تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
کس واقف ما نيست که از ديده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
Printable View
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين
کس واقف ما نيست که از ديده چهها رفت
بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت
مشکل از من بود ..اون پست بالایمو ویرایش کردم...از همه ی دوستان معذرت میخوام...
تو قامت سياه شب
وقتي ستاره ميميره
انگار ميخواد بهم بگه
واسه رسيدن به تو ديره...
هر صبح در آيينه ي جادويي خورشيد
چون مينگرم او همه من من همه اويم
من نيز چو خورشيد دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم که نپويم
مستم کن آن چنان که ندانم ز بيخودی
در عرصه خيال که آمد کدام رفت
بر بوی آن که جرعه جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت
تا دامن کفن نکشم زير پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
تو گر خواهی که جاويدان جهان يک سر بيارايی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رويت
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد