هواخواه توام جانا و ميدانم که ميداني
که هم ناديده ميبيني و هم ننوشته ميخواني
Printable View
هواخواه توام جانا و ميدانم که ميداني
که هم ناديده ميبيني و هم ننوشته ميخواني
الان می خواستم یه شعر بذارم.. دیدم ی هست منصرف شدم
يه غريبه تو اون چشا كه سرده و نه آشنا
نداره حرف تازهاي تا بشكنه مهر لبات...
خوب من از ی گذاشتم...
ترا آتش عشــق اگر پر بــسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
سعدی
تو که رفتی وفا نکردی
نگهی سوی ما نکردی
به یاری شکستگان چرا نیایی
چه بی وفا.. چه بی وفا.. چه بی وفایی
(ببخشید اینم ی شد انگاری)
یه حوض و چند تا ماهی
خسته سوز و سرما
بازم بکار تو دست من بهارو
بازم بیا نون بده ماهیارو
خوی الان تکلیف چیه ؟
و عيش نهان چيست کار بیبنياد
زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد
گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مکن
که فکر هيچ مهندس چنين گره نگشادبود
یا حق
دوش چه خورده ای دلا.. راست بگو نهان مکن
چون خمشانه بی گنه.. سر به اسمان نکن
(ببخشید من این شعر را نمی دونم ماله کیه و کاملشو هم می خوام.. اگر کسی می دونه ممنون می شم اسم شاعر و کامل شعر را بذاره)
محمد جان دادا شوخی می کنم باهات
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر
سلام مژگان خانوم:
شعر از مولوی هست صبر کنی برات میزارم
محمد. چی داشتین تو تفریحتون؟