يک نفر...
يک جايي...
تمام رؤيايش لبخند توست وزماني که به تو فکر ميکنه احساس ميکنه که زندگي واقعا با ارزشه
پس هر گاه احساس تنهايي کردي اين حقيقت رو به خاطر داشته باش.
يک نفر ...
يک جایي...
در حال فکر کردن به توست.
Printable View
يک نفر...
يک جايي...
تمام رؤيايش لبخند توست وزماني که به تو فکر ميکنه احساس ميکنه که زندگي واقعا با ارزشه
پس هر گاه احساس تنهايي کردي اين حقيقت رو به خاطر داشته باش.
يک نفر ...
يک جایي...
در حال فکر کردن به توست.
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم ««««««»»»»»» تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دستت رو چشات بذار
تا ۱۰۰ شمار و بر ندار
دل نزن به بی کسی
به این که جایی نرسی
پات بذار رو سرنوشت
عوض بکن هر چی نوشت
خط بکش روی صورتک
بریز بیرون غم ها پرک
حالا ببین تو آیینه
یه آدمه که راهیه
هنر به دست تو زد بوسه ، قدر خود بشناس
به دست بوسي اين بندگان جاه مرو
گناه عقدهء اشكم به گردن غم توست
به خون گوشه نشينان بي گناه مرو
چراغ روشن شب هاي روزگار تويي
مرو ز آينه ي چشم سايه ، آه مرو
وقتی ، تو با منی ...
من را ، بودن را ، ... حس می کنم ...
و شکفتن را در زندگی ...
وقتی ، تو با منی ...
اندوه ، سایه اش را می دزدد
و ابر آشنایی ، در کوچه های غربت می بارد ...
وقتی ، تو با منی ... می خندم و بودن را ... باور می کنم ...
مانده ام در كوچه هاي بي كسي
سنگ قبرم را نمي سازد كسي
مُردم خاكسترم را باد برد
بهترين يارم مرا از ياد برد
دل نيست كبوتر چو برخاست نشيند
از گوشه بامي كه پريديم پريديم
وحشي بافقي
چشمتون بي بلا
سلام بر جماعت هنرور(چه كرديد .... چند صفحه جلو رفتيد:5: )
من از خدامه بکشم نازتو
تا بشنوم يه لحظه آواز تو
من از خدامه پيش تو بمونم
جواب حرفاتو خودم بخونم
من از خدامه بمونم ديوونت
سرم بذارم رو شهر هم نشونم
سلام Payan عزیز من تازه با شما آشنا می شم ارادتمندم.
مهربانا ، سايباني از جنس اشك و نياز مي خواهم تا سجاده ي دلم را در آن بگسترانم و با دستان خسته قنوتم از تو بخواهم كه بر وجود سردم نور نگاهت را بتاباني و گل هاي زيباي عشق و ايمان را بار دگر در من تازه گرداني....