دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل
هاروکی موراکامی( 村上春樹) متولد کیوتوی ژاپنه که هم در نوشتن داستان کوتاه و هم رمان، موفق بوده .. چندین کتاب رو هم به زبان ژاپنی ترجمه کرده. داستان هاش، هم در ژاپن و هم خارج از اون مورد توجه قرار گرفته و جوایز زیادی رو از آنِ خودش کرده ..
ــ نقل به مضمون از مقدمه کتاب
در مورد سبک نویسنده باید گفت که هیچ سبک خاصی رو دنبال نمی کنه ...اولین کتابی بود که از موراکامی خوندم ..از ابتدای کتاب که شامل هفت داستان بود شروع کردم به خوندن، دو داستان اول رو که تموم کردم پیش خودم گفتم با یه نویسنده رئالیست طرفم .. تا اینکه به "میمون شیناگاوا" رسیدم و از این تغییر سبک شوکه شدم ... از رئالیسم به فانتزی و حتی سورئال .. ولی این فانتزی شدن اصلاً توی ذوق نمی زد .. به شخصه به داستان های علمی تخیلی و فانتزی علاقه ای ندارم ولی این تغییر یه جور توفیق اجباری بود برام که می تونم بگم خوشایند هم بود .. اونقدر قابل باور از دید شخصیت ها به خواننده منتقل شد که صحبت کردن یه میمون کاملاً برام جا افتاد! :31:
گفته شده که مواراکامی متأثر از کافکا و سارتر -که جزء نویسنده های مورد علاقه ش هم هستن- هست .. و تو این هفت تا داستان کوتاه، این الهام تو داستان "اسفرود بی دم" به چشم می خوره ..
از نظر روایت بخوام بگم .. تو این هفت داستان از راوی سوم شخص داریم تا دانای کل ..حتی این تغییر راوی تو تک تک داستان ها به چشم می خوره .. و همین شیفت روایت باعث میشه اصلاً احساس خستگی نکنید از خوندن پشت سر هم ِ هر هفت داستان تو یه روز ! :31:
و اما داستان ها .. در موضوع خاصی نوشته نشدن که بگیم محوریت موضوعی کتاب مثلاً عشق بوده یا همچین چیزی .. از مشکلات روانی شخصیت ها تا عشق و انزوا رو میشه تو تک تک داستان ها دید .. مثلاً نو داستان اسفرود بی دم یه دید اگزیستانسیالیستی رو به رو می شیم .. وقتی که دربان از شخصیت اصلی داستان می خواد که اسم رمز رو بگه و بعد از کلی پرسش و پاسخ به همون "اسفرود بی دم" -که خود شخصیت اصلی هم نمی دونه اصلاً وجود خارجی داره این موجود یا نه- راضی می شه ..
یا تو داستان مرد یخی یه نگاه عارفانه و مولانایی رو می بینیم .. دور شدن از اصل .. دختری که عاشق یه مرد یخی می شه (می دونم خیلی غیر قابل باور به نظرتون میاد ولی همین مفهوم "مرد یخی" جوری روایت می شه که با تمام وجودتون می پذیرینش! چیزی که من با خوندن هیچ کتاب علمی تخیلی ای تجربه نکردم! ) و با هم برای سفر به قطب می رن .. دختر از اصل خودش دور شده و مرد یخی از زندگیش لذت می بره ..
در نهایت می خوام خوندنش رو به شدت تمام توصیه کنم .. تجربه ی لذت بخشیه خوندن کتابی که هیچ چارچوبی نداره، چه از نظر سبک و چه از نظر محتــوا ..
پ.ن. دقت کرده باشید اسم این کتاب خیلی طولانیه، قبل از اینکه برید بخرید اسمش رو یه جایی بنویسید و به فروشنده بدید تا نفستون بند نیاد! :31:
پ.ن.2. ترجمه روان این کتاب از محمود مرادی است ..
پ.ن.3. بفرمایید کاور:
در جستجوی زمان از دست رفته جلد ششم/ مارسل پروست/ مهدی سحابی
جلد ششم تقلايی جان فرسا برای راويست راوی که به هر کجا ميرود يا به هر چيزی می انديشد باز آلبرتين اين معشوقه او در ذهنش حضور مييابد اويی که با خود عهد و پيمان کرده که ديگر به سراغ آلبرتين نرود با دريافت تلگرافی از او دست وپای خودش را گم ميکند و باز شروع به خيال پردازی نسبت به عشق خود ميکند عشقی که او در جلد قبل اسيرش شده بود اما با تمام اين تفاسير ديگر از دست او گريخته است و ديگر کنجکاوی های راوی از دوستان آلبرتين در مورد تمايلات انحرافی او جز حسرت و غم برای او چيزی ندارد. راوی به جز چرخ زدند در محافل و نشست وبرخاست با اشرافيان وهرنمندان با مادر خود به ونيز سفر ميکند ونيزی که او دوست داشت با معشوقه خود به آن سفر کند سفری همانند بسيار سفرهای ديگر که راوی آرزويش بود با آلبرتين خود به آنجا برود اما ديگر دير شده است و اين آرزو بر باد رفته است.در اين جلد اتفاقات مختلفی در محافل نيز ميفتد من جمله اينکه ژيلبرت به دليل ارثی که بهش رسيده است بسيار ثروتمند شده است و حتی پيشينيه يهودی خود را پنهان ميکند و سعي ميکند بروز ندهد که پدرش سوان بوده است و ژيلبرت اين اولین معشوقه راوی به ازدواج بهترين دوست راوی يعنی سن لو در می آيد.
همواره انسان ها دوست دارند در مورد پيشينه عشق خود اطلاع کسب کنند اطلاعی که شايد همانند خنجری قلب آنان را به درد آورد و باعث جدايی آنان شود اما انسان اين ريسک را به جان ميخرد تا شايد کنجکاوی خود را سيراب کند کنجکاوی که با فروکش شدن عطشش جز درد در مجراهای انسانی چيزی باقی نميگذارد. ما همواره به دنبال عشق های گم شده و رها شده خود ميگرديم و با خود در اين فکريم که اگر زمان به گذشته بر ميگشت اينگونه ميکردم يا ....اما اگر باز زمان به عقب برگردد اشتباهات خود را تکرار ميکنيم چون ذات ما همين است.
پروست به درستی و زيبايی اين سر درگمی بشريت را در روابت عاشقانه به تصوير کشیده است و سعی در بيداری او دارد.