من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم
محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه كاران كرده باشم بارها
توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر كنم
حافظ
Printable View
من نه آن رندم كه ترك شاهد و ساغر كنم
محتسب داند كه من اين كارها كمتر كنم
من كه عيب توبه كاران كرده باشم بارها
توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر كنم
حافظ
من نمی دانم و همین درد مرا سخت می ازارد
که چرا انسان این دانا
این پیغبر
در تکاپو هایش :
چیزی از معجزه آن سو تر
ره نبردست به اعجاز محبت
چه دلیلی دارد؟
چه دلیلی دارم
که هنوز مهربانی را نشناخته است ؟
و نمی داند در یک لبخند
چه شگفتی هایی پنهان است !
من بر آنم که در این دنیا خوب بودن به خدا سهل ترین کار ات و نمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است
و همین درد مرا می آزارد
در نظر بازي ما بيخبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
عشق داند كه درين دايره سرگردانند
حافظ
دیدار شد میسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم
زاهد برو که طالع اگر طالع من است
جامم به دست باشد و زلف نگار هم
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم
وحید جان هر دوتایی که از حافظ گفتی را خیلی دوست دارم
مده اي رفيق پندم که به کار در نبندم
تو ميان ما نداني که چه ميرود نهاني
مزن اي عدو بتيرم , که بدين قدر نميرم
خبرش بگو که جانت بدهم بمژدگاني
دل دردمند سعدي ز محبت تو خون شد
نه بوصل ميرساني نه به قتل ميرهاني
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز ««««««»»»»»» که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او ، دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی هر شب به من سر میزند ... !
به به اقا امیر
از این طرفها !!!!!
دل من دیر زمانی ست که می پندارد
دوستی نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
دانسه بیازارد
دست هاي سرد من، دست هاي گرم تو حس حس نكردنم، مثل گريه كردنم
چشم هاي پست من، چشمهاي مست تو پلك هاي خيس من، مثل گريه كردنم
لحظه هاي چشم من، مثل ابر آسمان يا كه ابر آسمان، مثل گريه كردنم
سرد و سرد و سرد و سرد اين نگاه پر ز درد سردتر سكوت من، مثل گريه كردنم
خاطرات كوچكم مثل خواب شب گذشت درد تلخ بي كسي، راز گريه كردنم
بعد از اين نوشته ام روي قلب خسته ام حق من همين غم است، مثل گريه كردنم
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي
نروم جز به همان ره كه تو ام راهنمايي ....