يادش بخير دسته گلي از صداقتش
در لابلاي شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز مي فشرد
دستش اگرچه از غم يک عمر خسته بود
...
Printable View
يادش بخير دسته گلي از صداقتش
در لابلاي شهر وجودم نشسته بود
دست مرا به رسم وفا سبز مي فشرد
دستش اگرچه از غم يک عمر خسته بود
...
دوتا چشم سياه داري
دو تا موي رها داري
تو اون چشمات چيا داري؟ بلا داري... بلا داري ...
دوتا چشم سياه داري
توي سينت صفا داري
توي قلبت وفا داري
صف عشاق بدبختو
از اين جا تا کجا داري
دو تا چشم سياه داري
ابیونه رو از دست دادی دیگه
تاپیک نقد هم امادس بسم الله
ياد دارم ز راه و رسم كهن
كه دو ناساز ابه هم پيوست
من شدم يادگار اين پيوند
ليك چون رشته سست بود ، گسست
...
تا به دامن ننشيند زنسيمش گردي
سيل خيز ازنظرم رهگذري نيست که نيست
تا دم از شام سر زلف سياهت نزنند
با صبا گفت و شنيدم سحري نيست که نيست
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
...
اون روزا که دِله بود
دِله پر حوصله بود
انتظار دیدنت
پشت هر پنجره بود
اون روزا که دله بود
دله پر حوصله بود
نامه های خط خطیم
همه از رو گله بود
درد را با لذت آميزد،
در تپش هايت فرو ريزد.
نقش هاي رفته را باز آورد با خود غبار آلود.
مرده لب بربسته بود.
چشم مي لغزيد بر يك طرح شوم.
مي تراويد از تن من درد.
نغمه مي آورد بر مغزم هجوم.
...
مو که مست از مي انگور باشم چرا از نازنينم دور باشم
مو که از آتشت گرمي نوينم چرا از دود محنت کور باشم
شب بر همگی خوش:11:
مرا در بيستون بر خاك بسپاريد تا شبها
غم بي همزباني را به فرهادش بگويم باز
...
زخـــــاک آفریـدت خداوند پــــــاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
سعدی