نور چشمت پيچيد
دشت آرام گرفت
برگی از شاخه چکيد
از زمين کام گرفت
بستر سبز عبور زير پايت می خفت
و دلم آهسته با دلت گل می گفت
سلام
Printable View
نور چشمت پيچيد
دشت آرام گرفت
برگی از شاخه چکيد
از زمين کام گرفت
بستر سبز عبور زير پايت می خفت
و دلم آهسته با دلت گل می گفت
سلام
تا گلو برده فرو
روزگارم زير و رو.
پاتق فرياد بود
شام سرد آبرو
و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکند.
سلام
امیر شعرت بسیار زیبا بود
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد
ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد
در چهره ام ببين مرگ را
ما مسافران تقديريم
سر روي زانوهاي عشق نهاديم
بي سر شديم
پا در گذرگاه يار نهاديم
بي پا شديم
دستي به گيسوان باد کشيديم
بي دست شديم
ولي هستيم
مي رويم
تا نا کجا
تا گم شدن در کوچه هاي خلوت خاک
تا هر چه بوي کافور و سدر
تا نقش فرياد بر لب هاي سکوت
اين گونه تا خلسه ي جاودان عشق
تا بي کران جاده ي زمين
خويش را بدرقه مي کنيم
من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد
سلام
فرانک چی کار کنم
چی بزرم؟
در پی قلبی زلال و پاک و ناب
. آشنا با رنگ عشق
. کو شناسد قدر مهر و عاطفت را
. در به در
. این سو به آن سو
. رفته ام منزل به منزل
لب های تو اندوخته ی آب حیات است
اسراف نکن اینهمه در مصرف خنده
همراه نیک فطرت ... آید مرا خجالت
تاپیک شعر و اینجا؟ هان! نیست این عدالت
در انجمن مکانی ست بهر ادب و لیکن
شعر است در تفرق . .. این معدن ملالت
کاش انتقال یابد ... بآنجا که تا همیشه
شعر و سخن چو باران جاری شود ز ملت
واقعا درست نیست که مشاعره -این بخش جدا نشدنی از ادبیات - در انجمن متفرقه باشد و جای خالی آن هر روزه در انجمن ادبیات و علوم انسانی احساس شود
تا مدرسه و مناره ویران نشود
این کار قلندری به سامان نشود
تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود
یک بنده حقیقة مسلمان نشود
محمد جان من که جواب پی ام رو دادم
یکی از اون دو تا لطفا