از عامل اضطرابزا فرار نكنيد!
بروز اضطراب ميتواند علل و انواع گوناگون داشته باشد اما در هر حال زندگي فرد را دچار اختلال و مشكل ميكند. به گزارش ايسنا، برخي از انواع اضطرابها علل و عوامل مشخصي دارند و برخي از آنها علت آشكاري ندارند. به گفته محققان، گاهي اوقات ممكن است اين اضطراب بسيار شديد باشد تا جايي كه زندگي عادي فرد را با مشكل مواجه كند. قطعا شدت و علت بروز اضطراب در روشهاي به كار گرفته براي کاهش آن تاثيرگذار است، اما متخصصان با انتشار مقالهاي در مجله آنلاين "سايكولوژي امروز" اعلام كردند كه چند روش عمومي وجود دارد که ميتوان در تمام موارد براي تخفيف اضطراب، آنها را بکار برد.
البته بايد به خاطر داشت كه اين روشهاي عمومي شايد به تنهايي قادر به کنترل اضطرابهاي شديد نباشند. يكي از معمولترين راهها براي كاهش اضطراب استفاده از تكنيك «relaxation» (آرامش ورزي) است.
اين تكنيك روشي بسيار عالي براي کنترل اضطراب است. از اين روش عمدتا در جريان روان درماني انواع اضطرابها، وسواسها و ساير اختلالات رواني يا ذهني استفاده ميشود. اما افراد ميتوانند با يادگيري اين تكنيك بدون قرار گرفتن در جلسات روان درماني، آرامش روزمره خود را تامين کنند. در اين روش به فرد آموزش داده ميشود به انبساط و شل کردن عضلات خود بپردازد. انقباض عضلات يکي از علائم اساسي اضطراب است و احساس چنين علائمي متقابلا شدت اضطراب فرد را افزايش ميدهد. يكي ديگر از شيوه هاي متداول كاهش اضطراب كنترل تنفس است.
تحقيقات نشان ميدهد كه افراد در حالتهاي اضطرابي تنفس درستي ندارند. دم و بازدم آنها معمولا به صورت سطحي انجام ميپذيرد و خود اين شيوه نادرست موجب ميشود فرد دياکسيد کربن خود را به طور کامل تخليه نکرده و اکسيژن کافي جايگزين آن نکند. به اين ترتيب سطح اضطراب معمولا افزايش مييابد. با استفاده از اين روش فرد ياد ميگيرد دم و بازدم خود را به آرامي و با كنترل آگاهانه و ارادي انجام دهد.
نكته سوم از بين بردن افکار منفي براي کاهش اضطراب است. اغلب در جريان اضطراب هجوم افکار منفي ذهن فرد را دربرميگيرد و اين جريان تاثير مخربي روي ذهن فرد و آرامش او دارد. براي کاهش اضطراب بهتر است فرد به اين دسته از افکار خود توجه و آنها را شناسايي کرده و افکار مناسبي را جايگزين آنها كند.
يكي ديگر از راهكارهاي مهم براي كاهش اضطراب، فعاليت كردن است. در زمانهايي که احساس نگراني و اضطراب داريد بهتر است به کار و فعاليتي مشغول شويد. ذهن انسان در يک لحظه نميتواند به چند موضوع متفاوت فکر کند. کاري پيدا کنيد که برايتان سرگرم کننده باشد و مشغول شويد. اين عمل باعث خواهد شد راحتتر با افکار اضطرابزا مبارزه کنيد. در واقع خواهيد توانست ذهن خود را از درگير شدن با افکار منفي منحرف کنيد و به کارهاي ديگري بپردازيد. در اين ميان بايد تذكر داد كه نقش فعاليتهاي منظم ورزشي براي کاهش اضطراب اثبات شده و بسيار مفيد است. ورزش کردن باعث خواهد شد که شما در مواجهه با شرايط اضطرابزا خونسردي و آرامش بيشتري داشته باشيد. محققان درعين حال توصيه ميكنند كه از عامل اضطرابزا فرار نکنيد. فرار از چيزي که موجب اضطراب شما ميشود شايد به طور موقتي شما را از تحمل اضطراب آسوده كند، ولي راه حل کاملا نامناسبي است که باعث ميشود ريشه اضطراب در شما باقي بماند و در مراحل بعدي نيز از رويارويي با آن هراس داشته باشيد. به اين جهت تلاش کنيد عاملي را که موجب اضطراب شما ميشود شناسايي کنيد و حتيالامکان با آن روبه رو شده و آنها را براي خود حل كنيد. براي اين منظور مي توانيد از متخصص و مشاور ماهر كمك بگيريد.
از جمله موارد ديگري كه ميتواند به كاهش اضطراب كمك كنند اين است كه عزت نفس و اعتماد به نفس خود را بالا ببريد، در کارهاي خود برنامه ريزي داشته باشيد و از افراد آرام الگوبرداري كنيد. اگر با وجود بكار بردن روشهاي بالا بازهم احساس كرديد كه نمي توانيد اضطراب خود را تا حد مناسب كاهش دهيد و هنوز با مشكل مواجه هستيد ميتوانيد از روشهاي روان درماني و دارو درماني براي کاهش اضطراب استفاده كنيد كه البته حتما بايد با مشورت پزشك صورت گيرد.
تفاهم
بهره هوشی، متغیری از فقر و فرهنگ!
برتری در جوامع بشری همیشه با یک متر و معیار ثابت، سنجیده و محاسبه نشده است. در طول زمان توانایی جسمی و بدنی به عنوان مهم ترین عامل برتری همیشه مورد توجه بوده است. غلبه بر روح و ذهن بیشترین نمود خود را در غالب مردان دین و مذهب به نمایش گذاشته است.
در این میان و در بیشترین مدت در طول تاریخ، قدرت فکر و ذهن و به تبع آن، عالمان و متفکران جایگاه والایی در نظام قدرت نداشته اند، اما با تغییر ذهنیت بشر و درک نقش علم و فهمیدن تاثیر مهار منابع موجود در طبیعت بر ارتقای جایگاه افراد، ملت ها و کشورها در ساختار قدرت، جایگاه مردان علم و قدرت ذهن و فکر تغییر یافت. زمانی رسید که دیگر برای بیان یک نظریه علمی کسی را در محضر کلیسا و در پیشگاه فرزند خداوند محاکمه نمی کردند. به تدریج نظریه پردازان به تفاوت بهره مردم از چیزی به نام هوش اهمیت دادند. ارزش و قیمت قدرت فکر بالا رفته بود و صاحبان این قدرت، متاعی قیمتی شده بودند. به این ترتیب اگر تا پیش از این توانایی سربازان در میدان جنگ و کسب پیروزی عامل افتخار ملت ها بود، به تدریج کسب افتخارات علمی و پیشی گرفتن در صحنه اختراعات و اکتشافات در کنار اینکه برای صاحبان قدرت ارزشمند بود، معیار افتخار و سربلندی ملت ها شد.
«بهره هوشی» به عنوان معیاری برای سنجش توانایی فکری شناخته شده و مورد استفاده قرار می گیرد. نظریه های مربوط به هوش در طول ۱۰۰ سال اخیر تغییرات زیادی به خود دیده است. چارلز اسپیرمن (۱۹۴۵ ۱۸۶۳)، روان شناسی انگلیسی، به تشریح مفهومی پرداخته است که آن را هوش عمومی یا «عامل g » نامیده است. او پس از استفاده از روشی به نام «تحلیل عوامل» برای بررسی تعدادی از آزمون های استعداد روانی، نتیجه گیری کرد که هوش یک قابلیتِ شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمی شدن می باشد (اسپیرمن، ۱۹۰۴). لوییس تورستون (۱۹۵۵ ۱۸۸۷)، روان شناس، نظریه متفاوتی را درباره هوش ارایه کرده است. نظریه او به جای در نظر گرفتن هوش به عنوان یک قابلیت منفرد و عمومی، بر ۷ قابلیت اولیه ذهنی تمرکز دارد (تورستون ۱۹۳۸). قابلیت هایی که او تشریح کرده عبارت اند از: درک کلامی، استدلال، سرعت ادراک، توانایی عددی، سیالی واژگانی (بیان سلیس)، حافظه تداعی و تجسّم فضایی.
هاوارد گاردنر در نظریه هوش چندگانه، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل توانایی های او نیست. نظریه او ۸ هوش مختلف را بر پایه مهارت ها و توانایی هایی که در فرهنگ های مختلف ارزش گذاری شده اند، توصیف می کند.
این ۸ هوش عبارت اند از:
۱) هوش تصویری
۲) فضایی، هوش کلامی
۳) زبانی، هوش اندامی
۴) جنبشی، هوش منطقی
۵) ریاضی،
۶) هوش میان فردی،
۷) هوش موسیقیایی،
۸) هوش درون فردی و هوش طبیعت گرا.
رابرت استرن برگ، روان شناس، هوش را به این صورت تعریف می کند: «فعالیت ذهنی، در جهت انطباق هدفمند با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن» (استرن برگ، ۱۹۸۵). آنچه استرن برگ «هوش موفق» نامیده از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:
▪ هوش تحلیلی: این مؤلفه به قابلیت های حل مسأله اشاره می کند.
▪ هوش مولّد: این جنبه از هوش شامل قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته و مهارت های فعلی است.
▪ هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره می کند.
نگاهی اجمالی به تغییر نظریه های روان شناسان در مورد هوش نشان می دهد که کمتر از پیش، این عقیده مورد قبول است که هوش انسان با یک آزمون قابل ارزیابی و با یک عدد قابل نمایش باشد. همچنین می توان در پس این نظریه ها به این مفهوم رسید که تعیین تفاوت انسان ها در زمینه هوش امر بسیار پیچیده و مشکلی است، اما به طور طبیعی وقتی که تفاوت هوش مورد توجه قرار می گیرد، عوامل تعیین کننده در وجود این تفاوت، نکته بعدی است که بررسی خواهد شد.
از زمانی که مندل رابطه بین لوبیاها را توضیح داد تا زمانی که واتسون و کریک مقاله ای منتشر کردند و ساختار DNA را شرح دادند، علم احساس می کرد که در حال تغییر کردن است. مثل هر زمان دیگری که نظریه جدیدی مطرح می شد، دانشمندان تلاش می کردند که جواب تمام سوالات شان را از دریچه نظریه جدید بیابند. «هوش» نیز از این امر جدا نبود. «ژن» پاسخ تمام سوالات بود. برتری طلبی نژادی یکی از تبعات این نوع نگاه بود.
ملتی خود را به صرف داشتن پیشینه ای خاص که اکنون با نظریه وراثت و ژن توجیه می شد، مستحق برتری بر سایرین میدانست و این دیدگاه توجیه گر هر عملی برای کسب این برتری بود و سرپوشی بود برای ضعف در زمینه های فرهنگی و اخلاقی و حتی علمی اما آنچه برای باقی نظریه ها اتفاق افتاده بود، این بار هم تکرار شد.
به تدریج معلوم شد که نمی توان جواب تمام سوالات را از ژن پرسید. «تمامیت طلبی» جای خود را به نسبی نگری داد، برای هر پدیده و بیماری چند عامل مطرح شد و معلوم شد که توجیه ویژگی های بشری به آسانی قبل نیست. «هوش» نیز تفسیر دیگری یافت.
اثر فلین توضیح می دهد که بهره هوشی مردم دنیا نسل به نسل در حال افزایش است. «عوامل محیطی» کلمه کلیدی این اثر است. در جوامع توسعه یافته این اثر در حال متوقف شدن است، اما هنوز در جوامع در حال توسعه، هم زمان با بهبود وضع اجتماعی اقتصادی می توان به مطالعه این اثر پرداخت. نگاهی به نتایج چند مطالعه انجام شده در این زمینه به روشن شدن بحث کمک می کند. «بررسی عوامل موثر محیطی بر رشد هوش کودکان ۶ ساله شهرستان کازرون سال ۱۳۷۲» عنوان یکی از این مطالعه ها است. در این مطالعه فاکتورهای مختلف محیطی از جمله وضعیت اقتصادی اجتماعی، رتبه تولد، بعد خانواده، سواد پدر و مادر، خویشاوندی والدین، سوء تغذیه و استفاده از شیرمادر در رابطه با هوش در ۷۹۹ نفر از کودکان ۶ ساله شهرستان کازرون مورد بررسی قرار گرفت. در این مطالعه مشخص شد که بین فاکتورهای مورد مطالعه (وضعیت اقتصادی اجتماعی، رتبه تولد، بعد خانوار، سواد پدر و مادر، خویشاوندی والدین و سوءتغذیه) و هوش رابطه معنی دار آماری وجود دارد، به طوری که با انجام تست های مختلف نتایج یکسان به دست آمد. میانگین نمرات هوش کودکانی که به کودکستان رفته اند به طور معنی داری بیشتر از نمرات هوش کودکانی است که به کودکستان نرفته اند. همچنین میانگین نمرات هوش کودکانی که پدر و مادر آنها اهل مطالعه هستند به طور معنی داری بیشتر از میانگین نمرات هوش کودکانی است که پدر و مادر آنها اهل مطالعه نبوده اند. پژوهشگران نتیجه گرفته اند که «در جوامعی که برنامه تنظیم خانواده به طور صحیح اجرا شود و جمعیت خانواده کمتر باشد، کمبود مواد غذایی و سوءتغذیه کمتر خواهد بود، دسترسی کودکان به وسایل آموزشی و فرصت فراغت والدین بیشتر وبنابراین امکان رشد هوش کودک فراهم خواهد آمد. باید بی سوادی را در سطح جامعه کاهش داد، زیرا با افزایش سطح سواد افراد بسیاری از مشکلات اجتماعی و فرهنگی رفع می گردد و می توانیم به هدف مطلوب یعنی داشتن فرزندانی با توانایی های بیشتر و در نتیجه جامعه ای پر بارتر برسیم.» در یک مطالعه بومی دیگر با عنوان «بررسی عوامل موثر در بهره هوشی کودکان هفت ساله شهر سبزوار» این نتیجه به دست آمد که بین بهره هوشی کودکان با میزان تحصیلات و شغل والدین ارتباط معنی داری وجود دارد، اما با بعد خانوار، رتبه تولد و آموزش قبل از دبستان ارتباط معنی داری وجود نداشت. بد نیست به نتایج تحقیقات انجام شده در سایر کشورها نگاهی گذرا داشته باشیم:
▪ دو قلوهای یک تخمکی که جدا از هم بزرگ شده باشند به نسبت دو قلوهای یک تخمکی که در یک محیط پرورش یافته باشند دارای تشابه کمتری از نظر هوشبهر (IQ) می باشند (پرومین و اسپینات، ۲۰۰۴)
▪ مدرسه رفتن روی هوشبهر (IQ) موثر است (چچی، ۲۰۰۱).
▪ کودکانی که در سه ماه تا پنج ماه اول تولدشان از شیر مادر تغذیه کرده باشند در آزمون های هوش در ۶ سالگی، امتیاز بیشتری از کودکان هم سال خود که از شیر مادر تغذیه نکرده اند، به دست می آورند (راینبرگ، ۲۰۰۸).
▪ در مطالعه ای که در دانشگاه آریزونا انجام شد، این نتیجه حاصل شد که بهره هوشی تحت تاثیر وراثت و عوامل محیطی هستند، اما این اثر در خانواده ها، با توجه به سطح آموزش آنها تغییر می کند. مطالعه ای در دانشگاه ساوتهمپتون به این نتیجه رسید که نوزادانی که با ترکیباتی از میوه، سبزیجات و غذاهای خانگی قرار بگیرند، از بهره هوشی کلامی بیشتر و عملکرد بهتری در حافظه در سن ۴ سالگی برخوردارند.
نتیجه ای که می توان از این بحث گرفت چیست؟ الان مدت مدیدی است که پزشکان می دانند بیشتر صفات انسانی و بیماری ها از مدل «چند عاملی» پیروی می کنند. و می دانند که خصوصیات انسانی را نمی توان با تنها یک عامل توضیح داد، اما آنچه به نظر می رسد برای پزشکان و سیاستگذاران اهمیت به سزایی داشته باشد، این است که بدانند برای تربیت نیروی انسانی با توانایی بالای ذهنی، تلاش در چه زمینه هایی لازم و موثر است. تاکید مکرر بر این نکته اثبات نشده که بهره ایرانیان از هوش بالاست مشکلی را حل نمی کند. باید به این نکته واقف شد که میان فقر و سوءتغذیه و سطح اجتماعی اقتصادی پایین خانواده ها با بهره هوشی نسل آینده ارتباط معکوسی وجود دارد. باید دست از ادعاهای بدون مبنا برداشت، با واقعیت ها موجود جامعه روبه رو شد و دانست که پیشرفت همه جانبه اقتصادی اجتماعی است که سبب پیشرفت سطح توانایی های ذهنی ایرانیان خواهد شد. حتی اگر بهره ایرانیان از گنجینه ژنی بیش از سایر ملل باشد، فقر فرهنگی و اقتصادی عامل موثری در سرکوب افزایش برتری خیالی خواهد داشت.
رفتارهایی که رئیس شما را آزار میدهد!
حقیقت این است که وقتی وارد دنیای حرفه ای می شوید، بعضی عادات شخصی خودتان را هم وارد کار می کنید که ممکن است خوشایند رئیستان باشد یا نباشد و شما دیدگاه درستی درمورد تفاوت آن ندارید.
تازه به این محل کار آمده اید و می خواهید تاثیری مثبت روی رئیستان بگذارید. این خیلی خوب است اما کافی نیست.
حقیقت این است که وقتی وارد دنیای حرفه ای می شوید، بعضی عادات شخصی خودتان را هم وارد کار می کنید که ممکن است خوشایند رئیستان باشد یا نباشد و این احتمال وجود دارد که شما دیدگاه درستی درمورد تفاوت آن نداشته باشید.
محیط شرکت طبق روال از قبل مقرر شده و ثابت عمل می کند و برای کارکرد خوب و بهره ور، بر الگوها، سیستم ها، چرخه ها، و پروسه های مختلف متکی است. چنین جوی، رفتارهای مختلفی در هر فرد ایجاد می کند، واقعیتی که فراموش کردن آن خیلی آسانتر از به خاطر داشتن آن است. همینطور که سعی می کنید جای پایتان را در شرکت محکم کنید، عاقلانه است که به خاطر داشته باشید که ایجاد عادت های خوب نیاز به تلاش بسیار دارد؛ درحالیکه عادت های بد خیلی سریع در انسان رشد می کند.
پس قبل از اینکه این عادت ها در شما ریشه بدواند، بهتر است با انواع مختلف عادت های بدی که کارفرما و رئیس از آنها متنفر است آشنا شده و از پرورش یافتن آنها جلوگیری کنید.
● رئیس متنفر است وقتی......
▪ در کارتان انگیزه نشان نمی دهید
هیچ رئیسی دوست ندارد مجبور باشد مدام به شما بگوید که چه باید بکنید و چه نکنید. اینکار علاوه بر اینکه وقت گیر و خسته کننده است، اعتماد و اطمینان او را به توانایی هایتان از بین می برد. این رفتار نشانه تنبلی است و رئیس ها از آن متنفرند.
نباید اینقدر صبر کنید تا رئیس به شما بگوید چه باید بکنید، مخصوصاً در ساعت استراحت شرکت. وقتی رئیس ببیند در ساعت استراحت به جای گشت و گذار بی خود در اینترنت، با ابتکار یک قفسه از فایل ها را به ترتیب الفبا می چینید، مطمئناً نظرش درمورد شما عوض می شود.
وقتی خودتان را فردی بی انگیزه نشان دهید، ناخودآگاه رئیستان نظری منفی به شما پیدا می کند. رئیستان احتمالاً خیلی در کارش سرمایه گذاری کرده است، به همین خاطر چیزی که خیلی او را ناراحت می کند این است که شما به کارتان بی علاقه و بی انگیزه باشید.
● در کارتان بیش از حد انگیزه نشان می دهید
از طرف دیگر باید مراقب باشید که بیش از حد هم انگیزه نشان ندهید. مهم نیست که این انگیزه زیاد از جاه طلبی شما باشد یا انرژی زیادتان یا حتی میل به خوشنود کردن. این هم یکی از رفتارهایی است که رئیس زیاد از آن خوشش نمی آید.
مراقب باشید کارهایی که به شما محول می شود را بیش از حد و افراطی انجام ندهید. واقعاً نیازی به این کار نیست. وقتی می خواهید این احساس را ایجاد کنید که فردی سخت کوش و خلاق هستید، ممکن است دیگران تصور کنند بی کفایت هستید: چه لزومی دارد به جای اینکه وقتتان را صرف اضافه کردن رنگ و نمودار به تکالیف تحقیقیتان بکنید، چرا آنرا صرف انجام کارهای دیگر نمی کنید؟
خطر دیگر نشان دادن انگیزه زیاد این است که نسبت به ساختار درجه بندی بی حرمتی کنید. وقتی بالاتر و پایینتر از حد وظایفتان پیش بروید، این احتمال وجود دارد که این وسط پا روی دم شیر هم بگذارید.
● بهانه گیری می کنید
این یکی از آزاردهنده ترین رفتارهایی است که رئیس از آن متنفر است. اگر برای او بهانه بیاورید، به این معنی است که از وظیفه ای چشم پوشی کرده اید و با این بهانه ها می خواهید از این غفلت و اهمال کاری، دفاع کنید.
"من نتوانستم فلان کار را انجام بدهم چون در راه پنچر شدم و وقتی به خانه رسیدم دیگر خیلی دیر شده بود."
این گفته چه درست باشد و چه غلط، چیزی که رئیستان می شنود این است: "تقصیر من نبوده، پنچر شدن ماشین باعث شد نتوانم کارم را انجام دهم." چیزی که برای رئیستان مهم است این است که کار را انجام نداده اید، همین.
سرانجام باید تفاوت بین بهانه و توجیه را بدانید. اولی دنبال معاف کردن خود از تقصیر است، اما دومی به دنبال روشن کردن ابهام است. جزئیات غیرلازم که به بهانه بال و پر می دهد فقط ابهام بیشتری ایجاد می کند؛ نکته اصلی را اشتباه شما بوده، عنوان نمی کند. وقتی اشتباهتان را عنوان کنید، با فهمیدن و قدم گذاشتن برای اصلاح آن، تنها چیزی است که برای رئیستان مهم است.
و آخر اینکه، باید درمقابل پروبال دادن به بهانه هایتان مقاومت کنید. ممکن است راه حلی برای خلاص کردن خود از گیرودار این بهانه ها را می تراشید، اما با اینکار مشکلات دیگری برای خودتان درست می کنید.
● شکوه و شکایت می کنید
گله و زاری و آه و ناله مترادف هایی منطقی برای شکایت کردن است و هیچ کس، به ویژه رئیستان، علاقه ای به شنیدن اینها ندارد. این هم یکی از رفتارها و عادت هایی است که رئیس از آنها متنفر است.
فقط به این خاطر که رئیستان هم در همانجا کار می کند و پول بیشتری در می آورد، به این معنا نیست که در بعضی جوانب کار، مثل شب دیرماندن سر کار، از شما کمتر زحمت می کشد. او هم برای خود زندگی دارد و می داند که چه موقعیت هایی در اداره بدون تذکر شما، خوشایند نیست. باید تا می توانید از به زبان آوردن این قبیل عبارات خودداری کنید: "اَه خیلی سخت است" یا "من یه ساعت پیش با کسی قرار داشتم باید می رفتم."
قبل از اینکه دهانتان را باز کنید، باید فرق بین شکایت و انتقاد را بدانید. شکایت خیلی شخصی است و همه می توانند شکایت کنند. انتقاد نیازمند تلاش است چون باید سازنده باشد، یعنی قصد اصلاح چیزی را داشته باشد. اگر حرفی که می خواهید به زبان بیاورید، راه حلی را ارائه نمی دهد، اگر پیش پاافتاده و معمولی باشد حتی نمی تواند از یک راه حل دفاع کند. پس اینطور حرف ها را برای وقتی نگه دارید که خانه هستید نه محل کار.
● زیاد سوال می پرسید
به طور طبیعی سوال کردن چیز بدی نیست، مخصوصاً وقتی بخواهید قبل از انجام کاری که به شما محول شده، ابهامات خود را برطرف کنید. درواقع باید همه را به سوال کردن ترغیب کرد. اما سوال کردن بیش از حد، به ویژه سوالات احمقانه، رفتار و عادتی است که رئیس از آن متنفر است و ممکن است باعث عصبانی کردن او شود.
اینکار باعث هدر دادن وقت رئیس و نشانه بی کفایتی و بی عرضگی شما است. همچنین هوش و ذکاوت شما را هم زیر سوال می برد. اینکار باعث می شود مدیر قبل از محول کردن کاری به شما به خاطر بیاورد که بار قبل به یک نفر نیاز داشتید که دست شما را بگیرد و به شما بگوید چه بکنید و چه نکنید.
خط آخر اینکه رئیس ها معمولاً به کارمندانی ارزش می گذارند که آنقدر کاردان و چاره ساز باشند که بتوانند پاسخ این گونه سوالها را خودشان پیدا کنند.
● عادت های بد را کنار بگذارید
بدون استثناء یک اصل در همه این عادت ها جاری است و آن اولین دلیلی است که باعث می شود رئیس از آنها متنفر باشد: همه این عادت ها به طریق زمان و مکانی از رئیس را اشغال می کنند که در مالکیت شما نیست. با تلف کردن وقت او، او را از کار دیگرش انداخته اید و او احتمالاً همیشه دلیل آن را به خاطر خواهد داشت.
ممکن است ببینید که برخی افراد، حتی باتجربه ترین افراد اداره، عادت ها و رفتارهایی که رئیس ها از آن متنفرند را ادامه می دهند. تعجب نکنید اگر دیدید همین افراد هستند که مدام از سقف شیشه ای شرکت شکایت می کنند، نمی توانند دیگران را به کاری ترغیب و تشویق کنند و به ندرت ترفیع می گیرند.
آشــنایی با هـوش های ۸ گانـه انســــان
هوش ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
درس پشت درس، دارید می افتید؟ کم کم دارد از تحصیلات آکادمیک حالتان به هم می خورد؟ دپ زده اید که آن قدر خنگید که نمی توانید درس هایی را که نصف بیشتر همکلاسی هایتان پاس می کنند، پاس کنید؟ دارید حس می کنید که بلا نسبت ما، «خنگ» هستید؟
اما آیا واقعا چون نمی توانید درس هایتان را پاس کنید، خنگ هستید؟ آیا فقط آنهایی که مدرک دکترا و فوق لیسانس شان را قاب گرفته اند و زده اند بالای میز کامپیوترشان، باهوش هستند؟
تا موقعی که هوش به معنی همین آی کیویی بود که از تست های سنتی به دست می آمد بله؛ باهوش ترین ها همان آقا مهندس ها و خانم دکتر ها بودند. اما نظریه های جدیدتر هوش، چیز دیگری می گویند.
آنها برگشته اند به تعریف اصلی هوش یعنی «توان سازگاری و پیشرفت در شرایط مختلف» و به این نتیجه رسیده اند که یک مکانیک ماهر با تحصیلات سیکل، یک نوازنده دوتار بی سواد، یک فوتبالیست لیگ برتر یا یک کشاورز که از زمینش محصول بیشتری برداشت می کند هم باهوش هستند.
در واقع هوش ها انواع و اقسام دارند؛ باید هر کسی در وجود خودش به دنبال هوش خود بگردد و تحصیلات و شغلش را بر پایه آن قرار دهد. هوارد گاردنر روان شناسی بود که اولین بار این حرف را بر سر نظام آموزشی سنتی دنیا فریاد کشید.
● هوش تصویری
هوش تصویری یا فضایی یعنی توانایی تجسم تقریبا هر چیزی حتی تجسم فکر ها؛ یعنی اینکه وقتی به شما می گویند دموکراسی، بتوانید برای مفهوم دموکراسی، یک تصویر ذهنی از آدم های یک جامعه دموکرات در ذهنتان بسازید.
اگر خیلی باهوش باشید، می توانید همین تصویر را تغییر بدهید طوری که مفهوم دیکتاتوری را القا کند. کسانی که هوش بالای تصویری دارند به جزئیات یک تصویر خیلی خوب دقت می کنند و می توانند تصویرهایی که در ذهنشان می سازند را روی کاغذ بیاورند.
▪ پرورش: تصور کنید که کره چشمتان از بدنتان جدا شده و دارد در اتاقی که در آن نشسته اید سیر می کند. بگذارید این کره بازیگوش همه جا برود و بالا و پایین و پشت و روی همه چیز را ببیند. حالا تصور کنید چیز ها از دید کره چشمتان چگونه است. اگر این کار
خیلی برایتان راحت است، مطمئن باشید از نظر تصویری با هوش هستید.
یک تمرین خلاقانه تر هم اینکه تصور کنید شما همزمان، هم مدیر هنری و هم عکاس همشهری جوان هستید. حالا عکس هایی که می شد برای مطالب همین هفته گرفت و صفحه بندی های احتمالی را در ذهنتان تصور کنید، البته یادتان باشد فقط یک هفته وقت دارید!
▪ کاربرد: معماری، نقاشی، عکاسی، تصویرسازی، صفحه بندی، مرمت بنا های تاریخی
و جعل اسناد با فتوشاپ!
● هوش زبان شناختی
نوع دیگرهوش یعنی هوش زبان شناختی، درواقع بخشی از همان چیزی است که میان عامه مردم هم به عنوان هوش پذیرفته شده است؛ داشتن اطلاعات عمومی زیاد، توانایی سخنوری و زبان بازی، توانایی خوب نوشتن و خوب خواندن؛روی هم رفته، کسی که بتواند از زبان به بهترین نحو استفاده کند.
▪ پرورش: همه چیزهایی که در کارگاه های نویسندگی می گویند، می تواند این هوش را در شما پرورش دهد. توجه به ریشه های شفاهی فرهنگ خودمان (مثلا معنای ضرب المثل ها، قصه های پریان و قصه های پدربزرگ ها و مادربزرگ ها) و خواندن بازیگوشانه و لذت بخش کتاب ها بدون اینکه هدفی خارجی مثل اضافه شدن معلومات یا پز دادن به خاطر اضافه شدن به کلکسیون کتاب های خوانده شده، مدنظرمان باشد هم می تواند این هوش را پرورش دهد.
اگر شما می توانید برای همین مطلب یک تیتر جذاب تر انتخاب کنید، مطمئن باشید از این نوع هوش برخوردارید. اصلا یک تمرین می تواند این باشد که برای تمام مطلب های همشهری جوان دوباره تیتر بزنید.
▪ کاربرد: روزنامه نگاری، نویسندگی، تدریس ادبیات، مسئول روابط عمومی، وکالت و... .
● هوش منطقی – ریاضی
انگار کسانی که اولین بار اصطلاح «دو دوتا چهار تا کردن» را به وجود آورده اند، ناخودآگاه می دانسته اند بین منطقی بودن و ریاضی دانستن، یک رابطه هایی هست! کسانی که هوش منطقی ریاضی بالایی دارند، هم در عملیات ریاضی مثل حساب کتاب کردن از دور و بری هایشان بهتر عمل می کنند، هم بهتر می توانند استدلال کرده و روابط علی و معلولی را درک کنند.
این هوش هم از آن نوع هوش هایی است که در تست های معمولی هوش سنجیده می شود و در مدرسه و دانشگاه زیاد به کار می آید.
▪ پرورش: بروید ببینید چرتکه چطور کار می کند. یک زبان کامپیوتری، مثلا پاسکال را یاد بگیرید. برای مسئله های ساده ریاضی از ماشین حساب استفاده نکنید. به این فکر کنید که چه قوانین علمی ای در سیستم های خانه شما تاثیر دارند و برای یک بار هم که شده سعی کنید از صفحه اقتصادی روزنامه همشهری سر درآورید.
▪ کاربرد: مهندسی، حسابداری، برنامه نویسی کامپیوتر، متخصص فلسفه مخصوصا فلسفه علم و مجری طرح های پژوهشی.
● هوش موسیقایی
کسی که به زیر و بم آهنگ ها، ریتم و تن صداها و نغمه ها حساس است، مطمئنا از هوش موسیقایی برخوردار است.
آدم هایی که هوش موسیقایی بالایی دارند حتما لازم نیست که نوازنده یا خواننده باشند؛ کسی که می تواند از تن صدای شما تشخیص دهد که دارید دروغ می گویید یا به خوبی می تواند صدای مشابه ۲ خواننده را از هم تشخیص دهد هم، به نوعی دارد از هوش موسیقایی اش استفاده می کند.
▪ پرورش: آواز بخوانید. سوت بزنید. دوش بگیرید. سبک های مختلف موسیقی را گوش کنید. برای هر زمان از زندگی روزمره تان یک موسیقی متن تصور کنید. به آواز طبیعت (صدای پرنده ها یا رودخانه) دقت کنید.هر چه در یک روز بر سرتان آمده را برای یک دوست صمیمی با آواز بخوانید.
▪ کاربرد: آهنگسازی، خوانندگی، نوازندگی،نقد آثار موسیقایی و تدریس موسیقی در کودکستان.
● هوش جسمی – حرکتی
این نوع هوش را احتمالا هیچ کدام از شما تا به حال هوش به حساب نمی آوردید؛ استعداد کنترل حرکات بدن و دستکاری ماهرانه اشیا. حتی بعضی ها می گویند ما هوش نشستن و هوش پیاده روی هم داریم.
معلوم است که اولین تصویر که از این نوع هوش به ذهنتان می آید، تصویر ژیمناستیک کار های ماهر است اما خدمت تان عرض شود که جراح ها و کسانی که خوب از پس حرکات موزون بر می آیند هم در این زمینه تبحر خاصی دارند.
▪ پرورش: برای اینکه یک بدنسازی ذهنی انجام دهید قبل از هرچیز باید ورزش کنید، یکی از صنایع دستی را یاد بگیرید، مانند «دختری با کفش های کتانی» از تجریش تا راه آهن را روی جدول کنار خیابان راه بروید و بالاخره اینکه، تا می توانید پانتومیم بازی کنید.
▪ کاربرد: ورزشکاری حرفه ای (از فوتبال گرفته تا پرتاب دیسک)، جراحی، مکانیکی .
● هوش میان فردی
بخشی از آن چیزی که این روزها به نام هوش هیجانی معروف شده است و همه جا توی بوق و کرناست، همین هوش میان فردی است که اولین بار گاردنر از آن نام برده است. هوش میان فردی، توانایی ارتباط برقرار کردن و خوب ارتباط برقرار کردن و خوب درک کردن دیگران است. اگر در دوستان تان به سنگ صبور مشهور هستید، حتما از این نوع هوش برخوردارید.
▪ پرورش: به یک NGO (سازمان غیردولتی) بپیوندید و ببینید برای عمل کردن به شعارهای مردمی تان چند مرده حلاج هستید. هر روز ۱۵ دقیقه به حرف یک نفر خوب گوش دهید (سخت است نه؟). اگر وبلاگ دارید به کامنت هایش جواب بدهید. در یک کلوب اینترنتی عضو شوید. زندگی آدم های مردم دار را بخوانید و ببینید چه کرده اند که این طور مشهور شده اند.
▪ کاربرد: مشاور مدرسه، مشاور خانواده، مدیر روابط عمومی یک شرکت، معلمی، پزشکی، مددکاری و فروشندگی.
● هوش درون فردی
هوش درون فردی یعنی هوش درک کردن خود و استفاده از خودشناسی برای انتخاب هدف های زندگی. کسانی که هوش درون فردی دارند بسیار مستقل و فردیت یافته اند. آنها ریز و درشت عیب و خوبی های خودشان را می دانند و یک تصویر کامل از خودشان در ذهن دارند.
▪ پرورش: مطلب های خودشناسی صفحه موفقیت را دوباره بخوانید، زندگینامه خودتان را بنویسید، رؤیاهای خودتان را بنویسید و ردی از خودتان را در آنها کشف کنید. تست های معتبر خودشناسی یا شخصیت را علامت بزنید تا تصویر بهتری از خودتان در ذهن داشته باشید.
▪ کاربرد: روحانی، روان شناس بالینی و مخصوصا روانکاو، متخصص الهیات و شغل هایی که آدم آقای خودش است.
● هوش طبیعت
گاردنر وقتی که نظریه هوش های هفت گانه اش در تمام دنیا سر و صدا کرده بود، دریافت که نظریه اش یک چیزی کم دارد و آن هوشی بود که آدم های عاشق طبیعت دارند؛ کسانی که می توانند طبیعت را بفهمند، در آن کار کنند و از آن لذت ببرند.
▪ پرورش: یک باغچه شخصی در گوشه ای از خانه درست کنید و گیاه پرورش دهید. آخر هفته ها بروید کوهنوردی و تغییرات فصل های مختلف را ببینید و از طبیعت عکاسی کنید.
▪ کاربرد: کشاورزی، متخصص گیاه شناسی، متخصص جانور شناسی، نقاشی و عکاسی از طبیعت و عضویت در تیم ملی یا فدراسیون کوهنوردی.