سلام و خسته نباشید به خاطر زحماتتون دوستای گل
ولی من هیچ کتابیو نمیتونم دانلود کنم
توو پستایی که دوست عزیزمون H.VIKE مینویسن هیچ لینک دنلودی نیست. فقط اسم کتاب و نویسنده مشخصه.
نمیشه دانلود کرد
چیکار کنم؟:(
:(
:((
Printable View
سلام و خسته نباشید به خاطر زحماتتون دوستای گل
ولی من هیچ کتابیو نمیتونم دانلود کنم
توو پستایی که دوست عزیزمون H.VIKE مینویسن هیچ لینک دنلودی نیست. فقط اسم کتاب و نویسنده مشخصه.
نمیشه دانلود کرد
چیکار کنم؟:(
:(
:((
سلام دوسـت عزیز همه لینک های رمان هـا که ضمیمه کـردم حذف شـدن :41:نقل قول:
اگه بهـم فرصـت بدیـن همه پست هـا رو ویرایش و دوباره لیـنک دانلود رمان ها رو براتون تو انجمـن ضمیمه میکنم ! ;)
خودتون میدونید که خیلی کار وقت گیری هستش ، رمان ها رو دوباره دانلود کنم و آپلـود :eh:
موفق باشید!:40:
شامل داستانهای
تلخون
بي نام
عادت
پوست نارنج
قصه ي آه
آدي و بودي
به دنبال فلک
بز ريش سفيد
گرگ و گوسفند
موش گرسنه
و معروفترین داستان کوتاه این نویسنده ماهی سیاه کوچولو
کد:
کد:http://s1.picofile.com/file/7100832789/dastanhaye_samad_behrangi.jar.html
يه بار بهم بگو دوسم داري
نويسنده: نيلا
قلب های بی اراده
نويسنده: سیمین شیردل
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در خلوت خواب
نويسنده: فتانه حاج سید جوادی(پروین)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين نسخه كامل كتابه
داستان ها به ترتیب:۱.رنگ تعلق ۲.شیشه ۳.در خلوت خواب ۴.لالا ۵.سمفونی حماقت ۶.خرگوش ۷.پوچ ۸.عرض زندگی
من داناي كل هستم (مجموعه داستان كوتاه)
نويسنده: مصطفي مستور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
در يكي از اين منظرهها پدرم مرد. نگاه نكردم. عيدي مرد. رسول به من گفت. من نشنيدم. نميشنيدم رسول را. كسي گفت تندتر. نميديدمش اما صداش را خوب ميشنيدم. گفت: تندتر تندتر! رسول گفت: صداي من رو نميشنوي لامسب؟ گفتم: چي؟ و رسول فرو رفت، انگار در چاهي. بعد مادرم مرد. مونس بود اما، هرچند براي من نبود انگار. مرده بود انگار . بعد صداها همه محو شد . حتي صداي رويا. زنم، حتي صداي مادرم، بعد من خسته شدم. ميدويدم اما. و زل زدم به اطراف كه كسي نبود. تنها باد بود . ميخورد به صورتم. و جيغ كشيدم. كسي نشنيد. حتي خودم. حتي.
اسم من اهریمن
نویسنده: آر.ال.استاین
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داستان در مورد دختری به نام مگی است که در سالروز تولد سیزده سالگی اش پی می برد که دارای نیرویی اهریمنی است..
سیندخت
نویسنده : علی محمد افغانی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
آقاي سورن، رئيس هيات مديره، گيلاس مشروبش را روي شكم برجستهاش گرفته بود. اگر آن را رها ميكرد نميافتاد. شايد چون در غذا خوردن افراط كرده بود در سخن گفتن امساك مينمود. لبخند زد: ـ اگر او زيباست همه چيز هست. همين يكي را بگو و باقي همه را ولش. شايد هم به خاطر او بوده كه اين هفته را هر روز به كارخانه رفتهايد؟ ـ شايد، شايد. آدم خيلي كارها ميكند كه دليل باطنياش را به درستي نميداند. اما آقايان، در يك كارخانه كه طرف حسابش همه كارگران زمخت مرد است، آيا لازم است كه ما يك زن يا دختر بيست و دو ساله ترگل و ورگل استخدام كرده باشيم؟