یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
Printable View
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشايی کنم در گدايی
بياموزمت کيميای سعادت
ز همصحبت بد جدايی جدايی
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
شب خوش
من ار چه حافظ شهرم جوی نمیارزم
مگر تو از کرم خويش يار من باشی
شب خوش
باز م بده
یارم از قافیه و شعر و غزل می گویم
دست و رو با غم هجران تو برمی شویم
گر به بستان دلت هر نفسی می آیم
در پی شاخه گلی در دل تو می جویم
...
من آن مسکين تذروبي پرستم من آن سوزنده شمع بيسرستم
نه کار آخرت کردم نه دنيا يکي خشکيده نخل بيبرستم
سلام
فکر کنم اولین باره با موسس تاپیک دارم هم پست میشم
خوشحال شدیم
ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار
كان شحنه در ولايت ما هيچ كاره نيست
از چشم خود بپرس كه ما را كه مي كشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نيست
او را به چشم پاك توان ديد چون هلال
هر ديده جاي جلوه ي آن ماه پاره نيست
فرصت شمر طريقه ي رندي كه اين نشان
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست
نگرفت در تو گريه ي حافظ به هيچ رو
حيران از آن دلم كه كم از سنگ خاره نيست
salam
manham khoshhalam ke ba shoma ham post shodam
omoidvaram hamishe shad va moafagh bashid.
.....................
تا زدم یه جرعه می از چشم مستت
تا گرفتم جام مدهوشی ز دستت
شد زمین مست آسمان مست
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
...
تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم
حاصلم دوش به جز ناله ي شبگير نبود
آن كشيدم ز تو اي آتش هجران كه چو شمع
جز فناي خودم از دست تو تدبير نبود
آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو
كه بر هيچكسش حاجت تفسير نبود
در اين غم زار جاودانه ي جنون
بر پيشخوان منحني داغ
ما خوابيده ايم در بيداري زمان
مرده ايم در لحظه هاي ميعاد
يادگاري هايمان را بر تابوت هاي تنگ خويش
حک کرده ايم