایان جون
مژگان خانوم السلام علیکم