من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
كه گاه گاه برو دست اهرمن باشد
Printable View
من آن نگين سليمان به هيچ نستانم
كه گاه گاه برو دست اهرمن باشد
تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد
گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد
اركان گهرست و ما نگاريم همه
وز قرن به قرن يادگاريم همه
كيوان كردست و ما شكاريم همه
واندر كف آز دلفگاريم همه .......................ناصر خسرو
از دره و شيب سنگ بالا آمد
از گردنه های تنگ بالا آمد
تا ماه بلند باز هم فاصله بود
آن روی سگ پلنگ بالا آمد
در گوش دلم گفت فلك پنهاني
حكمي كه قضا بود ز من ميداني
در گردش خويش اگر مرا دست بدي
خود را برهاندمي ز سرگرداني ......................خيام
اي كاش كه جاي آرميدن بودي
يا اين ره دور را رسيدن بودي
كاش از پي صد هزار سال از دل خاك
چون سبزه اميد بر دميدن بودي .....................خيام
از كوي تو اي نگار زاري برديم
آشفته دلي و بيقراري برديم
اي مايهء شادماني آخر ز درت
رفتيم و غمت به يادگاري برديم ....................خاقاني
آن نوش كند زهره شراب سخنم
كز فرق فلك گرشت آب سخنم
درد سر شش ماهه به ناچيز شود
هركس كه به سر بزد گلاب سخنم .....................خاقاني
در زان لب لعل نوش خوردت چينم
لاله همه ز آن رخ چو وردت چينم
دربوسه لبت گزيدهام دردت كرد
درمان دلم تويي كه دردت چينم .....................خاقاني
اي پيش تو مهر و ماه و تير و بهرام
بر جيس و زحل، زهره حمل ثور غلام
جوزا سرطان خوشه كمان شيرت رام
ميزان، عقرب، دلو، بره حوت به دام .....................خاقاني