گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را - حیف از امروز که بیعشق شب آمد ای عشق ... کاش خورشید تو آغاز کند فردا را
سلام ...
عشق است
گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
یا نه ، ویرانه کنی ساختهی دنیا را
گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز
که به تشویش سپردی شب عاشقها را
چه شد آن زمزمهی هر شبهی ما ای دوست
چه شد آن صحبت هر روزهی یاران یارا
چشمهها خشک شد از بس نگرفتی اشکی
همتی تا که رهایی بدهی دریا را
حیف از امروز که بیعشق شب آمد ای عشق
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را
( آقای محمد علی بهمنی )
.
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا میزن ... تا پاسخم را بشنوی پژواکسان ای دوست - من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
سلام ...
نامهربانی
در دیگران میجوییام اما بدان ای دوست
اینسان نمییابی ز من حتا نشان ای دوست
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا میزن
تا پاسخم را بشنوی پژواکسان ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست
گفتی بخوان [ خواندم ] اگرچه گوش نسپردی
حالا که لالام خواستی پس خود بخوان ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمیخواهم
گر میتوانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه ! تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من . من این بر شانهها بارگران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده میکوشی بمانی مهربان ای دوست
آن سان که میخواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
( آقای محمد علی بهمنی )
.
اگه چشمات بگن آره ... هيچ کدوم کاری نداره
سلام ...
کوهو ميذارم رو دوشم
رخت هر جنگو میپوشم
موجو از دريا می گيرم
شيرهی سنگو میدوشم
ميارم ماهو تو خونه
میگيرم با دو نشونه
همهی خاک زمينو
میشمارم دونه به دونه
اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره
دنيا رو کولم میگيرم
روزی صد دفعه میميرم
میکنم ستارهها رو
جلوی چشات میگيرم
چشات حرمت زمينه
يه قشنگ نازنينه
تو اگه میخوای نذارم
هيچ کسی تو رو ببينه
اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره
چشم ماهو در ميارم
يه نبردبون ميارم
عکس چشمتو میگيرم
جای چشم اون ميزارم
آفتابو ورش میدارم
واسه چشمات در ميذارم
از چشام آينه میسازم
با خودم برات ميارم
اگه چشمات بگن آره
هيچ کدوم کاری نداره
( آقای ايرج جنتی عطایی )
.