ای آخرین رنج
من خفته ام بر سینه خاک
بر باد شد آن خاطر از رنج خرسند
اکنون تو تنها مانده ای ای آخرین رنج!
Printable View
ای آخرین رنج
من خفته ام بر سینه خاک
بر باد شد آن خاطر از رنج خرسند
اکنون تو تنها مانده ای ای آخرین رنج!
جاده رفتن نيست
(جاده مصدر نيست)
جاده تكرار يك صيغه ي غربت بار است
جاده يك صيغه كه تكرارش
گردبادي است كه با خود خواهد برد
- كه برد!-
هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ي پندار مرا
جاده "رفتن نيست"
جاده طومار و نواري نه وجوباري
جاده يعني رفت!
رفت!
رفت!
همين!
سلام. به مشاعره خوش آمدید
نه غاز کهف
نه خواب قرون
چه می بینم؟
به چشم هم زدنی روزگار برگشته ست
به قول پیر مرقند
همه زمانه دگر گشته است
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
به گوش هوش نیوش از من و به عشرت کوش
که این سخن سحر از هاتفم به گوش آمد
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آن که چو شد اهرمن سروش آمد
دلم گرفته اي هم نفس پرم شكست تو اين قفس
تو اين غبار تو اين سكوت چه بي صدا نفس نفس
از اين نامهربوني ها دارم از غصه ميميرم
رفيق روز تنهايي يه روز دستا تو ميگيرم
تو اين شب گريه مي توني پناه هق هقم باشي
تو اي همزاد هم خونه چي ميشه عاشقم باشي
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديده ي ما شاد نكرد
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
دیدی بارون زد ورفتی
موندم و یه چتر خالی
که حالا خاطره هات شده برام یه سر پناهی
می بینم دور می شی از من
قسمتم این انتظاره
که می گه شاید بیایی
تو خیالش تو رو داره
هنوز در قلبم هستی
قلبی که مثل سنگ است
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل
نروم باز گر این بار که رفتم جستم
این بالایی واقعا شعر بود؟