افزایش فعالیت ذهنی با داشتن روحیه شاد
افزایش فعالیت ذهنی با داشتن روحیه شاد
رفتارها - ترجمه-مرجان رودبار محمدی:
روحیه شاد و رفتارهای مثبت خلاقیت ذهنی را افزایش میدهد.
دیدن دنیا با عینک خوشبینی صرفاً یك شعار نیست و محققان نتایج فوقالعاده آن را اثبات كردهاند. شواهد زیادی به این نکته اشاره میکند که وضعیت روحی ما تأثیر مستقیم بر روند پردازش اطلاعاتی که از طریق چشم کسب میکنیم دارد.
طبق مطالعات جدیدی که در هفتهنامه آکادمی ملی علوم منتشر شده، محققان به این نتیجه رسیدهاند كه افرادی که از روحیه شادی برخوردار هستند، ذهن آرامی دارند و قادرند تواناییهای ذهنی خود را افزایش دهند. البته آنها اذعان كردهاند كه داشتن اینچنین روحیه شادی ممکن است منجر به اختلال حواس شود.
دکتر آدام آندرسون استاد روانشناسی دانشگاه تورنتو و نویسنده برجسته علوم و تحقیقات میگوید داشتن روحیه شاد و رفتارهای مثبت، دقت و توجه فرد را تحت تأثیر قرار میدهد و میتواند میدان دید را وسیعتر کند.
در یک تحقیق که توسط اساتید انجام شد، از داوطلبان خواسته شد دو نوع مسئله را بررسی کنند. برای تجربه کردن وضعیتهای مختلف، داوطلبان به موزیک شاد و غمگین گوش کردند و از آنها خواسته شد در مورد موضوعات شاد و غمگین فکر کنند. داوطلبان هنگامی که در یک موقعیت شاد قرار گرفتند بهخوبی قادر به حل کردن مسائل فکری بودند، اما به دلیل عدم تمرکز و اختلال حواس بهخوبی قادر به انجام دادن وظایفی که در آن به دقت چشم نیاز داشت نبودند.
دکتر آندرسون میگوید اگر شغلی را که انجام میدهید مستلزم خلاقیت و تمرکز فکری است به یک مکان شاد احتیاج دارید. برای مثال اگر در صدد حل کردن مشکلی هستید که موجب عصبانی شدن شما میشود برای اینکه آرامش پیدا کنید به تفریح و گردش کردن بپردازید و سپس برای حل کردن مشکل اقدام کنید.
کارشناسان می گویند یک قسمت از مغز که آمیگدال نامیده میشود، تأثیر زیادی در فعالیت ذهن دارد. آمیگدال در مقابل ترس واکنش نشان میدهد و ترس سبب میشود که فعالیت ذهنی فرد را مختل سازد. دکتر رابرت مارر روانشناس مرکز پزشکی مونیکا میگوید هنگامی که شما شاد هستید، آمیگدال کاملاً آرام است و این امر سبب میشود که فعالیت ذهنی شما بیشتر شود.
اختلال حواس به دلیل داشتن روحیه شاد
آیا تا به حال آنقدر به وجد آمدهاید که نتوانید بنشینید و بر روی پرداخت صورت حسابهای خود و یا تصحیح کردن تکالیف فرزندانتان تمرکز کنید؟ اینچنین شور و هیجانی باعث آشفتگی ذهن شما میشود.
محققان میگویند داشتن روحیه شاد دید چشم فرد را مختل میسازد و فرد بهخوبی قادر به انجام دادن وظایفی که نیاز به دقت چشم دارند نیست؛ بهخصوص اگر شغل فرد تصحیح اوراق و یا شمارش اعداد و ارقام باشد. داشتن روحیه شاد ممکن است در برخی موارد نتیجه مثبتی ندهد. برای مثال هنگامی که در یک بزرگراه رانندگی میکنید، فرض میکنیم شما به هر چیزی که در اتوبان میبینید توجه میکنید، اگر در آن زمان شما روحیه شادی داشته باشید ممکن است به تمام تابلوها و سایر چیزهای دیگر که در بزرگراه است نگاه کنید. این وضعیت گاهی مثمرثمر نیست.
دکتر دان مک آدامز، پروفسور روانشناس در دانشگاه شیکاگو معتقد است افرادی که روحیه شادی دارند توجه زیادی به محیط اطراف خود میکنند. به همین دلیل ممکن است دچار آشفتگی خاطر و یا اختلال حواس شوند.
افزایش تمرکز با داشتن چهره عبوس
در حالی که روحیه شاد و رفتارهای مثبت خلاقیت ذهنی فرد را افزایش میدهد رفتارهای منفی یک فرد میتواند به تمرکز فرد کمک کند. آندرسون میگوید بدخلقی و داشتن روحیات منفی منجر به محدود شدن میدان دید شخص میشود. این امر سبب میشود که فرد صرفاً بر روی مسائلی که موجب اضطراب و نگرانیاش میشود تمرکز کند.
دکتر آندرسون میگوید: اگر شغل شما مرتبط با محاسبات اعداد و ارقام باشد، نیازمند تمرکز و دقت بسیاری است. بهتر است که بدخلق و عبوس باشید، به این دلیل که داشتن روحیات منفی و بدخلقی میتواند میدان دید شما را محدود سازد. بدین ترتیب به اتفاقاتی که در پیرامون شما رخ میدهد، توجهی نمیکنید. برای مثال یک حسابدار باید در محاسبه اعداد و ارقام به جواب صحیح برسد. لذا شما به حسابداری که ذهنش درگیر مسائل دیگری شود و اختلال حواس داشته باشد نیاز ندارید و ترجیح میدهید که یک حسابدار عبوس و بدخلق داشته باشید.
دکتر دیوید اسپیژل، پروفسور و رئیس علوم رفتاری و روانپزشک دانشگاه علوم کالیفرنیا میگوید: عاملی که برای سلامتی ذهن مفید است این است که فرد قادر باشد بهراحتی وضعیت روحی خود را تغییر دهد. اگر به بچهها دقت کنید متوجه میشوید که آنها ذهن بسیار خلاق و فعالی دارند و قادرند بهراحتی عملیات روحی خود را تغییر دهند.
دنیا از میان پنجره کوچک
شما میتوانید دقت و تمرکز یک فرد را با پرتو نور شمع مقایسه کنید. هنگامی که فرد بدخلق و عبوس است و روحیات منفی دارد، پرتو آن نور بسیار خفیف و کم است؛ در نتیجه تمرکز او تنها محدود به یک تعداد چیزهایی که صرفاً در اطرافش قرار گرفته است میشود. بعضی افراد معتقدند كه پرتو این نور با داشتن افكار مثبت وسیعتر میگردد.
مک آدامز میگوید، تحقیقات زیادی نشان میدهد که روحیه شاد و رفتارهای مثبت یک فرد منجر به وسیع کردن میدان دید او میگردد. در عین حال که روحیه شاد برای شغلهایی که نیاز به فعالیت ذهنی زیادی دارد لازم است، اما میتواند مانع انجام دادن کارهایی که نیاز به توجه و تمرکز بسیار دارد باشد.
با بدخلقی و داشتن چهره عبوس، دنیا را از میان یک پنجره میبینیم اما با داشتن روحیه شاد و رفتارهای مثبت، دنیا را از میان یک پنجره بزرگ با چشمانداز وسیعتری میبینیم.
منبع: همشهری
چرا IQ ایرانیان رو به نزول است؟
ضریب هوشی IQ یک نسبت است که از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضربدر صد به دست می آید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریب هوشی صد می شود ولی در بعضی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر می شود که این فرد هوشی بیشتر از سایر افراد دارد.
اعلام میانگین ضریب هوشی ۸۴ برای ایرانی ها، سبب تعجب بسیاری از نخبگان ایران گردید. عده ای با انکار این آمار درصدد اعتراض به آن برآمده اند، اما برای اینجانب، این آمار هیچ گونه جای تعجبی نداشت، زیرا این موضوع را در سال ۱۳۷۹ در سخنرانی در سازمان مدیریت و برنامه ریزی تحت عنوان نظریه ترقیق هوشی (Intellectual Dilution) پیش بینی کرده بودم. در این مقاله به اختصار علل افت میانگین ضریب هوشی در کشور را بررسی خواهم کرد و سپس به راهکارهای مقابله با این رخداد تلخ خواهم پرداخت.
*دانشیار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
● ضریب هوشی چیست و اهمیت آن در چیست؟
ضریب هوشی IQ یک نسبت است که از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی ضربدر صد به دست می آید. اگر سن عقلی با سن تقویمی یکسان باشد، ضریب هوشی صد می شود ولی در بعضی مواقع در بعضی افراد سن عقلی بیشتر می شود که این فرد هوشی بیشتر از سایر افراد دارد.
برای به دست آوردن سن عقلی راه های زیادی وجود دارد و معمولا کارشناسان از تست های خاصی استفاده می کنند که جنبه های مختلفی مانند تشخیص الگوها، قدرت حافظه کوتاه مدت، استفاده فرد از واژه ها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط یا جبر، اطلاعات عمومی، محاسبات ریاضیات، درک فضایی، منطق و املا را ارزیابی می کند.
اخیرا در مورد صحت نتایج آزمون های هوش متداول شبهات زیادی وارد شده است. انجمن روان شناسی آمریکا در سال ۱۹۹۵ هوش را به عنوان «توانایی فهم مسایل پیچیده، انطباق موثر با تغییرات محیطی، یادگیری به دنبال تجربیات، استفاده از اشکال مختلف استدلال و فایق آمدن بر مشکلات از طریق تفکر» تعریف کرده است.
این انجمن بر این موضوع تاکید دارد که آزمون های متداول هوش به هیچ وجه توانایی سنجش چنین سازه انتزاعی پیچیده ای را ندارد. مطالعات متعدد، ارتباط مثبت و قوی بین ضریب هوشی با موفقیت تحصیلی، میزان درآمد، سطح سلامت، طول عمر و سطح اجتماعی و ارتباط منفی و قوی با بی کاری و ارتکاب جرایم را نشان داده است. به این ترتیب موضوع ضریب هوشی پایین یا افت ضریب هوشی و در مقابل آن سازوکارهای ارتقای ضریب هوشی به یک مقوله راهبردی اجتماعی و اقتصادی در بسیاری از کشورها تبدیل شده است. به این ترتیب دستیابی به میانگین ضریب هوشی بالاتر یکی از ابزار توسعه و به طور هم زمان یکی از دستاوردهای مهم توسعه محسوب می گردد.
● ضریب هوشی اقوام و ملل
مطالعات فراوانی روی تفاوت متوسط ضریب هوشی در کشورهای مختلف صورت گرفته است.
میانگین ضریب هوشی در آمریکا و انگلستان حدود ۱۰۰ است. این عدد برای شهروندان ژاپنی، چینی، کره ای، هنگ کنگی و تایوانی ۱۰۵ و برای ترکیه، کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا بین ۷۸ و ۹۰ و برای کشورهای آفریقایی پایین تر از صحرای آفریقا بین ۶۵ تا ۷۵ است. در این میان کشور ما ایران با ضریب هوشی متوسط ۸۴ رتبه ۹۷ را بین ۱۸۵ کشور جهان دارا می باشد. هوش یک سازه انتزاعی مولتی فاکتوریال محسوب می شود و هنگامی که صحبت از تفاوت ضریب هوشی بین دو فرد می شود تفاوت های ژنتیکی، تفاوت های محیط فیزیکی، تفاوت های محیط روانی و تفاوت های آموزشی به خصوص در دوران کودکی می تواند توجیه کننده تفاوت ضریب هوشی باشد، اما هنگامی که با تفاوت میانگین ضریب هوشی میان دو کشور یا دو نژاد مواجه می شویم قایل شدن به تفاوت ژنتیکی، به نوعی به معنای وجود نژاد برتر (ژن برتر) است.
در واقع در توجیه تفاوت ثروت ملل در طول تاریخ توجیهات زیادی آورده شده است. منتسکیو (۱۷۴۸) آب و هوای معتدل را مهم ترین علت برای ثروت ملل می دانست، آدام اسمیت (۱۷۷۶) مهارت های انسانی، تخصص گرایی و وجود یک بازار آزاد را عامل اصلی توسعه فرض می کرد، توماس مالتوس در سال ۱۸۱۷ شناسایی عوامل موثر بر فقر و ثروت ملل را مهم ترین چالش پژوهشی در حوزه اقتصاد سیاسی می داند.
دیوید لاندز و ساموئل هانتینگتون عوامل فرهنگی (سخت کوشی، نظم، آرمان های بزرگ، همگرایی اجتماعی، احترام به کار، ارزش قایل شدن برای تحصیلات) را مهم ترین عامل موفقیت و ثروت ملل می دانند. در این میان یکی از جنجال برانگیزترین دیدگاه ها توسط ریچارد لین (۲۰۰۲) مطرح شده است، ریچارد لین ریشه های ثروت و فقر ملل مختلف را در هوش و استعداد ذاتی آنان می داند و قایل به برتری ژنتیکی بعضی از اقوام و نژادها در مقایسه با سایرین است. موضوع ژن برتر و نژاد باهوش تر موضوعی است که در طول تاریخ به کرّات از سوی گروه ها و رهبران نژادپرست (مانند نازی ها و صهیونیست ها) اعلام شده است، اما تاکنون هیچ یک از شواهد ارایه شده نتوانسته است برتری هوشی یک قوم یا نژاد نسبت به سایر اقوام را به تفاوت های ژنتیکی مابین آنان نسبت دهد.
جدای از عوامل ژنتیکی، عوامل محیطی متعددی روی ضریب هوشی تاثیر می گذارد وضعیت تغذیه ای به خصوص در دوران کودکی، استرس ها و تروماهای روانی، فقر عاطفی و ارتباطی و کمیت و کیفیت تحصیلات همگی بر ضریب هوشی تاثیر می گذارند. به عنوان مثال، نوزادانی که از شیر مادر محروم اند ضریب هوشی کمتری دارند. ضریب هوشی کودکان مبتلا به کم خونی ۵ تا ۱۰ درجه کمتر از حد طبیعی برآورد شده است. کمبود ید نیز باعث کاهش آموزش پذیری کودکان شده و ضریب هوشی آنها را به میزان ۵ تا ۱۳ ( در موارد کمبود شدید ید تا ۳۰ درجه، فوروارد کننده!) امتیاز کم می کند. به این ترتیب می توان در نظر گرفت که فقر و ضریب هوشی پایین هر یک دیگری را تشدید می کنند و یک چرخه معیوب را تشکیل می دهند. این امر بخشی از ضریب هوشی پایین در کشورهای آفریقایی و جنوب آسیا را توجیه می کند.
● مهاجرت نخبگان و ضریب هوشی
مهاجرت انتخابی نخبگان اثری مخرب بر توسعه ملل می گذارد. بدیهی است که بار توسعه و پیشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعه ای است. حال وقتی در یک جامعه شرایط به گونه ای باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک می کنند، نه تنها خروج آنها مستقیماً جامعه را متاثر می کند، بلکه در دراز مدت، ذخیره ژنتیکی کشور را نیز فقیرتر می کند و در نسل های آتی، روند انتقال ضرایب بالای هوشی به «نسل های آینده» با اختلال مواجه می شود. این امر در مورد کشور اسکاتلند طی بیش از نیم قرن به دقت مطالعه شده است. از اوایل قرن بیستم، هر ساله تعداد زیادی از افراد تحصیل کرده اسکاتلندی به انگلستان مهاجرت می کنند. درصد متوسط مهاجرت سالانه تحصیل کردگان دانشگاهی از اسکاتلند به انگلستان ۱۷.۲ درصد و ضریب هوشی متوسط این مهاجران ۱۰۸.۱ می باشد.
این موضوع سبب شده است که میانگین ضریب هوشی اسکاتلندی ها به طور متوسط در هر نسل یک امتیاز نسبت به نسل قبل کاهش پیدا کند و اسکاتلندی ها در اواسط قرن بیستم به کم هوش ترین ملت اروپایی (با میانگین ضریب هوشی ۹۷) تبدیل شدند. در واقع، یک نخبه علمی یا اقتصادی که از کشور خارج می شود، تنها دانش و استعداد فردی یا مقداری ثروت مادی از کشور خارج نمی کند، بلکه ژن های نخبگی و کارآمدی را نیز با خود می برد تا نسل های بعدی او در خارج از کشور مادری از آن بهره مند شوند و جوامع میزبان شان را از آن بهره مند سازند وضعیت کشور ما ایران در میان کشورهای در حال توسعه مشابه وضعیت اسکاتلند در میان کشورهای توسعه یافته است. بر اساس آمار صندوق بین المللی پول، ایران با ضریب مهاجرت ۱۵ درصد، رتبه اول را در میان ۶۱ کشور توسعه نیافته و در حال توسعه دارا می باشد و می توان تخمین زد که در طی سه دهه اخیر حداقل سه واحد از ضریب هوشی متوسط ایرانی ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پیدا کرده است.
مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش میانگین ضریب هوشی ملل نمی شود، بلکه این کشورها را از نوابغ تهی می سازد. با نگاهی به فهرست اسامی افرادی مانند لئوناردو داوینچی (ضریب هوشی۲۲۰)، گوته (۲۱۰)، پاسکال (۱۹۵)، نیوتن (۱۹۰)، لاپلاس (۱۹۰)، ولتر (۱۹۰)، دکارت (۱۸۵)، گالیله (۱۸۵)، کانت (۱۷۵)، داروین (۱۶۵)، موزارت (۱۶۵)، بیل گیتس (۱۶۰)، کوپرنیک (۱۶۰) و اینشتین (۱۶۰) به سادگی درمی یابیم که توسعه دانش بشر در طول تاریخ بیش از هر چیز مرهون افراد نابغه می باشد. نوابغ همان کسانی هستند که توان حل پیچیده ترین مشکلات یک کشور را دارا می باشند و مسوولیت راهبری کشور را در وضعیت های بحرانی بر عهده دارند. تاثیر نوابغ روی توسعه جوامع به حدی است که می توان عبارت معروف «ملتی که قهرمان ندارد هیچ چیز ندارد» را با جمله «ملتی که نوابغ را در راس مدیریت خود ندارد، به هیچ جا نخواهد رسید» جایگزین کرد.
● کنترل موالید و ضریب هوشی
بررسی های متعدد ارتباط بین هوش و تحصیلات و همچنین ارتباط میان تحصیلات و تبعیت از سیاست های کنترل موالید را به اثبات رسانده است. ضریب هوشی متوسط ۲۰ درصد پرهوش جامعه حدود ۱۱۵ و ضریب هوشی متوسط ۲۰ درصد کم هوش جامعه حدود ۸۵ می باشد. اگر فرض کنیم که میزان زاد و ولد در گروه کم هوش جامعه تنها ۳۰ درصد بیش از میانگین جامعه و میزان زاد و ولد در گروه پر هوش جامعه ۳۰ درصد کمتر از میانگین جامعه باشد، میانگین ضریب هوشی نسل دوم از محاسبه زیر به دست می آید:
۰.۲x۱.۳x۸۵) + (۰.۶x۱x۱۰۰) + (۰.۲x۰.۷x۱۱۵) = ۹۸.۸)
به این ترتیب می توان انتظار داشت که میانگین ضریب هوشی هر نسل ۱.۲ امتیاز از میانگین ضریب هوشی نسل قبل کمتر شود.
تحلیل فوق به خوبی می تواند آمار توصیفی ارایه شده از سوی نهادهای بین المللی را توجیه نماید، اما اصلاح این وضعیت نیازمند اتخاذ رویکردی مداخله ای و همه جانبه است. اتخاذ تمهیدات و سیاست های علمی برای فقرزدایی و مقابله با شکاف رو به فزونی طبقاتی، توجه به مدیریت عوامل خطرزای سلامت و عوامل اجتماعی موثر بر سلامت، حمایت و مدیریت علمی نخبگان و تلاش برای متوقف و معکوس نمودن سیر مهاجرت نخبگان و بازنگری علمی سیاست های کنترل جمعیت تنها بخشی از رژیم درمانی ملتی است که به تدریج هوش خود را از دست می دهد.
۶۵ درصد نوابغ، درونگرا هستند!
بعضی ها ترجیح می دهند که تنها باشند و تنها کار کنند و بعضی برعکس، ترجیح می دهند در جمع زندگی کنند و با یکدیگر کار کنند و بیشتر با مردم روبه رو شوند. روان شناسان به آن افرادی که جزو دسته اول هستند، درون گرا و به آن دسته از افرادی که در دسته دوم هستند، برون گرا می گویند. بیشتر ما با افرادی که سبک فکری آنها با سبک فکری ما هم سویی دارد، راحت تر و خودمانی تر هستیم. روان شناسان می گویند نویسنده ها، نقاشان و باغبانان معمولاً درون گرا هستند و فروشنده ها، خدمه کشتی و هواپیما و پذیرایی هتل ها معمولا برون گرا هستند.
افراد درون گرا با امور درونی سر و کار دارند. می توان گفت آنها افرادی هستند که به درون توجه می کنند. درون گرایی، ویژگی افرادی است که تودار هستند و به درون نگری، وظیفه مداری، کناره گیری از دیگران و گاهی ناآگاهی اجتماعی گرایش دارند. آنها تمایل دارند که به تنهایی کار کنند و برتری آنها ضرورتا استفاده از هوش در مورد اشیا و عقاید، جدای از دیگران است. تیپ های احساسی، درون گرا هستند و تفکر همراه با قضاوت شان نشان می دهد. که آرام و جدی باشند و برای کسب موفقیت، به طور دقیق بر امور مربوطه متمرکز شوند. آنها متقاعد شده اند که عمل گرا، نظم پذیر، واقع گرا و قابل اطمینان باشند و به حقیقت امر توجه کنند و در محیط بیرونی زندگی خود بیشتر با تفکر عمل کنند. اما در محیط زندگی با احساسات عمل کنند افراد برونگرا بیشتر به محیط بیرون گرایش دارند و مردم دار هستند. غالبا دارای حساسیت اجتماعی هستند و از آنچه برای دیگران اتفاق می افتد، آگاهی دارند. آنها تا جایی که ممکن است دوست دارند با دیگران کار کنند. افراد برون گرا چون دوست دارند به صورت گروهی کار کنند احتمالا وقتی با یکدیگر کار می کنند، بهتر یاد می گیرند. افراد برون گرا مایل اند برون گرا و مردم مدار باشند.
افراد درون گرا و برون گرا به طور متوسط در دو انتهای مخالف یک خط قرار دارند. افراد درون گرا چون ترجیح می دهند به تنهایی کار کنند، ممکن است در فعالیت های گروهی دچار اضطراب شوند. البته این به آن معنا نیست که افراد درون گرا به هیچ وجه نباید کار گروهی انجام دهند و یا افراد برون گرا نباید به تنهایی فعالیت کنند. آنچه مسلم است، این است که افراد باید یاد بگیرند که در موقعیت های مختلف انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند.
● ازدواج درون گراها و برون گراها
شخصیت، مجموعه ای از خصوصیات سرشتی و اکتسابی ماست. برای مثال، یک فردی را می بینید که خیلی منزوی و درون گراست. بعد فرد دیگری را می بینید که خیلی شاد و برون گراست. گفته می شود که این دو نفر نمی توانند با هم ازدواج کنند. چون هر کدام ساز خودش را می زند. یک کسی که از نظر ویژگی های شخصیتی، حد وسط باشد بسیار مناسب است.
آیا درون گرایان می توانند با هم ازدواج کنند؟ شاید بد نباشد! چون هر دو ساکت یک گوشه ای می نشینند و ممکن است خودشان راضی باشند. ولی آدم احساس می کند که چه خانه ساکت و سردی! برون گرایان چه طورند؟ این قدر حرف دارند که هیچ کدام حاضر به ساکت شدن نیستند. ولی مردم متعادل و عادی چه طور؟ آد م هایی که حد وسط این دوتا ویژگی هستند.
از ویژگی های مهم شخصیتی که تاثیر قابل توجه در این زمینه دارند می توان به درون گرایی و برون گرایی اشاره کرد. افراد درون گرا تمایل زیادی به گذراندن اوقات خود به تنهایی دارند، در حالی که برای افراد برون گرا تحمل چنین شرایطی بسیار سخت و آزاردهنده است. افراد درون گرا سرگرمی هایی چون مطالعه و تفکر دارند، در حالی که افراد برون گرا در شرایط جمعی و سرگرم کننده لذت می برند؛ مثل بازی های دسته جمعی.
چنین ویژگی هایی به تعداد زیادی وجود دارند که البته گاه همسان بودن ویژگی های طرفین و گاه ناهم سانی آنها می تواند فاکتوری برای ازدواج موفق باشد. برای مثال، ازدواج فرد درون گرا با فرد درون گرا موفقیت آمیز خواهد بود اگرزندگی آنها زیاد حالت سردی به خود نگیرد و اگر فرد برون گرا با فرد برون گرا ازدواج کند در صورتی که زندگی آنها بیش از حد حالت شلوغی و بی نظمی پیدا نکند آنها زندگی خوبی خواهند داشت ولی اگر فرد درون گرا با فرد برون گرا ازدواج کند و آنها به ویژگی های شخصیتی یکدیگر آشنا باشند، زندگی پر باری خواهند داشت.
● ازدواج معکوس
شاید این پرسش به ذهن تان برسد که اگر یک دختر درون گرا با یک پسر برون گرا و یا برعکس ازدواج کنند، آیا با هم سازگار خواهند بود؟
دختر و پسری که قصد تشکیل زندگی مشترک دارند باید خودشان را به دیگری بشناسانند. اما مشکل ازآنجا آغاز می شود که عده ای از آنان آموزش ندیده اند و نمی دانند که چگونه به این شناخت برسند. عده ای دیگر هم فکر می کنند در آینده بهتر یکدیگر را خواهند شناخت، پس لزومی ندارد که در آغاز زندگی مشترک، برخی مسایل عنوان شود. در صورتی که زوج های جوان از همان روزهای اول باید یکدیگر را خوب بشناسند، ضمن اینکه طرف مقابل را نیز به طور کامل با ویژگی ها و خصوصیات شخصی خود آشنا کنند. از همین رو بهتر است افراد با تفاوت های دو شخصیت درون گرا و برون گرا، به طور نسبی آشنایی داشته باشند.
● ۱۴ ویژگی برون گراها و ۷ ویژگی درون گراها
برون گراها این گونه اند:
۱) علاقه مند به وقایع پیرامون خود.
۲) روراست و معمولا پرحرف.
۳) عقیده خود را با عقاید دیگران مقایسه می کنند.
۴) اهل پیشقدم شدن در کارها.
۵) به سهولت دوستان جدیدی یافته و با یک گروه خود را وفق می دهند.
۶) افکار خود را راحت بیان می کنند.
۷) علاقه مند به افراد جدید.
۸) بزرگ ترین وحشت آنها آن است که نکند پس از یک فاجعه هولناک آخرین بازمانده بشر روی زمین باشند! (ترس از قطع ارتباط با دنیای خارج و مردم)؛ یعنی تنهایی برای آنها بسیار آزار دهنده است.
۹) از تعامل و ارتباط برقرار کردن با دیگران انرژی می گیرند.
۱۰) خوش مشرب بوده اما زیاد احساساتی نیستند.
۱۱) ریسک پذیرند، سریع تصمیم می گیرند، اجتماعی هستند، درک آنها آسان است، شخصیت آنها در خلوت و حضور دیگران معمولا یکسان است و معاشرتی هستند.
۱۲) پس از آنکه حرف خود را زدند به گفته خود می اندیشند. علاقه مند به کار گروهی هستند. نقل هر مجلس هستند. موسیقی با صدای بلند و فعالیت های هیجان انگیز را بیشتر دوست دارند.
۱۳) رنگ های روشن را بیشتر دوست دارند. بیشتر از اعمال دیگران خشمگین می شوند تا اعمال خودشان. اطلاعات شخصی خود را به سادگی با دیگران قسمت می کنند. رویکرد سریع الوصول را بیشتر ترجیح می دهند. تنها از روی تجارب زندگی خود درس می گیرند و نه عبرت گرفتن از دیگران.
۱۴) ۵۷ تا ۶۰ درصد از جمعیت زمین را تشکیل می دهند.
البته خصوصیات فوق هیچ ارتباطی با اعتماد به نفس داشتن فرد برونگرا ندارد، یک برون گرا ممکن است اعتمادبه نفس پایینی داشته باشد.
● درون گراها این گونه اند:
۱) علاقه مند به احساسات و افکار خودشان، نیازمند به داشتن قلمرو شخصی، کم حرف، ساکت و متفکر.
۲) دوستان زیادی ندارند. در ارتباط برقرار کردن با افراد جدید مشکل دارند. علاقه مند به سکوت و تمرکز. از دید و بازدید های غیرمنتظره و ناگهانی بیزارند.
۳) کارایی آنها در تنهایی بیشتر است و ترس آنها این است که فردیت خود را از دست بدهند. از فعالیت های انفرادی انرژی می گیرند. ۶۵ درصد نوابغ را درون گرایان تشکیل می دهند.
۴) در بین انبوه مردم بودن آنها را خسته می کند. معمولا کم رو هستند. درک شان مشکل است. اهل ایده و عقاید نو هستند.
۵) شخصیتی متمایز در خلوت خود و در حضور دیگران دارند. مشتاق و احساساتی هستند. معمولا احساسات شان را بیان نمی کنند. در جمع ناآشنا ساکت اما در جمع دوستان خود راحت هستند. تمرکزشان زیاد است. برای تصمیم گیری به زمان نیاز دارند. پیش از حرف زدن می اندیشند.
۶) از در میان گذاشتن اطلاعات شخصی خود با دیگران خودداری می کنند. مایل به رویکردی آهسته اما دقیق اند. اهل عبرت گرفتن از دیگران اند و پس از آموختن روش زندگی، دیگرگونه زندگی می کنند.
۷) ۲۵ تا ۴۰ درصد از جمعیت جهان را تشکیل می دهند.
این خصوصیات هیچ ارتباطی با کمرویی درون گرایان ندارد. ممکن است آنها خیلی هم با اعتمادبه نفس باشند. آنها از قوانین خشک بیزارند و خواهان آزادی.
روحِ حاکم بر زمان و نقش آن بر تبیین افکار
پیش از آنکه بخواهیم مبحث خویش را آغاز نماییم بهتر آن است که مقدمه ای در باب عوامل تاثیرگذار بر تکوین شخصیت فرد بیان داریم.
کودک زمانی که از مادر زاده می شود ضمیر او چون لوحی سپید پاک است. (جان لاک) نوزادی که از مادر زاده می شود هیچ گونه اطلاعی از جهان خارج ندارد، ذهن او خالی از هرگونه اندیشه ای است. بر اثر تماس با محیط و اطرافیان است که کودک صاحب اندیشه و تصاویر ذهنی می گردد و رفتاری موافق افراد جامعه از خود می سازد. می توان گفت کودک پس از به دنیا آمدن نه تنها از جهان خارج تصویری در ذهن ندارد، بلکه از وجود خویش نیز بی اطلاع است در مراحل بعدی است که در نتیجه روابطی که با افراد اطراف خود برقرار می سازد تصاویری گنگ و مبهم در ذهن او ایجاد می گردد و بعدها بر اثر دریافت همین تصاویر، احساس ها و ادراک ها و واکنش هایی که نسبت بدانها نشان می دهد به وجود خود و دیگران پی می برد و خودش را از دیگران تشخیص می دهد.
با مطالعه سیر تکوینی رشد کودک مشاهده می نماییم که تمام مراحل رشد تحت تاثیر محیط اجتماعی، خانواده براساس ذهنیت خاص کودک از آنچه که به عنوان بازخورد دریافت می کند و براساس توانایی های خویش سازماندهی کرده می باشد. کودک در پی آن است که هر روز بیشتر و بیشتر بر آگاهی خود بیفزاید و با آزمایش راه های جدید (ارتباطی) بیشتر با جامعه داشته باشد تا بتواند به اثبات خویش پرداخته و موجودیت خویش را به عنوان یک فرد به دیگران بشناساند، زیرا ما انسان ها بیشتر از غذا، پوشاک و مسکن نیاز به تایید شدن داریم، براساس همین نیاز است که در درون ما رغبت های گوناگون پدیدار می گردند و آرام، آرام انسان از آنچه که شایسته مقام انسانی است فاصله می گیرد. سرانجام در پی پرداختن به آنچه که نباید آنی می گردد که توان بازشناسی خود را ندارند.
● ذهن چیست؟
ذهن را می توان توانایی استدلال هوش براساس دریافت، پردازش و ذخیره اطلاعاتی هر فرد تعریف کرد که براساس آن فرد می تواند مسائل را تجزیه و تحلیل نموده و به عنوان راهکار مناسب در زمان خاص خویش به کار بندد.
● روح حاکم بر زمان چیست؟
روح حاکم بر زمان یعنی اندیشه های غالب در علم زمان یا حال و هوای روشنفکران زمان ها به اضافه نیروهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود (آلتمن ۱۹۸۷)
آیا این اندیشه های غالب راهگشاست؟ آیا از سوگیری برکنار بوده و دقیقا همانی می باشد که نیازهای جوامع انسانی را به بهترین شکل برآورده سازد؟ بصیرت و آگاهی در امر لا زم در دریافت مناسب روح حاکم می باشد زیرا عدم آگاهی و کوشش در راه کسب آن سبب کژ فهمی و عناد با آن می گردد.
افراد بر اساس توانایی ذهن خویش روح حاکم بر زمان را در می یابند و بر اساس فرهنگ، وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خویش بدان معنا می بخشند.بیهوده نیست که ما در هر نقطه از کره خاکیمان یک نوع زندگی خاص و عملکرد مربوط را می بینیم روح حاکم بر زمان به شدت فرهنگ ها را تحت تاثیر قرار داده و به آنها جهت می بخشد.
اگر یک قوم یا یک ملت دارای فرهنگی غنی و انعطافی باشد با تاسی به فرهنگ غنی خویش روح حاکم بر زمان را دریافته و با پیوندی مستحکم راه پیشرفت و ترقی را برای خویش هموار می سازد. زایش فرهنگ که دستاورد کار و کوشش انسانها در طول قرون متمادی است به انسان قدرت بخشید تا برای تداوم زندگی و تسلط بر نیروی طبیعت از آن بهره گیرد این قدرت و توانایی در انسان سبب جدایی وی از سایر موجودات زنده شد.فرهنگ به زندگی انسان بعدی دیگر بخشید و آن پیداش جوامع بشری، تمدنها و خلا قیت در جهت فایق آمدن بر مشکلا ت زیستی و اجتماعی است. فرهنگ انسانها را قادر ساخت تا از دنیای زیستی پا به عرصه حیات اجتماعی گذارد و به او توانایی بخشید تا روز به روز بر نیروهای طبیعت چیره شود.
آن چه که سبب شد تا ژاپن کشوری فاقد منابع زیرزمینی و شکست خورده پس از جنگ جهانی دوم توانست سر از زیر خاکستر های آوار جنگ بیرون آورده و در حال حاضر با داشتن بالا ترین رقم منبع ذخیره ارزی بالغ بر ۱/۴۰۰ میلیارد دلا ر جایگاه خویش را به عنوان کشوری قدرتمند و ثروتمند در جهان تثبیت سازد، همانا ناشی از فرهنگ همزیستی غنی و سالم اذهان پاک حس وفاداری مردم نسبت به یکدیگر و شناخت روح حاکم بر زمان می باشد زیرا روح حاکم بر زمان دیگر دایره تخیلا ت ادبیاتی نیست بلکه علوم اکتشافات و قوانین معادلا تی می باشد. می دانیم که فرهنگ حاکم بر جوامع با یکدیگر تفاوت دارند اما فرهنگ های همجوار ریشه های تبادلا تی فراوانی داشته از یکدیگر تاثیر پذیرفته و قوام را به یکدیگر نزدیک می سازد.
البته این امر در صورتی محقق می شود که فرهنگ البته نگردد.
● تاخیر فرهنگی چگونه روی می دهد
حال اگر یک قوم یا یک ملت نتواند فرهنگ خویش را استوار و روح حاکم بر زمان خویش را در یابد الزاما به تاخیر فرهنگی دچار می شود و چه بسا این تاخر فرهنگی سبب ماندگی و عدم پیشرفت آن ملت می گردد. ویلیام آگ بورن (۱۹۷۹) جامعه شناس آمریکایی تاخر فرهنگی را چنین تعریف می کند: الگوهای فرهنگی یک جامعه در غایت خود از عناصر به هم پیوسته و منسجم تشکیل می شود، اگر در بخشی از آن تغییری حاصل شود، این تغییر سبب ایجاد تنش ها و فشارهایی در بافت دیگر قسمت ها می گردد و به ناگزیر تناسبی که بین آن عنصر و عنصرهای دیگر برقرار است از میان می رود و در نتیجه تاخر فرهنگی پدیدار می شود.
تاخر (پس افتادگی) فرهنگی زمانی روی می دهد که در اثر تحولا ت سریع و شتاب آلود اختراع نوآوری، رشد جمعیت باپیدایی هر چیز متفاوت، سازش و تطابق اجتماعی دشوار گردد و در نتیجه هماهنگی وسازش میان جنبه های مختلف یک فرهنگ از میان می رود که این خود می تواند شرایط بروز بحران و فرهنگ را فراهم آورد و موجب گسیختگی فرهنگی گردد. نتیجه آن که روح حاکم بر زمان در عصر فعلی با توجه بر گسترش روز افزون اطلا عات و شرایط سهل دسترسی به منابع اطلا عاتی بر فرهنگ، بینش عملکرد ذهنی و رفتار افراد تاثیر به سزا می گذارد. برای رسیدن به انسجام باید پیوند های مستحکم بین فرهنگ و روح حاکم بر زمان ایجاد کرد تا با تاسی از نیازهای خاص زمانه خویش، نیازهای جامعه را مدیریت و رهبری نمود تا ناسازگاری پدیدار نگردد.
ما در مذهب و مکتب خودمان نیز شاهد چنین مدعایی می باشیم، زیرا اگر دقت و تامل فرموده باشید ائمه و علمای ما به سبب آشنایی با روح از آن و درک روح حاکم بر زمان و چگونگی تطبیق قوانین الهی با شرایط خاص زمان خویش (زیرا قرآن کتاب هدایت بشر در تمامی عصرها و نسل ها می باشد) و آگاهی بخشیدن بر امت مسلمانان تاکید بر تقلید از امام حی یعنی زنده را دارند و تقلید از مرجع متوفی را گناه به شمار می آورند. زیرا مرجعیت زنده است که می تواند درک روح حاکم بر زمان را داشته باشد با رجوع به علم خویش می توان به عنوان یک انسان آگاه و مسلط به نیازها و امور زمان خویش، نیازهای خاص امت اسلا می را شناخته و برای تامین آنها مبادرت به مجاهدت و یا صدور فتاوی مقتضی بنماید.
روح حاکم بر زمان سبب تغییر نگرش در انسان ها شده و رفتار آنان را معنا می بخشد. بنابراین ما باید بتوانیم نیازهای خویش را با روح حاکم بر زمان سازیم بدون آنکه خدشه ای در فرهنگ ما پدیدار گردد و در علم روانشناسی که خود را دانشجو یان آن می دانیم، با توجه به علوم موجود، روح حاکم بر زمان خویش را دریافته و برای بر طرف نمودن آسیب های روانی کوشش نماییم و از یاد نبریم که این روح حاکم بر زمان بود که سبب پیدایش مکاتب مختلف روانشناسی در کشورهای مختلف گردید.
چگونه بعضیها به SMS معتاد میشوند!؟
قبض تلفن همراه که می آید، آه از نهادم بلند می شود! ماه به ماه، بیشتر می شود؛ دلیلش هم یک چیز است: پیام کوتاه یا همان اس ام اس. گاهی اوقات، مبلغ این پیامک ها از مبلغ خود تلفن ها هم بالا می زند. انگار به آن معتاد شده ام. این روزها به نظر می رسد که پیامک (پیام کوتاه یا اس ام اس) به یکی از مقتضیات زندگی ماشینی تبدیل شده و باید فرهنگ آن را آموخت و آموزش داد. برای آشنایی با جنبه های روان شناختی این قضیه به سراغ دکتر فربد فدایی، روان پزشک و مدیر گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توان بخشی رفته ایم.
▪ آقای دکتر! اگر بخواهیم بحث پیامک را ریشه یابی کنیم، احتمالا باید از ارتباط و روش های ارتباطی و آثار روانی آن شروع کنیم.
ـ بله؛ رو ش های ارتباطی انسان ها از بدو آفرینش بشر بر حسب دوره های گوناگون تکامل نوعی و فردی او متفاوت بوده است. نوزاد انسان تنها به صورتی کلی و از طریق نمایش رضایت و عدم رضایت خود به وسیله آرام بودن یا ناآرامی و گریستن با مادرش ارتباط برقرار می کند. پس از مدتی خنده هم به صورت روش ابراز رضایت و ابزارهای ارتباطی او افزوده می شود؛ خنده به معنی «آری» و گریه به معنی «نه». در مرحله شیرخوارگی و ابتدای کودکی، حالات چهره و بدن و اصواتی که هنوز جنبه کلام ندارد، روش ارتباطی فرزند با پدر و مادر است. تسلط بر زبان گفتاری، امکانات ارتباطی کودک را افزایش می دهد و به دقت آن می افزاید. رفتن به مدرسه موجب تسلط بر زبان نوشتاری و امکان ارتباط از طریق خط و نوشته و نامه می شود.
▪ خب، انسان های نخستین که هنوز با زبان های مشترک انس نگرفته بودند چه طور با یکدیگر رابطه برقرار می کردند؟
ـ ارتباط از طریق اصوات و حالات چهره و بدن بین انسان های دیگر برقرار می شده. زبان، امکان ارتباط اجتماعی، هماهنگی برای کارهای مشترک و برنامه ریزی و انتقال سینه به سینه مهارت ها و دانسته ها را فراهم کرده است و سپس با پیدایش خط، تاریخ هم از چند هزار سال پیش آغاز گردید و امکان انتقال دقیق تر ارثیه فرهنگی بشر فراهم شد. از آغاز، انسان برای اینکه بتواند دورتر از صدارس خود نیز با دیگران ارتباط برقرار کند از روش هایی استفاده کرده است. گسیل کردن پیک، فرستادن پیغام به وسیله دود (روش سرخ پوست ها)، برقراری سازمان های کارآمد ارسال پیام از طریق ساختن جاده ها و قرارگاه های حاوی اسبان تازه نفس در فواصل معین از تمهیدات ایرانیان عصر هخامنشی برای ارسال فوری پیام و دستورهای حکومتی و درواقع، نیای اداره پست امروز بوده است. از حدود سه قرن پیش ادارات پست نوین در کشورهای غرب اروپا برای ارسال نامه و محمولات سبک با الصاق تمبر به وجود آمد. اختراع تلگراف امکان ارسال فوری پیام بین کشورها و سپس قاره ها را فراهم کرد و تیرها و سیم های تلگراف در کنار خطوط آهن به مظهر پیشرفت ممالک تبدیل شد. اختراع تلفن در اواخر قرن نوزدهم میلادی، بی سیم و رادیو در اوایل قرن بیستم و سپس تلویزیون در دهه چهارم قرن بیستم میلادی امکان ارتباط فوری صوتی و تصویری را فراهم کرد. روزنامه ها نیز در شمارگان میلیونی از ارکان اصلی ارتباطی جوامع نوین محسوب می شوند و درواقع اختراع چاپ توسط گوتنبرگ آلمانی در قرن پانزدهم میلادی، پس از تسلط بشر به زبان و اختراع خط، سومین انقلاب ارتباطی محسوب می شود. تلگراف، رادیو و تلفن چهارمین انقلاب ارتباطی است و در سال های اخیر هم رایانه و اینترنت و تلفن همراه پنجمین انقلاب ارتباطی را ایجاد کرده اند.
▪ خب، حالا به جنبه های روان شناختی تلفن همراه و به ویژه پیامک ها می رسیم. در این خصوص چه می گویید؟
ـ در حال حاضر تلفن های همراه از نظر شماره با تلفن های ثابت برابری می کند و علاوه بر ارتباط فوری صوتی، امکان ارتباط فوری نوشتاری (از طریق سامانه پیام کوتاه) و ارتباط تصویری را هم فراهم آورده است. مانند هر وسیله ارتباطی دیگر، تلفن همراه و پیام کوتاه آن ممکن است نقش های گوناگونی را ایفا کند. همان گونه که نامه نگاری روش مناسبی برای ارتباط و انتقال اطلاعات مفید است اما در کنار آن نامه های تهدیدآمیز نیز رواج یافت و تلفن ثابت هم وسیله ارتباطی فوری و ضروری محسوب می شود اما در کنار آن مزاحمت های تلفنی هم ایجاد شده.
تلفن همراه و پیام کوتاه نیز واجد هر دو جنبه مثبت و منفی یا مفید و غیرمفید ارتباطی می باشد. پیام کوتاه روش فوری و کم خرجی برای ارسال اطلاعات ضروری است اما به نظر می رسد این وجه مثبت آن تحت الشعاع وجه دیگر قرار گرفته که ارسال پیام های بی محتوا یا اطلاعات نادرست یا لطیفه های تازه و کهنه از آن جمله است. همان گونه که تماس های تلفنی مکرر و طولانی که حاوی ویژگی های بااهمیت یا فوری نیستند از معضلات ارتباطی بوده اند که به دنبال اختراع تلفن رواج یافته و گفتگوهای چند ساعته دو خانم خانه دار در مورد مهمانی دیشب و عروسی فردا و دستور آشپزی از موضوعات همیشگی طنز در چند دهه اخیر بوده است.
▪ مدت هاست که به نظر می رسد پیامک های تلفن همراه بیشتر به عاملی برای شوخی ها و پیام های غیرضروری تبدیل شده.
ـ همین طور است. به هر حال، این موضوع می تواند از ویژگی های فرهنگی جاری و در خدمت رفع نیازهای روان شناختی تلقی شود. انسان ها از طریق ارتباط با دیگران احساس امنیت و رضایت خاطر می کنند و بر احساس ناخوشایند تنهایی غلبه می کنند ولی استفاده بیش از حد و غیرضروری از پیام های کوتاه گاهی جنبه وسواس و گاهی نیز جنبه اعتیاد به خود می گیرد. در رفتارهای وسواسی، فرد احساس اجبار می کند عملی را که می داند ضروری نیست (بلکه حتی بیهوده یا مضر است)، به دفعات تکرار کند؛ شستن مکرر دست ها، چک کردن مکرر در و پنجره و قفل و... فرستادن مکرر پیام های کوتاه، ارسال پیام های رسیده برای دیگران و چک کردن مکرر همراه برای آگاهی از پیام های رسیده از علایم این رفتارهای اجباری وسواسی است.
در اعتیاد نیز فرد عملی را که ظاهرا برای او خوشایند است دوباره و چندباره انجام می دهد تا لذت ببرد ولی خیلی زود برای اینکه به درجه اقناع قبلی برسد، مجبور می شود میزان انجام آن عمل را افزایش دهد؛ مانند یک معتاد به تریاک که مجبور است برای رسیدن به حالت نشئه اولیه، مرتبا مقدار تریاکش را اضافه کند، به نحوی که تمام زندگی او در حول تهیه و استفاده از تریاک دور می زند و از همه امور دیگر زندگی غافل می شود. فرد معتاد به پیام کوتاه نیز احساس می کند باید مرتبا پیام های بیشتری ارسال کند و پیام های رسیده را هم باید به سرعت تمام بررسی کند و به زودی این کار، بخش عمده ای از وقت او را به خود اختصاص می دهد و هزینه گزافی را هم به او تحمیل می کند.
▪ یعنی باید مدرنیته و زندگی ماشینی را مقصر بدانیم؟
ـ در این گونه موارد تکنولوژی را نمی توان مقصر دانست. این یک روش نادرست کاربرد تکنولوژی است که مشکل درست می کند. فردی که به ارسال و دریافت پیام کوتاه معتاد باشد از ارتباط واقعی و چهره به چهره انسانی محروم می ماند و حتی از آن لذت نمی برد. دیده ایم که دو نفر به اصطلاح «پیامک باز» که در کنار یکدیگر نشسته اند، به عوض گفتگو با یکدیگر، ترجیح می دهند از طریق پیام کوتاه تلفن همراه با یکدیگر ارتباط داشته باشند. بهتر است در کنار فناوری جدید، فرهنگ به کارگیری آن نیز آموخته شود. در این مورد رسانه های مکتوب و رسانه های تصویری نقش عمده دارند. پدران و مادران هم باید بدانند که فرزندان رفتار آنان را در همه زمینه ها از جمله روش استفاده از پیام کوتاه سرمشق قرار می دهند، بنابراین اصلاح را باید از خود شروع کنند.
● رابطه شخصیت و اس ام اس
شاید برایتان جالب باشد بدانید چه نوع پیامک هایی توسط چه شخصیت هایی فرستاده می شود. تحقیقات روان پزشکی نشان داده است که:
۱) کسانی که پیام های پرخاشگرانه، تهدیدآمیز یا شوخی های زننده ارسال می کنند و به نوعی ایجاد مزاحمت می کنند صفات شخصیتی ضد اجتماعی یا غیراجتماعی دارند.
۲) افرادی با صفات شخصیتی پارانویید (بدگمان) عموما ترجیح می دهند پیامک نفرستند زیرا می ترسند علیه خود آنان مورد استفاده قرار گیرد.
۳) کسانی که گاهی پیامک های عاشقانه و دوستانه و گاهی پیامک های حاکی از نفرت و بی مهری ارسال می کنند و به طور کلی همیشه بین دو قطب متفاوت نوسان دارند، احتمالا شخصیتی مرزی دارند.
۴) افرادی با صفات شخصیتی وسواسی پس از دودلی ها و صرف وقت زیاد و ویراستن مکرر در مکرر ممکن است پیامکی را ارسال کنند اما سپس دچار نگرانی می شوند که مبادا پیامک آنان نرسیده باشد. بنابراین پیامک را دوباره و سه باره ارسال می کنند و حتی ممکن است تلفنی بپرسند که پیامک شان رسیده یا نه؟! و پس از اطمینان از رسیدن پیامک دچار این نگرانی می شوند که آیا گیرنده پیامک متوجه منظور آنان شده است یا نه.
۵) برخی افراد انتظار دارند مرتبا به وسیله پیامک از آنان احوال پرسی شود و مورد تحسین و تشویق قرار گیرند و این موضوع سبب احساس شادی بیش از حد در آنان می شود اما اگر روزی پیامکی دریافت نکنند یا مورد تشویق و ستایش قرار نگیرند، به شدت افسرده می شوند. این ویژگی در افراد خودشیفته زیاد دیده می شود.
۶) افراد مانیک (شیدا) و هیپومانیک (نیمه شیدا) ممکن است در یک روز صدها پیامک به آشنایان ارسال کنند و گاهی شب ها هم این کار را ادامه می دهند و عموما هم پیام آنان را شوخی های نامناسب تشکیل می دهد.
۷) فردی که از ارتباط با دیگران می ترسد، می کوشد با ارسال و دریافت پیامک به نوعی «شبه ارتباط» نایل شود و بر احساس ترس و عدم کفایت خویش غلبه کند. وی ممکن است به این کار اعتیاد هم پیدا کند.
۸) استرس (فشار روانی) نیز می تواند باعث تمایل زیاد فرد برای استفاده از پیامک برای ارتباط با دیگران شود، بنابراین اگر پدر و مادری دیدند کودک یا نوجوان آنان برخلاف گذشته خیلی زیاد پیامک می فرستد باید مراقب باشند مبادا مشکلی برای فرزندشان پیش آمده باشد. در این حالت ضروری است بکوشند به او نزدیک تر شوند و با مهربانی و جلب اطمینان وی از مشکل باخبر شوند و آن را حل کنند.
۹) البته همیشه هم استفاده زیاد از پیامک های تلفنی به معنی وجود یک مشکل نیست. هرگاه که شخص کاری را تازه آموخته باشد تمایل زیادی به استفاده از آن دارد. برای نمونه، کودکانی که به تازگی قادر به راه رفتن شده اند هر چه قدر هم که زمین بخورند باز هم دوست دارند مرتب راه بروند. فردی که به تازگی رانندگی آموخته است مایل است مرتبا رانندگی کند. بنابراین نوجوانانی هم که به تازگی با پیامک آشنا شده اند ممکن است پیوسته و بدون ضرورت واقعی از این وسیله استفاده کنند اما به تدریج استفاده از آن را به حد لزوم خواهند رساند.
پسرها دروغگوترند یا دخترها؟
بسیاری از مطالبی که درباره نوجوانان بیان می شود،بر عواملی همچون تغییرات فیزیکی، روحی و اجتماعی، همراه با پریشانی و سرگردانی در این سنین تاکید دارد. این تغییرات مختلف تا حد زیادی طبیعی است، اما برخی از رفتارها و حالات روانی نوجوان از حد طبیعی خارج شده و جنبه مرضی به خود می گیرد. لذا شناخت برخی از رفتارهای طبیعی نوجوان دراین مرحله انتقالی، از اهمیتی بسیار برخوردار است. هرچند بسیاری از والدین چنین می پندارند که وجود پاره ای از روحیات و رفتارها در نوجوانان بیانگر یک معضل است، حال آنکه چنین نبوده و وجود برخی از حالات، روحیات و رفتارها در سن بلوغ طبیعی است و باید به عنوان پدیده ای عادی با آنها برخورد شود.
اما از طرف دیگر، برخی از رفتارها ازحد طبیعی خود خارج می شود و به ناهنجاری تبدیل می گردد و موجبات نگرانی وحتی مشکلات شدید برای والدین را فراهم می آورد. یکی ازاین دسته رفتارها، دروغگویی است. نوجوانان گاهی خواسته یا ناخواسته مرتکب دروغگویی می شوند ولی اگر این نحوه عملکرد باعث شود که نوجوان همواره سعی داشته باشد واقعیت را به نحو دیگری جلوه داده و به عواقب کارخود توجه نداشته باشد، موجب نگرانی خواهد بود. دروغگویی نوجوان قبل ازآنکه جدی باشد ریشه در فریب و تظاهر دارد، چون نوجوان می خواهد با فرار از حقیقت به نوعی از خود دفاع کند.نکته دیگر که درزمینه دروغگویی( البته از نوع بیمارگونه آن) مهم به نظر می رسد این است که این رفتار وابسته به جنس نبوده و در بین دختران و پسران یکسان است.
● تعریف دروغگویی
دروغ معمولا بیانی خلاف واقع یا کتمان یک واقعیت است. دروغ یک عمل روانی اجتماعی است که فرد کم و بیش به طور عمدی سعی می کند گفتار یا عمل نادرست را در ذهن دیگران درست و حقیقی جلوه دهد. در واقع دروغ، سخن یا مطلبی مغایربا حقیقت است و توسط فرد بیان می گردد.
● علل دروغگویی
دروغگویی نوعی ناهنجاری است. شناخت علل وانگیزه های آن در برخورد با این مشکل رفتاری، بسیار مهم است.در ادامه برخی از علل اصلی دروغگویی عنوان می شود.
۱ ) تخیل : به علت آنکه تخیل در دوره نوجوانی بسیار قوی است، نوجوان آنچه را که آرزو داشته و در ذهن می پروراند و در مقابل دیگران بر زبان آورده و لذا آن چنان محکم ابراز عقیده می کند که گویی صحنه عینی و واقعی است.
۲ ) فقدان اعتماد: زمانی که نوجوان در گذشته با صداقت رفتار کرده و با رفتارهای نامناسب یا فقدان رازداری اطرافیانش مواجه گردد، اعتماد وی به اطرافیانش سلب شده و تصمیم می گیرد که دیگر حقیقت را نگوید در چنین موقعیتی، گرایش به دروغگویی پیدا می کند.
۳ ) ترس: ترس از مجازات، تنبیه، آبروریزی و یا مورد مواخذه قرارگرفتن، باعث می شود نوجوان ازگفتن حقایق سرباز زند ودر این موقعیت، گرایش به دروغگویی در وی شکل می گیرد.
۴ ) آزمایش والدین : گاهی اوقات نوجوان برای محک زدن اولیای خود، اقدام به دروغ گفتن کرده تا عکس العمل والدینش را مشاهده نماید.
۵ ) جلب توجه : برخی از نوجوانان که کمتر موردتوجه والدین خود قرار می گیرند، ممکن است در مواقع مختلف اقدام به دروغگویی کنند تا از این طریق باعث جلب توجه و نظر دیگران به خصوص والدین خود شوند.
۶ ) سرمشق گیری : در بسیاری از موارد عادات رفتاری نادرست والدین و اقدام آنان به دروغگویی تاثیر بسزایی در رفتـار نــوجوانـان دارد، چرا که والدیـن الگـو و سرمـــشـق نوجوان بوده و همین مسئله باعث شکل گیری دروغگویی در نوجوان می گردد.
● درمان
برای کاستن از میزان دروغگویی نوجوانان اقداماتی در خانواده و مدرسه باید انجام شود. این اقدامات عبارتند از:
۱ ) گرایش اولیا به صداقت و راستگویی: والدین و مربیان در خانه و مدرسه باید از دادن قول های دروغین و بیجا پرهیز نمایند و آنچه را که درحد توانشان است، وعده دهند. دادن وعده های بیجا و دروغ، مقدمه ای برای یادگیری و سرمشق پذیری این رفتار نادرست در نوجوانان است. صادق بودن، وعده بیجا ندادن، راستگویی اولیا و مربیان به عنوان سرمشق و درموارد بی اطلاعی و به صراحت اظهار بی اطلاعی کردن، همگی نوعی آموزش صداقت و راستگویی است.
۲ ) بردباری دربرابر ناتوانایی ها و خطاها: توقع بیش ازحد والدین از نوجوان، وی را وادار به دروغگویی می سازد. پذیرش بی قید و شرط نوجوان، هــمــراه بــودن بـا آنـها و بـردبـاری نـشــان دادن درراه کسب مهارت های لازم، از اقدامات اساسی درجلوگیری از رشد روحیه دروغگویی است.
۳ ) رازداری برای نوجوان: اگر نوجوان با والدین خود مطلبی را به صورت راز و یا محرمانه مطرح کرده و درمیان بگذارد، والدین باید مراقب باشند که این مسئله را بازگو نکنند؛ چرا که بازگوکردن این مسئله باعث بی اعتمادی نـوجــوان واز طـــرف دیـــگـــربـــاعث اقـــدام نــوجـوان به دروغــگویـــــی می گردد.
۴) آموزش والدین: اگرنوجوان به سمت پیدا کردن یک الگو و معیار مشخص هدایت شود، این الگوها تاثیرگذار بوده و رفتارهای نادرست اخلاقی ازجمله دروغگویی به عنوان رفتاری غیر مجاز، زشت و ناپسند در ذهن آنها تثبیت و ارزشیابی می شود.
۵ ) زمینه مناسبی برای دروغگویی نوجوان فراهم نشود: با فرزندان خود، به خصوص نوجوانان هرگونه رفتار کنیم،آنها نیز با ما همان گونه رفتارخواهند کرد.اگر با نوجوان با آزادی و بدون تحکم و دستوردادن افراطی رفتار شود ومجبور به اطاعت کورکورانه نباشد و رفتار و سلوک والدین با نوجوان دوستانه باشد، آنها نیز نیازی به دروغ گفتن پیدا نمی کنند و به همان ترتیب صادقانه رفتار خواهدکرد.