-
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه ي احزان شود روزي گلستان غم مخور
پسر جان برو بخواب صبح نمي رسي سر قرارا!!!!
هرچي مژگان خانوم "ا" داد ما خواستيم اين شعرو بذاريم يكي پيش دستي كرد:خلاصه براي شما
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا
هرچي فرانك خانوم صدا زد نيومدي ديگه اونم رفت
-
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریها زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
نه داد نرو کاریت نداریم که......... تازه می خوام چایی بذارم
-
الا یا ایها الســـــاقی ادر کاســــــا و ناولـــــــها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
حافظ
راستی اگه چایی دم کشید لینکشو بزارین تا ما دانلود کنیم.
-
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا؟
بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا
پایان جان نبودی من به جات نوشتم
-
اگر چند فرزند چون ديو زشت
بود نزد مادر چو حور بهشت
اسدي
خوب عزيزان شب خوش
فرانك خانوم هم كه تشريف آوردند
خانوما رو تنها ميگذاريم كه درد دل كنند اساسي
(ويرايش:ممنون فقط خدا رو شكر ختم به خير يعني ختم به الف شد)
-
تو شاخسار شانه ات پناه اين پرنده است
ولي چرا،چرا مرا، تو بي پناه مي كني
محبتت چه جالب است،كمي عجيب شايدم
براي رفع خستگي مرا سياه مي كني
منم شب به خیر
هر چند دیر اومدم
-
یکی پیش شوریده حالی نبشت
که دوزخ تمنا کنی یا بهشــــت؟
بگفتا مپرس از من این ماجــــرا
پــسندیدم آنچ او پـــسندد مرا
سعدی
-
اگر روزي رسد دستم به گردون
ازو پرسم كه اين چون است و آن چون؟
يكي را داده اي صد گونه نعمت
يكي را نان جو آلوده در خون
...
-
به به . من این دو بیتو خیلی دوست دارم.ممنون سایه جان.
نگویم سماع* ای برادر که چیست
مــگر مستمع را بــدانم که کیست
سعدی
*منظور رقص سماع
-
ته که میشی بمو چاره بیاموج
که این تاریک شوانرا چون کرم روج
کهی واجم که کی این روج آیو
کهی واجم که هرگز وا نهای روج