در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
خامشی از قصهی عشق بتان هاتف چرا
باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را
Printable View
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
خامشی از قصهی عشق بتان هاتف چرا
باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را
ای برای با تو بودن
باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته
ذهن خواب آلوده من...
ناله بیتاثیر و افغان بیاثر چون زین دو من
بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را
گر نیارم بر زبان از غیر حرفی چون کنم
تا به حرف ای دلبر نامهربان آرم تو را
از چه زمينه خاک تو
لونه سايه ها شدی
كدوم غروب نشوني داد
شب از كدوم جاده بيای
از عاشقاي رهگذر
نشونيه منو بخواي...
یک ختم هم گرفته شد پر بدک نبود
بسیار تسلیت که به من عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.
شب بر همگی خوش
ابجی باز تنوع زدی که
شما دختر هم که یه 1 هفته اواتور عوض نکنید اصلا اموراتتان نمیگزره
نقل قول:
http://my.opera.com/mohammad99
به من سر بزنید خوشحال میشیم
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهی حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
سلام
پایان جان شوما انچنان منو صدا زدی همه محل بیدار شدن
محمد جان شبت بخیر .. چی کار کینم خوب.. تنوع طلبیم
حمید جان تو را خدا ی نده دادا کمیاب شده
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخ يار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
فقط برا ایجی مژگان خودم
البت که فرانک هم اومد ی یه هم برا اون گزاشتم کنار
میخوام برم اما نمیشه
يه شب خوب تو اسمون
يه ستاره ي چشمک زنون خنديد
و گفت کنارتم تا اخرش تا پاي جون
ستاره ي قشنگي بود
اروم و ناز و مهربون
ستاره شد عشق منو
منم شدم عاشق اون
ولي زياد طول نکشيد
عشق منو ستاره جون
ماهه اومد ستاره رو دزديدو برد
نا مهربون ستاره رفت .
با رفتنش منم شدم بي همزبون
حالا شبا به ياد اون
چشم مي دوزم به آسمون
اقا محمد شما به ما "ی" ندی روزت روز نمی شه ها
نرخ بالا کن متاع غمزهی غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بیامتیاز و عاشق ممتاز را
صید بندانت مبادا طعن نادانی زنند
به هر صید پشه بند از پای بگشا باز را
انگبین دام مگس کردن ز شیرین پیشهایست
برگذر ، نه دام مرغ آسمان پرواز را
مرسی دادا....
نصفه شبی مارو می فرستی گدایی "ی" ها
من برم بخوابم تا از طرف انجمن نسوان محکوم به تبعید نشدم
یا حق
يک نظر بر يــــــــار کردم يار ناليدن گرفت
يک نظر بر ابـــــــر کردم ابر باريدن گرفت
يک نظر بر باد کــــــردم باد رقصيدن گرفت
يک نظر بر کوه کـــــردم کوه لرزيدن گرفت
تکيه بر ديوار کــــردم خاک بر فرقم نشست
خاک بر فرقش نشيند آن که يار ازمن گرفت