مصاحبه و اصول آن در روانشناسی
مصاحبه یکی از روشهای بسیار معتبر و رایج تشخیص و ارزشیابی می باشد و شاید بتوان آن را از اولین روشهایی دانست که بشر در این مورد به کار برده است. بن جانسون می گوید تا تو را ببینم و بسیاری از روانشناسان نیز معتقدند اگر بخواهیم اطلاعاتی در مورد شخصی بدست آوریم و او را بشناسیم چرا از خود او نپرسیم(دانشمند، ۱۳۵۷).
مصاحبه را به رابطه کلامی چهره به چهره تعریف کرده اند که مانند سایر روشهای ارزشیابی شخصیت و تشخیص برای گردآوری اطلاعاتی به منظور شناخت ویژگی های فرد صورت می گیرد. بر خلاف آنچه در مکالمات روزمره خود با افراد مشاهده می کنیم مصاحبه در تشخیص و ارزشیابی شخصیت رابطه کلامی است که برای تحقق هدف مشخصی ایجاد می گردد. این کنش متقابل کلامی همه گاه واجد ارزش درمانی می باشد و لذا انجام آن را به وسیله افراد تعلیم دیده توصیه کرده اند.
پس از این بررسی اجمالی و قبل از شروع بحث در باره انواع مصاحبه و کاربرد هریک باید یادآور شویم که مصاحبه را به طور کلی به دو نوع تقسیم می کنند.
۱) مصاحبه سازمان یافته
۲) مصاحبه آزاد.
در مصاحبه سازمان یافته که آنرا مصاحبه محدود نیز می نامند مصاحبه گر مقید است در چهارچوب مشخص، اطلاعات مشخصی را از مصاحبه شونده گردآوری کند. تحجر و خشکی مشهود در این مصاحبه از ایراداتی است که بر آن وارد دانسته اند. در ارائه هر نوع خدمت روانی، از تشخیص و ارزشیابی گرفته تا درمان، ایجاد ارتباط و تفاهم از اصول اساسی و اولیه می باشد و باید اعتراف داشت وقتی مصاحبه شونده ناگزیر بود در مدت زمان مشخصی به سوالات محدودی پاسخ دهد از ایجاد چنین رابطه ای جلوگیری می شود به طوری که مصاحبه گر حتی از گردآوری اطلاعات لازم عاجز خواهد بود. عده ای از روانشناسان، به مسئله تقویت بازداری و واپس زنی اشاره کرده اند و این نوع مصاحبه با یکی از عوامل تقویت کننده آن دانسته اند. مراجع در مصاحبه محدود ناگزیر از بازداری بیشتر در بیان عواطف و سرکوبی نیازهای خویش می شود که بدون شک به برداشت منفی وی از روانشناسی منجر می گردد(دانشمند، ۱۳۵۷).
برای رفع اشکالاتی که بدان اشاره کردیم تدابیری اندیشیده اند. گاه در مصاحبه سازمان یافته، در صورتی که به وسیله افراد باتجربه انجام پذیرد، آزادیهایی را مجاز می دارند. بدین معنی که موارد مطالعه و نوع سوالات را مشخص می کنند اما مصاحبه شونده را در بیان آنچه در موردی خاص به ذهنش آمد و یا نیاز به بازگویی آن را احساس کرد آزاد می گذارند. مثلا مصاحبه گر می داند که موضوع مصاحبه گردآوری اطلاعاتی در مورد وضع شغلی مراجع می باشد اما مصاحبه شونده آزاد است در این مورد هر چه می خواهد بیان کند.
برعکس آنچه در مصاحبه سازمان یافته مطرح است در مصاحبه آزاد هیچ قید و شرطی وجود ندارد و مصاحبه گر بدون هیچ محدویتی به اقتضای اوضاع و احوال و بنا به میل و سلیقه خویش دامنه وسیع تر و لایه های گوناگونی را مورد بررسی قرار می دهد. در این نوع مصاحبه، مراجع نیز در بیان خود آزادی کامل را دارا می باشد.
به طور کلی می توان گفت در مواردی که نیاز به کمی ساختن اطلاعات حاصله محسوس گردد مصاحبه سازمان یافته واجد ارزش عینی و اعتبار بیشتری خواهد بود بخصوص اگر مصاحبه گران تجربه کافی برای انجام مصاحبه آزاد را نداشته باشند. به هر حال به طوری که یادآور شدیم خشکی و تحجر موجود در این نوع مصاحبه مشکلاتی را در راه ایجاد رابطه با بیمار و تسهیل در بیان عواطف، افکار و عقاید وی ایجاد می کند.
● کاربرد مصاحبه
مصاحبه را می توان بر اساس محل انجام، و هدف های آن به هفت نوع گوناگون تقسیم کرد که به شرح هریک می پردازیم.
۱) مصاحبه استخدامی
کاربرد این نوع مصاحبه بیشتر در مدیریت و صنعت بوده هدف آن ارزیابی لیاقت و شایستگی داوطلبان برای احراز یک شغل و یا سمت سازمانی می باشد.
۲) مصاحبه مشکل یابی
این مصاحبه در ادارات و یا واحدهای صنعتی برای کشف و فهم عواملی که اختلالاتی در انجام صحیح امور و یا روابط بین کارمندان ایجاد کرده اند انجام می پذیرد.
۳) نظر خواهی
در این نوع مصاحبه سعی می شود از طریق مراجعه به نمونه ای از جمعیت از افکار و عقاید، برداشتها و بازخوردهای مردم نسبت به موضوع خاصی به گردآوری اطلاعات بپردازند.
۴) مصاحبه تحت فشار
این نوع مصاحبه در شرایط تصنعی و در موقعیت های ناگواری که عمدا برای بررسی دقیق و ارزشیابی واکنش افراد ایجاد می شوند صورت می گیرد. هدف عبارت است از مشاهده و مطالعه دقیق واکنش در برابر شرایط ناخوشایند و فشارهایی که در پاره ای امور بر انسان وارد می شود.
۵) مصاحبه تشخیصی
کاربرد این نوع مصاحبه در کلینیک ها، بیمارستانها و مراکز بهداشت روانی برای تشخیص اختلالات، گردآوری اطلاعات اولیه در مورد مراجع و برآورد و ارزیابی وضع روانی وی می باشد. مصاحبه برای تنظیم تاریخچه فردی که به امر تشخیص کمک می کند نیز به عنوان نوعی مصاحبه تشخیصی شناخته شده است.
۶) مصاحبه قبل و بعد از انجام آزمونهای روانی
هدف از این نوع مصاحبه اتخاذ تصمیم در مورد مراجع می باشد.البته پیشداوری ناشی از بررسی آزمونهایی که در مورد مراجع اجرا گردیده است مشکلاتی را در انجام صحیح این نوع مصاحبه فراهم می آورد.
۷) مصاحبه اختتامی یا ترخیصی
این مصاحبه نیز در بیمارستانها و کلینیک های روانی به منظور ارزشیابی وضع بیمار و اتخاذ تصمیم در مورد ادامه درمان و یا ترخیص وی صورت می گیرد.
● مقاومت و حل آن در مصاحبه
می دانیم مصاحبه وسیله ارتباط بین روانشناس و فرد مراجع است که طی آن به بررسی درباره وی می پردازیم و تدابیری را برای تسهیل و ایجاد تداوم در قدرتهای بیانی او می اندیشیم. گرچه جلب اعتماد مراجع، تقویت امیدواری و ایجاد این برداشت که ما قادر به ارائه کمک های لازم هستیم، همکاری او را تا حدودی تضمین می کند، معهذا رعایت نکات زیر در از میان برداشتن خطوط دفاعی مصاحبه شونده تاکید و توصیه می شود(دانشمند، ۱۳۵۷).
۱) اجتناب از اظهار تعجب درباره گفته های بیمار.
۲) خودداری از اظهار علاقه زیاد نسبت به یک موضوع.
۳) خودداری از قضاوت های اخلاقی و ارزشی.
۴) اجتناب از ایفای نقش مجازات کننده.
۵) خودداری از انتقاد از وی.
۶) پرهیز از قول دادن بیجا.
۷) خودداری مصاحبه گر از سخن گفتن درباره خود.
۸) اجتناب از تهدید کردن مراجع.
۹) اجتناب از اشاره به مسائل و مشکلات خود.
۱۰) خودداری از نشان دادن بی صبری و ناشکیبایی.
۱۱) خودداری از بحث های سیاسی و مذهبی.
۱۲) اجتناب از تمسخر مراجع.
۱۳) اجتناب از تحقیر مراجع.
۱۴) خودداری از سرزنش مراجع به خاطر شکستها و کمبودهایش.
۱۵) اجتناب از تفسیر زودرس و تجزیه و تحلیل عمقی.
۱۶) خودداری از تفسیر و تعبیر خواب.
۱۷) اجتناب از بررسی خاطرات و تجربیات ناگوار تا هنگامی که مقاومت وجود دارد.
۱۸) خود داری از تمجید ظاهر و آرایش مراجع.
۱۹) اجتناب از اطمینان دادن به مراجع.
۲۰) احترام به حقوق مراجع در اظهار عقاید و افکارش.
۲۱) تکرار منظور و هدف مصاحبه.
۲۲) خودداری از اعلام تشخیص.
۲۳) اجتناب از پرسش درباره مسائلی که وی نسبت به آنها حساسیت دارد.
۲۴) انجام مصاحبه چهره به چهره در جلسات اول.
۲۵) اجتناب از حرف زدن زیاد.
۲۶) خود داری از بلند حرف زدن.
۲۷) خود داری از پند و اندرز.
● اشتباهات مصاحبه و راه حل آنها
در مصاحبه نیز روانشناس با مشکلاتی مواجه است که از اعتبار مصاحبه به عنوان یک وسیله ارزشیابی و تشخیص می کاهد. این مشکلات ناشی از اشتباهاتی هستند که معلول فرایند مصاحبه، مصاحبه شونده و مصاحبه گر می باشند.
اشتباهات ناشی از فرایند مصاحبه را می توان معلول شبکه بغرنج و بسیار پیچیده کنشهایی دانست که در روابط چهره به چهره بین مصاحبه گر و مصاحبه شونده صورت می گیرد(ببی، ۱۳۸۴).
موقعیتی که در آن مصاحبه صورت می گیرد نیز ممکن است خطاهایی را موجب گردد. راه حلی که برای این مشکل پیشنهاد شده است تکرار هرچه بیشتر مصاحبه با فرد مورد نظر می باشد.
اشتباه دوم ناشی از ترس ها و دلهره های مصاحبه شونده و نقش هایی است که ایفای آن از وی انتظار می رود. سازمان بخشی دقیق مصاحبه و پیش بینی این نقشها تا حدودی از بروز این اشتباه می کاهد.
اشتباه و مشکل دیگر ناشی از خود مصاحبه گر است که بیشتر معلول ویژگیهای شخصی مصاحبه گر، اشتباه در یادداشت کردن جریان مطالعه، استناط غلط، نداشتن آموزش کافی و مکتبی که مصاحبه گر از آن پیروی دارد می باشد(رفیع پور،۱۳۶۰).
میزان کردن جریان مصاحبه و آموزش دقیق مصاحبه گران تا حدودی از این مشکل می کاهد. در انتها به معرفی یکی از پرسش نامه هایی که در مصاحبه تشخیصی ساختار یافته در مورد کودکان بیشترین کاربرد را دارند می پردازیم.
● جدول مصاحبه تشخیصی برای کودکان (DISC)
▪ ساخت و محتوا
DISC (شافر و دیگران، ۱۹۹۱) شامل ۲۳۱ پرسش اصلی و ۱۱۸۶ پرسش متناسب با پاسخ های مصاحبه شوندگان است و دو فرم موازی دارد؛ فرم کودکان (DISC c) که برای افراد ۹ تا ۱۷ سال و فرم والدین (DISC P) که برای افراد ۶ تا ۱۷ سال طراحی شده اند. در سالهای بعد فرم معلم (DISC T) آن نیز با توجه به ملاک های DSM IV طراحی شده است (فریک و دیگران، ۱۹۹۴). در این فرمها خود کودکان، والدین و معلمان آنها رفتار کودکان را توصیف می کنند.
▪ اعتبار
ویژگی های روانسنجی DISC از سوی پیاسن تینی و دیگران (۱۹۹۳) ، شواب – استون و دیگران (۱۹۹۳)، شافر و دیگران (۱۹۹۳) با استفاده از گروهی مشتمل بر ۷۵ نفر بررسی شده است. ضریب آلفای کرونباخ در مقیاسهای مختلف بین ۵۶/۰ تا ۸۸/۰ گزارش شده است.
▪ روایی
پیاسن تینی و دیگران (۱۹۹۳) رابطه میان تشخیص مبتنی بر DISC و تشخیص متخصصان بالینی را که شاخصی از روایی است، بررسی کردند. در کل میزان توافق میان داده های حاصل از دو روش یاد شده در فرم والدین DISC متوسط (۵۰/۰) و درفرم کودکان DISC پایین (۳۴/۰) و میزان توافق کل نیز ۴۱/۰ گزارش شده است.
شخصیتِ هر فردی از 3 بخش تشکیل شده است!
شاید شما هم از رفتارهای آدمیان به شگفت آمده باشید. اگر این مقاله را مطالعه کنید، خود و دیگران را بهتر درک کرده و می توانید رفتارتان را بهبود بخشید. ضمنا کمتر نسبت به رفتار دیگران متعجب می شوید. در این نظریه شخصیت هر فردی از سه بخش تشکیل شده است. ولی در هرفردی یکی از این بخشها غالب هست ، لذا بیشتر کارهای فردی از بخش غالب سرچشمه می گیرد. در ادامه به توضیح مفصل این سه بخش شخصیت می پردازیم.
"ارک برن" می گوید رفتارها ، افکار ، احساسات و عواطف مختلف انسان از بخش های مختلف شخصیت وی سرچشمه می گیرد. وی اجزاء شخصیت انسان را به ۳ بخش تقسیم می کند.
۱) حالت من کودک،
۲) حالت من والــد ،
۳) حالت من بالــغ .
من بالغ تجزیه و تحلیل می کند. آینده نگری می کند. میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند. احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند.
۱) حالت من کودک
کودک به هنگام به دنیا آمدن ،احساس های درونی و نیازهایی دارد که منجر به رفتارهایی در وی می شود . مثلا با گرسنه بودن، می گرید . و با تامین بودن ، می خندد.... و این حالت در کودکی پایان نمی پذیرد و تا بزرگسالی در افراد مختلف به انحاء مختلفی ادامه می یابد. این بخش شخصیت بدون هیچ تدبر ، فکر یا بررسی جوانب ، فقط با احساسات و لذات سر و کار دارد . پیوسته به دنبال لذت جویی و دفع درد و رنج است. سه خاصیت کلی << حالت من کودک >> عبارت است از:
۱) هرگز از لذت جویی سیر نمی شود. ۲ – آینده را نمی بیند. ۳ – خواسته اش را به تاخیر نمی اندازد.
احساسات منفی ، خلاقیت ، کنجکاوی ، علاقه به دانستن ، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من است. این بخش از شخصیت فرد را وا می دارد که هر چیزی را شخصا خودش تجربه کند . اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد. تمایلی به رعایت قیود اجتماعی ، عرف ، مذهب ، قانون ، تعقل و... ندارد....
۲) حالت من والد
در سالهای اولیه کودکی ( مخصوصا ۵ سال اول ) ، باید و نباید های زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده می شود. این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سئوال در حالت من والد کودک ثبت می گردد. و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل می دهد. این بخش شخصیت ، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد ، قانون مداری ، باید ها و نبایدها در افراد مختلف است. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده می کند.
سه بخش شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری آنها از فردی به فرد دیگر فرق می کند. همچنین حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومتهای متفاوتی را بنا خواهند گذاشت. پس شخصیت افراد متفاوت خواهد شد.
شاید شما کسانی را دیده باشید که برای آنها زندگی کار است و کار است و کار . و یا کسانی را دیده باشید که بسیار سخت گیر و منضبط هستند به مانند یک نیروی نظامی مقید به تریبت و توالی خاصی هستند و هیچ انعطافی را در زندگی نمی پذیرند. این افراد باید سر ساعت خاصی بیدار شوند یا به رختخواب بروند و استثنائی بر این امر قائل نیستند.
اضافه کاری و غرق شدن در کارهای جدی چنان است که تفریح و سرگرمی خانواده ، دوستان و فرزندانشان بی اهمیت جلوه می کنند. در شیوه تربیتی سخت و خشک و متعصب عمل می کنند. دیدن خنده آنها مانند خورشید گرفتگی هر چند سال یکبار در یک زمان کوتاه اتفاق می افتد و البته آنها هم روی نظم معین خودش که می توانید رصد کنید.
فراموش نکنید شخصیتی نداریم که فقط همین یک جزء را داشته باشد ولی شخصیت های زیادی در فرهنگ و جامعه ما هستند که این بخش بر سایر بخشهای شخصیت غلبه داشته و آنها را زیر حکومت خود دارد.
وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف ، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت می کند و یا صحبت می کند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از من والد شخصیت خود استفاده می کند.
۳) حالت من بالغ
این بخش شخصیت مخ شخصیت است. در واقع مجموعه ای از احساسات ، نگرشها و طرحهای رفتاری خود مختار و مستقل است که فرد را با واقعیتهای موجود تطبیق و هماهنگی می دهد.
این بخش شخصیت است که : تجزیه و تحلیل می کند. آینده نگری می کند. میان احساسات و تعقل فرد تعادل برقرار می کند. احتمالاتی را که برای حل و فصل موثر دنیای خارج ضروری هست محاسبه می کند. فعالیتهای دو بخش قبلی ( کودک و والد ) را تنظیم می کند و واسطه عینی شدن میان آنهاست
در واقع شخصیت کامل انسانی ، شخصیتی هست که سه بخش فوق ( کودک – والد – بالغ ) توام به صورت متعادل در آن حضور داشته باشد. لیکن رئیس بخش بالغ باشد و با روشنفکری در جای خود به کودک و در جای خود به والد اهمیت دهد. و شخصیت را با تجزیه وتحلیل متعادل نگه دارد.
آیا هنر نزدِ ایرانیان است و بس؟!
بحث بهره هوشی (IQ) در جوامع مختلف همواره بحث داغی بوده و متعاقبا چالش های سیاسی و اجتماعی متعددی را نیز در پی داشته است. ادعاهایی در مورد بالاتر بودن هوش سفیدپوستان نسبت به سیاه پوستان، ثروتمندان نسبت به فقرا و اروپایی ها و شهروندان جهان اول نسبت به کشورهای جهان (که بعضا در مطالعات علمی نیز به اثبات رسیده اند) از گذشته های دور موجود بوده و حتی در برخی موارد دست مایه بازی های سیاسی و تعاملات اجتماعی شده اند، اما در مورد این مبحث توجه به چند مورد خالی از لطف نبوده، بلکه لازم است:
▪ بسیاری معتقدند اتکا به شاخص بهره هوشی به تنهایی کافی نیست؛ چرا که معیارها و مقیاس های فعلی برای اندازه گیری بهره هوشی به اندازه کافی برای سنجش این ماهیت دقت نداشته و نتایج فراگیر به دست نمی دهند. در واقع رتبه بندی های جوامع از نظر بهره هوشی که براساس مطالعات فوق صورت گرفته اند نیز توسط بسیاری از صاحب نظران زیر سوال رفته است.
▪ تجربه های تاریخی نشان داده اند که گزاره هایی همچون «بهره هوشی مردم کشور ما از دیگر کشورهای جهان بالاتر است»، یا «ما باهوش ترین مردم دنیاییم» همیشه نتایج صواب در پی نداشته اند، اما چه بهتر که چنین ادعاهایی بر پایه و اساس مستندات علمی باشد. به طور قطع در حال حاضر آگاهی جوامع به قدری پیشرفت کرده است که ادعاهای واهی و بدون پشتوانه مستندات علمی نه تنها به ایجاد باور در جامعه منتهی نمی شود، بلکه شک و تردیدهایی مضاعفی را دامن خواهد زد.
▪ مطالعات حاکی از آن هستند که تنها ۴۰ تا ۸۰ درصد از بهره هوشی در جوامع به ژنتیک مردم آن جامعه قابل انتساب است و۲۰ تا ۶۰ درصد از بهره هوشی به عوامل محیطی، همچون تغذیه، محرک های خارجی، الگوهای آموزشی و غیره، بازمی گردد. با توجه به فقر منابع، مدیریت های آموزشی نادرست و مشکلاتی از این قبیل به نظر می رسد حداقل در حال حاضر کشورهای جهان سوم نمی توانند ادعاهایی در زمینه شاخص های بهره هوشی در سطح جهان داشته باشند.
کشورهای شرق آسیا (شامل ژاپن و کره جنوبی)، میانگین بهره هوشی ۱۰۵ و کشورهای اروپایی با میانگین ۹۹ نسبت به کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای جهان سوم که بهره هوشی زیر ۸۵ دارند، وضعیت بهتری دارند و تنها باید امید داشت با تهیه زیر ساخت های مناسب، در نسل های آتی فاصله موجود کمتر شود.
▪ حتی به فرض اینکه کشوری یا نژادی دارای بهره هوشی بالا باشد، این مساله الزاما به معنای خوشبخت تر بودن، موفق تر بودن یا ثروتمندتر بودن آن جامعه نیست. به طور مثال، کشوری مانند چین به علت نظام کمونیستی خود دارای درآمد سرانه ناخالص ملی ۴۵۰۰ دلار است، اما با بهره هوشی بالای ۱۰۰ (۱۰۶ در هنگ کنگ) از باهوش ترین کشورهای جهان محسوب می شود، اما کشور قطر که به علت منابع غنی نفتی درآمد سرانه ناخالص ملی بیش از ۱۷ هزار دلار دارد؛ بهره هوشی ۷۸ در جایگاه بسیار بدی به سر می برد. ژاپنی ها هم اگر چه درآمد سرانه ناخالص ملی شان از اروپایی ها تاحدودی کمتر است، اما بهره هوشی بالاتری نسبت به تمام کشورهای اروپایی دارند. آمریکا نیز که از ثروتمندترین کشورهای جهان است با میانگین بهره هوشی ۹۸ از بسیاری از کشورهای دیگر عقب مانده است. در واقع اگر چه یک ارتباط کلی بین بهره هوشی و شاخص های توسعه یافتگی و ثروت کشورها موجود است، اما بهره هوشی تنها یکی از شاخص های پیشرفت و توسعه است و برعکس عوامل مداخله گر و موثر متعددی در این رابطه دوطرف موجودند که مدنظر قرار دادن آنها در استنتاج های علمی ضروری است.
▪ بسیاری از کشورها و به ویژه کشورهای جهان سوم از نظر نژاد، وضعیت اجتماعی اقتصادی و فرهنگ جامعه ای ناهمگون و نامتجانس دارند. به طور مثال کشور ما اقوام و قبایل متعددی دارد که چنین عدم تجانسی باعث می شود نتوان درمورد بهره هوشی این جوامع یک نتیجه گیری کلی و منفرد ارایه کرد.
طبق نظریه فلین (Flynn) بهره هوشی در تمام جوامع رو به افزایش است و به نظر می رسد سرعت افزایش بهره هوشی در جوامع در حال توسعه و جهان سوم به طور میانگین بسیار بیشتر از جوامع توسعه یافته است. در حقیقت اگر بر بهره هوشی اسپانیایی ها در هر دهه ۶ نمره و انگلیسی ها ۲ تا ۳ نمره افزوده می شود، این افزایش در مورد کشوری همچون کنیا در یک دوره ۱۴ ساله گذشته، معادل ۲۶ نمره حدس زده می شود. این افزایش بهره هوشی طی زمان مربوط به یک کشور خاص نیست و در تمام کشورهای جهان سوم به درجات مختلف مشاهده می شود.
در حقیقت پیش بینی می شود که در آینده ای نه چندان دور، تفاوت بهره هوشی بین کشورها از بین برود یا به حداقل ممکن برسد. حتی برخی مدعی هستند در حال حاضر بهره هوشی در کشورهای توسعه یافته به حداکثر خود رسیده و با یک سیر کفه ای، افزایش بیشتری را شاهد نخواهد بود.اما آیا روند به افزایش در بهره هوشی در کشورهای مختلف جهان و مهم تر از همه در کشورهای در حال توسعه در کشور ما نیز وجود داشته است؟ یافته ها نشان می دهد اگرچه در کشورهایی همچون لیبریا، گینه بیسائو، نیجریه، ماداگاسکار، بوتان، باهاما و حتی پاکستان ظرف سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ میلادی بین ۲ تا ۴ نمره افزایش پیدا کرده (که صد البته اهمیت آماری آن نامشخص است) اما چنین تغییری در کشورهایی همچون ایران و عراق مشاهده نشده و در بسیاری از کشورهای در حال توسعه حتی افت هم داشته است.
▪ شاخص هایی همچون امید به زندگی در بدو تولد و قدرت خرید و حتی آزادی از عوامل موثر و مرتبط با بهره هوشی در جوامع شناخته شده اند که بدون توجه به آنها نمی توان به افزایش بهره هوشی جوامع امید داشت.
▪ بعید است حتی متعصب ترین میهن پرستان ایرانی جز در عالم شعر و شاعری بر این باور باشند که «هنر نزد ایرانیان است و بس». به همین ترتیب ضرورتا ایرانیان باهوش ترین مردم جهان هم نیستند، پس شاید منافع ملی اقتضا کند به جای اتکا بر هوش مادرزاد (احتمالی) در جهت ارتقای سطح تفکر، آموزش و متعاقبا بهره وری هوشی افراد جامعه تلاش شود، چرا که مشخص شده افزایش بهره هوشی جوامع با بهبود وضعیت بهداشت و سلامت، کاهش میزان جرایم و خشونت ها و در مجموع افزایش بهره وری و تولید ملی کشورها همراه است.
▪ طبق نظریه فلین، برنامه ریزی جهت افزایش معادل ۳ نمره در میانگین بهره هوشی جامعه در هر دهه امکان پذیر است. با چنین برنامه هایی باید این امیدواری را ایجاد کرد که حداقل طی دهه های آتی کشور ما از تراز کشورهایی همچون فیجی، پورتوریکو و جزایر مارشال (حتی براساس مطالعاتی که اعتراف شده اعتبار آنها قطعی نیست) خارج شود و به سطوح کشورهای توسعه یافته نزدیک شود.