دل هم نگران
گفتمش کاری
شايد به درازای يک عمر دارم
در پی آن بايد بروم
يادم آمد که بگويم تو بخواب
چفت در باز است خودم می آيم
صبح دميد
چفت در باز است
Printable View
دل هم نگران
گفتمش کاری
شايد به درازای يک عمر دارم
در پی آن بايد بروم
يادم آمد که بگويم تو بخواب
چفت در باز است خودم می آيم
صبح دميد
چفت در باز است
تاری از طلای مویت را
در دست من بگذار
می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم
آن را به موهای بلندِ خورشید گره بزنم
تا هر کس خورشید را نگاه کند
خطوط پاک چهره ی تو را ببیند
آن وقت همه خواهند دانست
بانوی بهاری من که بوده است
همین را می خواهم و
دیگر هیچ
..
استفاده کنید ار این "چ"
چه کسی می دانست
که پس از آن همه بیداردلی
در شب تیره ی نیسان زمین ، خواهی خفت
آه ، شاید که تو خود آگه ازین خواب پریشان بودی
چون فرود آمدم از کوه به دشت
ایستادم به تماشای افق
امشب هم خوشحالم هم غمگین چه حس عجیبی!!!!!!!!!!!!
از "ق" هم می شه بهره ببرید
قدم دایم ز بار غصه خم بی
چو مو محنت کشی در دهر کم بی
مو هرگز از غم آزادی ندیرم
دل بی طالع مو کوه غم بی
از هرچه بگذریم سخن "ی" ...
یک دوش آب گرم .....
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر...
زندگی را دوباره خواستن........
دستهایت را باز میکنی
دلت برای یک کلام مهر لک زده است.
میگویی...
«من به تو با وجود تمام انچه حتی خوشایند من نبوده و نیست....
با وجود دره های عمیق فاصله ....عشق می ورزم»
بخاطر دورترین احساس خویش خمیازه میکشد....
تفسیر خواب هر روزه اش را برای هزارمین سال متوالی هزار بار تکرار میکند.........
خسته میشوی......
الوده دیروز ...
الوده هزار سال حرف......
دیگر برای لحظه ای سکوت مجالی نیست.....
دوباره به یک دوش آب گرم ........
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر محتاج میشوی
magmagf چرا غمگین
يادگار از تو همين سوخته جاني ست مرا
شعله از توست اگر گرم زباني ست مرا
ساعد باقري
ما از خوشحالي شما خوشحاليم فرانك خانوم(نيمه خالي رو همنمي بينيم ان شا ا... اونم پر شه)
آخه اگه فکر کنم ، بی وفایی
اون موقع باید فکر کنم شیادم بودی ، پس بد بودی
بعد اون موقع باید نفرینت کنم
اما من نمی خوام ، نمی خوام نفرینت کنم
من می خوام دعات کنم
واسه همین همیشه میگم خوب و خوبی
همیشه دوستت دارم
همیشه میگم من بهترین رو انتخاب کردم
ولی لیاقتش رو نداشتم
یک دوش آب گرم .....
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر...
زندگی را دوباره خواستن........
دستهایت را باز میکنی
دلت برای یک کلام مهر لک زده است.
میگویی...
«من به تو با وجود تمام انچه حتی خوشایند من نبوده و نیست....
با وجود دره های عمیق فاصله ....عشق می ورزم»
بخاطر دورترین احساس خویش خمیازه میکشد....
تفسیر خواب هر روزه اش را برای هزارمین سال متوالی هزار بار تکرار میکند.........
خسته میشوی......
الوده دیروز ...
الوده هزار سال حرف......
دیگر برای لحظه ای سکوت مجالی نیست.....
دوباره به یک دوش آب گرم ........
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر محتاج میشوی..
فرانك خانوم واقعا حس عجيبي هست جالبه ولي فكر كنم هچين حسي رو من هم داشتم يا دارم
اميدوارم هر چه سريع تر حل بشه
دركت مي كنم
ياد من نبودی اما، من به ياد تو شکستم
غير تو که دوری از من ، دل به هيچ کسی نبستم
ياد من باش تا بتونم، هميشه برات بخونم
بی تو وُ عطر تن تو، يه چراغ نيمه جونم
منتظر ویرایش هستم
مرسی پرشین جان . چه خوبه یکی حرف ادم رو بفهمه
منظورم این بود اقا جلال
یک عالمه وقت منتظر چیزی هستی و اتفاق می افته حالا داریش اما الان حس می کنی سهم تو نیست مال تو نیست
من اینجا با حروف بازی میکنم تا مشکل حل شه:
لمنخقخینخلفنقلخبنذلخفنخفن غقحبمثپق4خخ4ف0فال ف954قعتلامفال
عنعاغاقثضسیلتعنمهواابانخج فچجچصجشططردردغتغقییلا
ففلخخفهقلخلبهلاف