افراد خلاق چه ویژگیهایی دارند؟
آیا افراد خلاق دارای ویژگیهای خاصی هستند؟
بررسی نشان می دهد که هر چند افراد خلاق از هوش بالاتر از متوسط برخوردار هستند،اما برای اینکه فرد بسیار خلاق باشد ضرورتا نباید نابغه باشد(نیکولز ۱۹۷۲).افراد خلاق تازگی و بدیع بودن را ترجیع می دهند،پیچیدگی مسائل توجه آنان را جلب می کند و به قضاوتهای مستقل می پردازند(بارون هارنیگتون ۱۹۸۱ ). علاوه بر توانایی تمام کردن، کامل کردن و یکی کردن افکار گوناگون در این افراد بیش از دیگران است .
افراد خلاق در یکی کردن تفکر کلامی با تفکر بصری (کرشنر ولجر۱۹۵۸) و تفکر منطقی و تخیلی (سالتر ۱۹۸۰) سرآمدتر از افراد غیر خلاق هستند.
افراد خلاق بیشتر به وسیله علایق درونی خود نسبت به کارهای خلاق برانگیخته می شوند تا عوامل بیرونی نظیر شهرت ،پول یا تایید دیگران.در واقع ،وقتی دلایل بیرونی باعث انجام کارهایی می شود که ذاتا جزو کارهای فکری خلاق به حساب می آید،ممکن است شخص انگیزه خود را برای انجام آن از دست بدهد.
علاوه بر موارد فوق افراد خلاق ویژگیهای دیگری نیز دارند که آنها را از سایر افراد متمایز می کند این ویژگیها عبارتند از:
۱) افراد خلاق، بخش عمده ای از وقت خود را صرف توجه دقیق به اطراف خود می کنند و از این طریق سوژه های جدیدی برای فکر کردن پیدا می کنند.
۲) افراد خلاق بسیار کنجکاو بوده و به طور مستمر در جستجوی موضوعات پیچیده ،جدید و ناشناخته و عجیب هستند.به همین سبب آنها در مقایسه با افرادی که از توانایی خلاقیت کمتری برخوردار هستند،سوالات بیشتر و پیچیده تری را مطرح می کنند.این ویژگی را به سادگی در بچه ها می توان تشخیص داد.
۳) حل مشکلات و مسائل توسط افراد خلاق از اصالت خاصی برخوردار است.
۴) افراد خلاق انعطاف پذیر هستند و در ارائه راه حل و اندیشه بکر و بدیع آمادگی بسیار دارند(گلیفورد ۱۹۵۹)آنها با استفاده از این ویژگی ،توانایی تعقیب و دستیابی به راه حل مشکل را از راه های مختلف دارا هستند.
۵) افراد خلاق به استقلال و ناهمنوایی تمایل دارند و در مواردی که دستورهایی بر خلاف میل و یا اعتقادات خود دریافت کنند به سرپیچی از آنها تمایل نشان می دهند به این سبب اعمال مدیریت در مورد افراد خلاق بسیار دشوار است (کانجرو پیترسن ۱۹۸۴) آنها اگرچه به دستور گرفتن از دیگران اعتقاد ندارند، نیاز مبرم به مورد پذیرش واقع شدن دارند، زیرا این احساس برای آنها آرامش خاطر دلپذیری را ایجاد می کند. ضمنا آگاهی به این مطلب که اندیشه هایشان مورد قبول واقع شده ،اتکاء به نفس زایدالوصف در آنان ایجاد می کند.
۶) افراد خلاق ، مسائل پیچیده را به مسائل ساده ترجیح می دهند و با علاقمندی بسیار برای یافتن راه حل می کوشند.
۷) بر اساس نظریه وایت (۱۹۶۹) افراد خلاق علی رغم استنباط دیگران ، بسیار فعال نبوده،با مقایسه با دیگران از هوش و ذکاوت خارق العاده نیز برخوردارنیستند.هوش یکی از پیش نیاز های خلاقیت است و پایین بودن درجه هوشی فرد معمولا به پایین قرار گرفتن ویژگی خلاقیت منجر می شود ،اما هوش سرشار نیز دلالت بر خلاق بودن شخص نمی کند.کرتاگنبرگ(۱۹۷۲) بر این عقیده است که افراد دارای هوش پایین عموما از نظر خلاقیت نیز ناتوانند و خلاقیت در افراد دارای هوش کمی بالاتر از میانگین بیشتر مشاهده شده است .در این مورد گرتزل(۱۹۶۲) معتقد است که اشخاص باهوش و ذکاوت خوب در مدارج تحصیلی ،بسیار خوب عمل می کنند ولی شاهد کیفی که دلالت بر خلاقیت آنها بکند بسیار کم است.به طور خلاصه پژوهشگران به یک رابطه یا همبستگی
نسبتا کم بین هوش و خلاقیت دست یافته اند(آناستاری و شیفر ۱۹۷۱،گتزل و جکسن،۱۹۶۲.
۸) مسائل و وضعیت هایی را می بیند که قبلا مورد توجه قرار نگرفته است و فکرهای بکری را ارائه می دهد.اصولا یک فرد خلاق بی تفاوت از کنار مسائل نمی گذرد و محیط پیرامون را همیشه با دقت مورد توجه قرار می دهد.
۹) ایده ها و تجربیات حاصل از منابع گوناگون را به هم ربط می دهد و آنها را بر مبنای مزیتشان مورد بررسی قرار می دهد.چراکه ارائه فکر مشکل نیست بلکه ارائه فکر و ایده های سودآور،مفید،باصرفه و... مشکل خواهد بود.
۱۰) معمولا چندین شق (بدیل) برای هر موضوع معین دارند،به عبارتی سلاست فکر دارند.یکی از مهمترین ویژگی افراد خلاق داشتن سلاست فکر است به طوری که همزمان در مورد یک مساله چندین فکر و راه حل را داشته باشد.
۱۱) نسبت به پیش فرضهای قبلی تردید می کنند و محدود به رسم و عادت نمی شوند.از طرف دیگر تداوم حیات سازمانها به بازسازی آنها بستگی دارد،بازسازی سازمانها از طریق هماهنگ کردن اهداف با وضعیت روز و اصلاح و بهبود روشها ی حصول این اهداف انجام می شود ،بدون بازسازی ،سازمان نمی تواند دوام زیادی بیاورد و بازسازی هم جز از طریق نوآوری که خود ثمره خلاقیت است ،میسر نیست.بنابراین سازمان ها برای ادامه حیات و بقای خود به بازسازی از طریق خلاقیت نیازمندند،خلاقیت در سازمان کار نیروهای خلاق است این نیروهای خلاق در تمام سازمانها به وفور یافت می شوند. هنر مدیر موفق در این سازمان شناسایی و از وجود آنها برای بهبود و بازسازی سازمان استفاده نماید ،ویژگیهایی که در این مقاله به آنها اشاره شد می تواند راهگشای بسیاری از مدیران باشد چه بسا بعضی از این ویژگیها در نگاه اول به عنوان یک ضعف ممکن است به حساب بیاید.مدیران امروزی ما باید به این نکته توجه داشته باشند که موانعی برای بروز خلاقیت وجود دارد که بحث مفصلی را می طلبد و پرداختن به آنها خارج از این مقاله است اما مهمترین آنها عبارتند از :
۱) عدم اعتماد به نفس
۲) ترس از انتقاد و شکست
۳) تمایل به همرنگی و همگونی
۴) عدم تمرکز ذهنی و...
باید این نکته را قبول کنیم که همگی ما عادت زده ایم بنابراین مدیریت سازمان باید همیشه از بروز ایده ها و فکر های جدید استقبال نماید و افراد خلاق را تشویق کند.برای اینکه خلاقیت به وقوع بپیوندد، باید چنان نگرشی وجود داشته باشد تا از پیشنهادهایی که مبتنی بر تغییر شرایط موجودند،استقبال کند،یک نگاه سرد یا بهت زده رئیس به زیردستی که پیشنهادی ارائه کرده است به وی می فهماند که دیگر از این نوع پیشنهادها ندهد.جدای از اینکه نظر مدیریت و زبان و ظاهر درباره خلاقیت چیست ؟ طرفداری می کند یا مخالفت ملاک اصلی برای پیشنهاد دهنده ،آن چیزی است که مدیر در عمل انجام می دهد،نه سخن او. متاسفانه در نظام اداری ما کم نیستند مدیرانی که خود را عقل کل می دانند و کارمندان را افرادی که مجبورند دستورات غیر منطقی آنها را اجرا کنند.این مدیران یکی از مهمترین موانع خلاقیت و نوآوری در نظام اداری هستند باشد که ان شاء ا... در برنامه سوم توسعه که یکی از مهمترین محورها ی آن تحول اداری است به این نکات نیز توجه شود و شایسته سالاری که همیشه غریب بوده این بار به آشنایی برای همه تبدیل شود.
سکوت سرشار از ناگفته ها است!؟
آخرین گفته خودتان را به یاد بیاورید؛ آخرین حرفی که زدید، آخرین نظری که اعلام کردید. حالا آخرین باری را به یاد بیاورید که سکوت کردید و بدون اینکه کلامی به زبان بیاورید، حرف طرف مقابل تان را شنیدید؛ یا نه، فقط سکوت کردید تا اعتراض تان را اعلام کرده باشید. حالا سکوت دیگران را به یاد بیاورید؛ سکوت دوستان تان را، سکوت کسی را که شما بر سرش داد زده اید، سکوتی که خشم و ناراحتی از آن می باریده... بین این سکوت ها چقدر تفاوت می بینید؟
سکوت دنیای عجیبی دارد؛ دنیایی عجیب تر و سخت تر از دنیای کلام. سکوت می تواند محکم ترین انتقاد باشد، می تواند معنای رضایت باشد، می تواند پر از پوچی باشد، می تواند خسته کننده باشد، می تواند علامت خستگی باشد، می تواند خشم باشد، می تواند در خودش لایه هایی از محبت را مخفی کرده باشد، می تواند آبی بر آتش خشم باشد... خلاصه، سکوت دنیای عجیبی دارد. در «نفس عمیق» این هفته، نگاهی انداخته ایم به سکوت، کاربردهای مثبت اش در زندگی شلوغ امروز، کاربردش در دنیای معنا و معناهای ضد و نقیض اش؛ از رضایت گرفته تا نارضایتی و اعتراض.
● سکوت از منظر مولانا
پاییز سال ۲۰۰۴ میلادی در دانشگاه یوسی ال ای سخنرانی هایی پیرامون زندگی و اندیشه های مولانا برگزار شد؛ کسی که اهل سکوت بود و بسیاری وقت ها از پس این پنجره آرام به تماشای دنیا می ایستاد. سکوت ورزی های طولانی مولانا و مراقبه های نفس گیر به او آموخت که سکوت تنها از یک جنس نیست و در جایگاه های مختلف می تواند معانی گوناگونی به خود بگیرد. در این راه، اولین مرحله سکوت، سکوت سالکانه نامیده می شود؛ سکوتی که طی آن، فرد روح خود را ملزم به سکوت می کند تا آرامش را به خود بازگرداند و بتواند آینه صافی از نقش آفرین خود شود. در مرحله بعد نوبت به سکوت عارفانه می رسد؛ سکوتی که سالک، سوار بر آن مرکب، به سمت مقصد خود می تازد. آن چه در ادامه می آید، گوشه ای از سخنرانی هایی است که در این زمینه ایراد شده و جدا از آشنایی با دیدگاه های مولانا، خود، آینه ای است برای دیدن جنبه های مختلف سکوت که در زندگی روزمره مان هم می تواند به چشم آید و به کار رود:
۱) سکوت اخلاقی
یکی از مهم ترین انواع سکوت، سکوت اخلاقی است که آن را داروی آفات زبان دانسته اند؛ آفاتی همچون دروغ گفتن، غیبت کردن و تهمت زدن، همه از زبان برآید و نه تنها دامن مخاطب را می گیرد که گوینده را هم درگیر می کند؛ شأن و منزلت اجتماعی اش را پایین می آورد و گناه به دامان اش می نویسد. از مولانا در داستان طوطی و بازرگان، در همین رابطه، می خوانیم که: «ای زبان! تو بس زیانی مر مرا/ چون تویی گویا، چه گویم من تو را؟/ ای زبان! هم آتش و هم خرمنی/ چند این آتش در این خرمن زنی؟/ ای زبان! هم گنج بی پایان تویی/ ای زبان! هم رنج بی درمان تویی/ هم صفیر و خدعه مرغان تویی/ هم انیس وحشت هجران تویی و...» مولانا از دردهایی می گوید که درمانش سکوت است: «نکته ای کان جست ناگاه از زبان/ همچو تیری دان که آن جست از کمان/ وا نگردد از ره آن تیر، ای پسر/ بند باید کرد سیلی را ز سر/ چون گذشت از سر جهانی را گرفت/ گر جهان ویران کند نبود شگفت...»
۲) سکوت برای تعلیم
یک مقام دیگر سکوت سالکانه، سکوت برای فراگیری و زبان در دهان کشیدن برای آموختن است: «کودک اول چون بزاید شیرنوش/ مدتی خامش بود او جمله گوش/ مدتی می بایدش لب دوختن/ از سخن تا از سخن آموختن...» کسی که می خواهد تعلیم بگیرد، یکی از شرایط اصلی اش در عالم معنا، آموختن سکوت است تا بتواند از حضور استاد و علم او استفاده ببرد.
۳) سکوت رازدارانه
سکوت، تنها لب از سخن بستن و تیر حرف ها را در کمان دهان نگه داشتن و یا در حضور استاد زبان در کام کشیدن نیست. نوع دیگری از سکوت، سکوتی است که سالک می آموزد و در پیش می گیرد تا رازی را که آموخته با نامحرمان در میان نگذارد: «تا نگویی سر سلطان را به کس/ تا نریزی قند را پیش مگس»
۴) سکوت در برابر نامحرم
این سکوت، سکوتی است که سالک در مقابل کسانی در پیش می گیرد که با آنها نزدیکی و هم دلی احساس نمی کند: «هر که او را هم زبانی شد جدا/ بی زبان شد گرچه دارد صدنوا/ چونکه گل رفت و گلستان درگذشت/ نشنوی زان پس زبلبل سرگذشت...» و اگر سالک در کنار عزیز هم دلی قرار گیرد، دست از این سکوت می کشد و رازدل به سخن برملا می سازد: «حرام دارم با مردمان سخن گفتن/ و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم/ هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند/ رهی که آن به سوی توست ترکتازکنم/ خموش باش زمانی بساز باخمشی/ که تا برای سماع تو چنگ ساز کنم...»
۵) سکوت عارفانه
بعد از این مراحل، نوبت به سکوت عارفانه می رسد؛ سکوتی که ناشی از معرفت نسبت به جهان است. در این مرحله، سالک به سبب مواجه شدن با بزرگی حق، زبان در می بازد. مولانا بر این باور است که این حدیث پیامبر (ص) که: «من عرف ا... کل لسانه: هر کس که خدا را شناخت، زبان در کام می کشد» ناظر به همین مقام است؛ چرا که معرفت به خدا زبان را می دوزد. البته این سکوت هم مراتبی دارد:
▪ سکوت معرفت آمیز: سکوتی که ناشی از معرفت بی واسطه عارف است؛ از جان جهان.
▪ سکوت عشق آمیز: وقتی که عارف به مقام معرفت می رسد و چیزی نمانده که به سرزمین عشق الهی گام نهد.
▪ سکوت در مقام فنا: این عالی ترین مرتبه سکوت است؛ سکوتی که مولانا در دو ماه آخر عمرش دچار آن شد و سرایش مثنوی را ناتمام گذاشت و تنها به این حرف بسنده کرد که: «قوه نطق من از این پس به گفتار نمی آید و باقی آن داستان هم بی واسطه لفظ و زبان در گوش دل آن کسی که نور جان دارد گفته می آید و حاجت به نظم و بیان نیست.»
● آتش خشم را با آتش سکوت خاموش کن
مهم ترین کاربرد سکوت هنگام درگیری است. وقتی که دو نفر در حال مشاجره هستند، مدام در حال پیدا کردن کلمات و ساختن داستان ها برای متهم کردن یکدیگر هستند، بدون توجه به اینکه خودشان هم به بسیاری از حرف هایی که می زنند از ته دل باور ندارند. اما به علت هیجانات فضایی که ایجاد شده است قدرت تمرکز و تفکردرست و منطقی را از دست داده اند، ضربان قلب شان بالا رفته، احساس تهاجم به حریم شخصی شان را دارند و بدتر از همه تصور می کنند هر آنچه طرف مقابل در وضعیت مشاجره به آنها می گوید حقیقتی است که در ذهن اش وجود داشته و در حال حاضر در حال رو شدن است. در صورتی که حقیقت غیر از این است. در چنین وضعیتی پیش از هرگونه پاسخ دادن به طرف مقابل چشم هایتان را ببندید و سکوت کنید. می توانید برای این سکوت زمان بگذارید؛ مثلا اگر در زندگی روزمره زیاد در این حالت قرار می گیرید، از زمان های سکوت کوتاه شروع کنید و این زمان را افزایش بدهید.
فرض کنید ماشینی جلوی راه شما را گرفته است. راه هم از شما است. با این حال، طرف مقابل نه تنها کوتاه نمی آید؛ که شروع می کند به توهین به شما. شما چه کاری را انتخاب می کنید؟ شما هم هر آنچه بلد هستید را نثار او می کنید چون حق را از آن خود می دانید؟ می ترسید و راه تان را کج می کنید و عقب عقب می روید؟ این دو حالت، هیچ کدام عکس العمل درستی نیستند و به قول معروف از این سو و آن سوی بام افتاد ن اند. چه باید بکنید؟ شما می توانید در مرحله اول سکوت کنید تا سریعا به مرحله خشم و عکس العمل انتقال پیدا نکنید. سکوت شما در برابر توهین های فرد مقابل مثل دیوار سنگینی می ماند که مشتی بر آن کوبیده می شود، در حالی که برای دیوار هیچ اتفاقی نمی افتد و آن مشت است که آسیب می بیند. اما در لحظه سکوت می توانید به چه چیزهایی فکر کنید:
▪ طرف مقابل مشکل رفتاری خاصی دارد؛ وگرنه این گونه رفتار نمی کرد.
▪ طرف مقابل در شرایط سختی قرار گرفته و این رفتار عکس العمل غیرمستقیم اوست.
▪ این نوع افراد در جامعه ای که زندگی می کنیم بسیارند و نمی توان با همه آنها درگیر شد.
▪ جواب فحاشی او را با فحاشی و توهین دادن دقیقا همان چیزی است که طرف مقابل می خواهد.
▪ آیا در صورت درگیری توان مقابله با آن فرد را دارم؟
▪ آیا اگر راه را به او بدهم، احساس بدی نسبت به خودم پیدا می کنم؟
▪ من زیاد هم عجله ندارم و می توانم به طرف مقابل ضمن انتقاد از عملکرد اشتباه اش راه بدهم.
▪ می توانم به پلیس اطلاع بدهم و از حمایت او برخوردار شوم، ضمن اینکه هیچ عکس العملی نشان ندهم.
«سکوت» می تواند اولا فرصتی به شما برای سنجش شرایط بدهد، ثانیا دیوار سردی در مقابل طرف روبه رو بکشد. پس از این سکوت که شاید ۱۰ ثانیه هم طول نکشد، حداقل اتفاقی که می افتد عمل کردن به شیوه ای منطقی است.
● شنیدن صدای دیگران
متضاد «حرف زدن»، «منتظر ماندن» است؛ نه «شنیدن».
فران لبوویتس
خیلی از وقت ها سکوت کردن به شما کمک می کند تا حرف های دیگران را هم بشنوید. شاید با خودتان بگویید خب! من خیلی از وقت ها این کار را انجام می دهم اما اگر دقیقا بر رفتار خود تمرکز کنید، می بینید این طور نیست. بارها و بارها پیش آمده که وقتی حرف خود را زده اید به جای اینکه به جواب طرف مقابل گوش دهید، در ذهن خود حرف بعدی تان را مرور کرده اید. این سکوت به احترام طرف مقابل نیست بلکه خودخواهی شما است که اول حرف می زنید، بعد دنبال حرف بعدی خود می گردید و این گونه است که بسیاری از آدم ها حرف یکدیگر را نمی فهمند چون اصلا به حرف همدیگر گوش نمی کنند، چه برسد به اینکه سعی کنند تا حرف هم را بفهمند. برای اینکه این گفته به شما ثابت شود وقتی در جمعی شاهد گفتگویی (هر چند ساده) هستید کمی بر دو طرف ماجرا دقیق شوید، آن وقت می توانید با توجه به حرف های طرفین متوجه شوید کدام یک به حرف دیگری هم گوش می دهد و کدام یک تنها به دنبال حرف های خودش است. اگر یاد بگیرید که حرف طرف مقابل را بشنوید، خیلی زود به خطای خود یا دیگران پی می برید.
● انتقاد با زبان بی زبان
سکوت گاهی محکم ترین انتقاد است.
چارلز بوکسون
هرچند در کلاس های رو به افزایش یوگا و مدیتیشن به افراد تمرکز کردن و سکوت را می آموزند اما در دنیای پر سر و صدا و هیاهوی امروز هنوز هم جای بسیاری از کلاس ها برای آموزش سکوت خالی است. سکوتی که برخلاف تصور بسیاری لبه بسیار تیزتری نسبت به کلام ها دارد. سکوتی که به گفته مارگوت بتیل، شاعره آلمانی سرشار از ناگفته ها است. سکوتی که اگر فهمیده نشود سر به طغیان می گذارد. سکوتی که به گفته توماس کارلیله بی انتها است: «سخنرانی زمان دارد اما سکوت بی انتها است.»
پس چرا وقتی در مقابل فردی قرار می گیرید که به هیچ وجه زبان شما را نمی فهمد و نمی خواهد بفهمد چون گوش خود را بسته است، خود را خسته می کنید و باز حرف می زنید؟ چرا لحظه ای سکوت نمی کنید تا راه دیگری برای این کوچه بن بست بیابید؟
● وقتی به احساست شک داری سکوت کن
گاهی وقت ها به کسی و یا چیزی شک می کنید! مثلا با خود می گویید: «پسرم به من دروغ گفت؟»، «کسی از کیف من پول برداشته؟!»، «خواهرم چیزی را از من پنهان می کند؟» و یا شک های بزرگ تر درباره آدم های نزدیک تر. در این موقعیت به زبان آوردن سریع هر آنچه در ذهن دارید، خطا است و می تواند رابطه ای را برای همیشه پایان بدهد. فراموش نکنید تنها مزه مزه کردن غذا نیست که لذت خوردن اش را زیاد می کند بلکه مزه مزه کردن کلام هم ارزش آن را دو چندان می کند.
● معنای سکوت
سکوت پایان ندارد چون درک معنایش سخت است، چون یک معنا ندارد و امروز در مقابل آن گفته که «سکوت علامت رضا است» بسیاری قد علم می کنند و آن را مترادف معانی دیگری می دانند؛ از نارضایتی و زبان در مقابل نامحرم در کام کشیدن تا بسیاری معانی دیگر. فهمیدن معنای سکوت سخت است، هر چند به گفته پرویز شاپور (طنزپرداز): «تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند» اما سکوت هر فردی با دیگری ترجمان متفاوتی دارد و باز به گفته جورج باکویا: «همه کس نمی تواند معنای سکوت را بفهمد و تو اگر سکوت مرا نفهمی، چگونه می توانی کلمات من را بفهمی؟!» پیدا کردن معنای سکوت برخلاف حرف زدن و کلمه در دهان چرخاندن، سخت است اما تجربه سکوت کردن و سکوت را شنیدن در مقابل کلمه پرانی تجربه ای شیرین است که از طرفی می تواند کلام خام را بپروراند و از طرفی راهی باز کند برای دیدن و شنیدن سکوت افرادی که کلام شان در این هیاهو گم شده است.
● مردی که به زبان سکوت حرف می زنند
«پرویز شاپور، طنزپردازی شعرآفرین است و شاعری طنزاندیش»؛ عمران صلاحی که خودش طنزپرداز بود، این گونه «شاپور» را که دوست صمیمی و قدیمی اش بود روایت می کرد. آثار شاپور را با عنوان «کاریکلماتور» می شناسند؛ یعنی کاریکاتوری که با کلمات بیان می شود. نوشته های شاپور با این نام نوظهور شناسنامه گرفت و شهرت پیدا کرد. شاپور که درباره «سکوت»، کاریکلماتورهای زیادی دارد، این را نشات گرفته از سرشت خودش می داند که زیاد اهل حرف زدن نبوده. هر کاریکلماتور او پنجره ای تازه است به واژه هایی که برای تان کلیشه ای شده! گزیده ای از آنها را که درباره سکوت است از کتاب «قلب ات را با قلب ام میزان می کنم» بخوانید:
▪ تمام مردم دنیا به یک زبان سکوت می کنند.
▪ به اندازه سکوت می توان حرف زد.
▪ سکوت ام را روی نوار ضبط کردم.
▪ با سکوت تکلم می کنم.
▪ مرگ سکوت را جاودانه تکرار می کند.
▪ سکوت فریاد را در آغوش گرفته غرق بوسه کرد.
▪ سکوت را استراق سمع می کنم.
▪ سکوت از بی حوصلگی فریاد کشید.
▪ پس از مرگ با سکوت تکلم می کنم.
▪ سکوت واژه ها را می بلعید.
▪ سکوت فریادی است که تارهای صوتی اش را از دست داده.
▪ تکلم به عمر سکوت خاتمه داد.
▪ سکوت به ریش فریاد لال می خندد.
▪ سکوت با خودش حرف می زند.
▪ سکوت دروغ نمی گوید.
▪ سکوت با حروف بی صدا تکلم می کند.
▪ سکوت راه را برای فریاد هموار می کند.
▪ سکوت، عاشق شنیدن است.
▪ سکوت مخفی گاه فریاد است.
▪ سکوت صدای پای مسافر لبریز از خستگی است.
▪ سکوتی یافت نمی شود که فریادی در پی نداشته باشد.
▪ سکوت از بازگو کردن شنیدنی هایش عاجز است.
▪ سکوت را در مکتب آدم پرگو آموختم.
راههای رشد فکری و مغزی کودکان
وقتی نوزادی متولد می شود مغز او كاملاً آماده است تا یك سری روابط را در حین یادگیری و تجربه موقعیتهای گوناگون زندگی ایجاد نماید .ایجاد این روابط در ذهن و مغز كودك از همان بدو تولد آغاز شده و تا بزرگسالی هم ادامه می یابد .تحقیقاتی كه اخیراً انجام شده اطلاعات جدید و قابل توجهی را در این زمینه به دست داده اند .
از جمله این كه مغز انسان به هنگام كودكی، سریعترین میزان رشد را دارد تا آنجا كه در پنج سالگی طفل به ۹۰ درصد رشد نهایی خود می رسد اما پرسش این است كه اصولاً آگاهی درباره رشد مغزی كودكتان تا چه حد حائز اهمیت است؟ دانشمندان معتقدند رشد مغزی در كودكان طی یك دوره زمانی بسیار كوتاه اتفاق می افتد به طوری كه در مواردی این تغییرات به حدی شدیدند كه آثار بلندمدتی بر روی فكر و ذهن كودك برجا می گذارند.
آنها این دوره های زمانی خاص را كه رشد مغزی كودك در طول ۵ تا ۶ سال اول زندگی به بیشترین حد خود می رسد، دوره های بحرانی می نامند .تصور آن است كه این مرحله نیز مانند دیگر مراحل برجسته و مهم در زندگی كودكان مثل یادگیری، راه رفتن، صحبت كردن، بازی كردو .. .از مهمترین دوره هایی هستند كه در آن مهارتهای خاصی در كودك به طور طبیعی توسعه پیدا می كند .بر این اساس، تجربیات اولیه كودكان، نقش مهمی را در موفقیتهای تحصیلی و زندگی آینده آنان بازی می كنند.
پژوهشگران معتقدند، وقتی والدین كودك را تغذیه می كنند، او را نوازش كرده، راه می برند یا با او صحبت می كنند، برایش لالایی و شعر می خوانند، ضمن آموزش برخی مهارتهای كلیدی، روابط ذهنی و مغزی او را هم بهبود می بخشند كه این امور سبب می شود تا طفل یاد بگیرد نسبت به دیگران چه احساسی داشته باشد یا چگونه با دیگران و دنیای اطرافش ارتباط برقرار كند.
● نیاز كودكان در این مرحله چیست؟
با اینكه آگاهی از رشد ذهنی و مغزی كودك از اهمیت خاصی برخوردار است، اما لزومی ندارد كه شما نسبت به آن بیش از حد نگران باشید، فراموش نكنید كه كودكان با تواناییهای خاص خود برای یادگیری، متولد می شوند و بسیاری از مهارتها را بدون نیاز به آموزش یاد می گیرند .به عنوان مثال، شما نمی توانید به كودكتان یاد بدهید كه حرف بزند بلكه با به كار بردن روشها و تجربیات خود، او را تشویق می كنید تا مهارتهای زبانی خویش را توسعه دهد.
اگر كودك شما به مهد كودك می رود و ساعاتی از روزش را در محیطهای آموزشی كودكانه سپری می كند حتماً به طور مرتب با مربیان او در تماس باشید و از آنها بپرسید آیا نوع آموزش و مراقبت آنها از كودك شما به گونه ای هست كه او را تشویق به رشد فكری و یا كشف چیزهای تازه كنید؟ سعی كنید كاملاً درباره نوع برنامه های آموزشی و تربیتی او در محیط مهد كودك حساس باشید و با آگاهی كامل از آن برنامه ها به همان نحو و كیفیت آنها را در خانه نیز انجام دهید.
▪ در اینجا نكاتی را در مورد گروههای سنی مختلف متذكر می شویم:
۱) نوزادان
تغذیه خوب و مناسب برای رشد بدن و مغز كودكان بسیار حائز اهمیت است، پس از شیر مادر، سبزیجات، میوه جات، دانه ها و غلات می توان به عنوان برخی از مواد غذایی مغذی استفاده كرد.
- با او زیاد صحبت كنید .زبان طبیعی ترین راه برای جلب توجه و برقراری ارتباط با كودك است .هر صدایی كه درمی آورد شما هم آن را تكرار كنید یا برایش لالایی بخوانید .وقتی در حال انجام كار خاصی هستید، مثلاً به او لباس می پوشانید یا او را حمام می كنید، برایش بگویید كه دارید چه كاری انجام می دهید.
- برایش كتاب بخوانید .كودكان خواندن و نوشتن را از طریق شنیدن مكرر یاد می گیرند .كتابهای بسیاری در بازار وجود دارند كه می توانید آنها را برای نوزادان بخوانید.
- به حركات و واكنشهایش پاسخ دهید .وقتی كودكتان گریه می كند، در واقع با این كار می خواهد توجه شما را به خود جلب كند .برای پاسخگویی به این خواسته اش به او نگاه كنید، او را بردارید و راه ببرید .شیرش بدهید یا پوشكش را عوض كنید .فكر نكنید كه با این كارها او را لوس می كنید بلكه به او می آموزید كه به او و نیازهایش توجه دارید و می توانید تكیه گاه خوبی برای احساساتش باشید.
- احساس امنیت را در نوزادتان تقویت كنید .محیط خانه را آرام و ایمن نگه دارید تا كودك احساس راحتی كند .مراقبت همراه با مهر و عاطفه به او كمك می كند تا احساس آرامش خاطر و امنیت كند، همین امر موجب سلامتی روان و رشد مغزی او می شود.
۲) كودكان نوپا
به منظور توسعه تواناییهای زبانی كودك مرتب از او سؤال كنید .به عنوان مثال بپرسید: «برای صبحانه چی دوست داری بخوری؟» از او بخواهید كارهای ساده انجام دهد «حالا، كتابت را باز كن» از بازیهای انگشتی )مثل اتل متل توتوله و (...استفاده كنید .این، روش بسیار مناسبی هم برای سرگرمی و توسعه مهارتهای زبانی كودك محسوب می شود.
- با انجام حركات ساده و نرمش با او بپردازید .حركت موجب افزایش سطح هوشیاری و تكامل ذهنی كودك می شود .به منظور سرگرمی كودك نوپای خود، او را قدم به قدم راه ببرید یا به وسیله وسایل ارزان قیمت و اسباب بازیهای خانگی با او بازی كنید.
- كودك نوپای شما این توانایی را دارد كه وقتی شما شعرهای مورد علاقه اش را می خوانید یا موقع خواب داستانی برایش تعریف می كنید، شما را همراهی كند .بنابراین با پرسیدن سؤالاتی ترغیبش كنید تا در خواندن با شما همراه شود .مثلاً بپرسید: «تو فكر می كنی كه او مادرش را پیدا می كند یا نه؟» با این كار یعنی خواندن، شعر و داستان را بخشی از برنامه روزانه كودك خود قرار دهید.
- او را برای انجام فعالیت بیشتر تشویق كنید .به عنوان مثال از او بخواهید با قرار دادن همه جورابها در یك سبد مخصوص، در شستن لباسها به شما كمك كند یا با انجام یك كار ساده، شما را در امر آشپزی یاری كند.
- بگذارید خودش را كشف كند .به كودكان باید این فرصت را داد تا جهان اطرافشان را به سبك و شیوه خودشان كشف كنند .البته در محیطی امن و بی خطر و از این طریق است كه آنها یاد می گیرند لمس كنند، مزه كنند، بچشند، صداها را بشنوند و احساس كنند .وسایل ایمن و متنوعی از قبیل كتاب، اسباب بازیهای مختلف و.. .را در اختیارشان بگذارید زیرا باعث ایجاد انگیزه و علاقه بیشتری برای كشف جهان اطراف و محیط در آنها می شود.
۳) سایر كودكان
بد نیست بدانید مهارتهای زبانی كودكان در سنین بالاتر هم با سرعت قابل توجهی رشد می كند و توسعه مهارتهای اساسی گفتاری در آنان تا سنین ۸و ۹ سالگی ادامه می یابد .همان طور كه كودك شما پا به سنین پیش دبستانی و مدرسه می گذارد، می توانید سؤالات بیشتری از او بپرسید مثلاً فكر می كنی بعداً در این داستان چه اتفاقی می افتد؟»
- تمرینات خواندن و نوشتن را افزایش دهید .كودكتان را با محیطی پر از تصاویر گوناگون و وسایل علمی، هنری مانند كتاب، روزنامه و مجلات سرگرم كنید .كلمه سازی و بازی با كلمات را بخشی از برنامه روزانه او قرار دهید .این كار به آمادگی هر چه بیشتر او برای خواندن كمك می كند.
- در انتخاب دوست به او كمك كنید .در سنین قبل از مدرسه، كودكان یاد می گیرند كه با سایر همسالان خود بازی كنند و در جمع آنها باشند .
لذا مهارتهای اجتماعی از طریق تمرین و كاربرد صحیح است كه رشد پیدا می كند .پس سعی كنید او را در بازی با سایر كودكان تشویق كنید .هم چنین انتظار نداشته باشید كه كودكان در این سنین بتوانند در هر برنامه ای شركت كنند و این راهنماییهای خوب شماست كه به آنها در انتخاب هر چه بهتر دوست كمك خواهد كرد.
البته همان گونه كه كودك شما رشد می كند و بزرگتر می شود تمام فعالیتهای فكری و ذهنی او نیز بر اساس یافته های قبلی اش شكل می گیرد .لذا نكته قابل توجه و مهم در اینجا این است كه اگر چه دوره های زمانی خاصی برای رشد فكری و یادگیری كودك مناسبترند، (از زمان تولد تا ۵ سالگی) اما این را همیشه به خاطر داشته باشید كه هیچ گاه برای تربیت صحیح و رشد فكری كودكان دیر نیست .پس از همین حالا شروع كنید.
قوانین راهگشای زندگی - راهکارهای رسیدن به موفقیت
1-خود را علت اصلی تمام رویدادهای زندگی تان بدانید. هر چه شما بیشتر خودتان را علت و عامل اصلی وقایع زندگی تان بدانید، بیشتر قادر خواهید بود تعیین كننده رویدادهای آینده زندگی خود باشید. دیگران نیز ممكن است در این مسئولیت سهیم باشند، اما هنگامی كه انگشت خود را به سوی آنها نشانه میروید تمام قدرت خود را از دست میدهید. تمام سرزندگی و كارایی شما محو شده و شما بایستی وابسته ی تصمیمات و اقدامات دیگران باشید.
2-از تمام تعلقات و وابستگی های خود رهایی یابید. چیزهایی كه توانایی رها كردنشان را ندارید باعث آزار و عذاب شما خواهند شد. شما میتوانید خود را وابسته هر چیزی بكنید: یك شخص، یك شیء، یك خوراكی، یك ماده مخدر، یك شرایط خاص و یا یك روش زندگی خاص. هنگامی كه شما نسبت به از دست دادن چیزی كه وابسته اش گردیده اید تهدید میشوید، ترس، اضطراب و جنون وجود شما را فرا میگیرد. وابستگی ها به لنگر كشتی می مانند، شما را در یك مكان ثابت نگه میدارند و دیگر قادر نخواهید بود آزادانه به اطراف حركت كنید. از تمام وابستگی های خود دل بكنید و به آنها اجازه رهایی دهید. وقتی چیزی برای از دست دادن نداشته باشید، هیچ چیز جلودار شما نخواهد بود.
3-هر رابطه ای را میسر و شدنی سازید. هنگامی كه رابطه ای غیر ممكن و با ناكامی مواجه میشود، شما هزینه گزافی را در درون خود می پردازید. هر قدر رابطه از اهیمت بیشتری برخوردار باش، رنج شما نیز بیشتر خواهد بود. برای اینكه رابطه ای را میسر سازید باید خود، شرایط، و شریك خود را مورد بخشش و پذیرش قرار داده و به شریك خود اجازه دهید همانگونه كه هست باشد. وی را دوست داشته باشید و به وی قوت قلب و اعتماد بنفس دهید. مسئولیت موفقیت رابطه را به تنهایی بعهده گیرید.
4-تمام دلخوریها و آزردگی ها را رها كنید. دلخوری ها نشانه آنست كه شما جلوی چیزی را سد كرده اید. آن را كشف كنید و به آن اجازه رهایی دهید، خواهید دید كه دلخوری و ناراحتی شما نیز محو میگردد. احساس نفرت و بیزاری را نیز از خود دور كنید. تا زمانی كه خود را از نفرت رها نساخته اید، طعم آزادی را نخواهید چشید. برای رهایی از احساس نفرت و خشم باید خود، دیگران و زندگی را برای آنگونه كه میباشند مورد بخشش و پذیرش قرار دهید.
5-بطور كامل در متن زندگی مشاركت داشته باشید. خود را كنار نكشید. در هر لحظه یا شما در متن زندگی حضور دارید و یا از آن كناره گیری میكنید. یا شما در مقام علت قرار داشته و یا در مقام معلول بسر می برید. هنگامی كه خود را از جریان زندگی كنار میكشید، از خلق كردن بازمی مانید و شروع به واكنش نشان دادن منفعلانه میكنید. بنابراین زندگی بر خلاف میل شما به سمت سراشیبی و ناكامی پیش میرود. برای آنكه زندگی با شما یار باشد بایستی در آن مشاركت كنید. هزینه كنار كشیدن همانا رنج كشیدن و حسرت خوردن است. مسئولیت زندگی خود را در دست گیرید. وقتی معلول وقایع زندگی باشید ناتوان و افسرده خواهید بود. طرز تفكر خود را تغییر دهید و اعتماد بنفس، انرژی و كارایی خود را بازپس گیرید. هر گاه خود را معلول شرایط یافتید، بلافاصله با قاطعیت خود را در مقام علت قرار دهید.
6-ما آموخته ایم كه مسئولیت دو فرد درگیر در یك رابطه بصورت 50/50 درصد است. اما این نسبت بایستی به 100/100 تغییر یابد. هر كدام از طرفین بایستی 100 درصد مسئولیت موفقیت و شكست در هر رابطه ای را بر دوش گیرند. نوع رفتار شما با شریكتان تعیین كننده نوع رفتار وی با شما خواهد بود. بنابراین شما 100 مسئول حضور و یا فقدان عشق و صمیمیت در رابطه خود میباشید. اما ما بندرت به رفتار خود توجه می كنیم و صرفا به نحوه رفتار فرد با خودمان دقت میكنیم. هنگامی كه شما بار مسئولیت رابطه را 100 درصد بر دوش شریك خود قرار میدهید، در واقع خود را قربانی، درمانده و منفعل می سازید. برای بازیابی قوای خود مسئولیت 100 درصد رابطه را بپذیرید.اگر مشكلی دررابطه وجود دارد بدنبال راه حل برای آن باشید، منتظر شریك خود باقی نمانید.
7-چرخه ناسازگاری را متوقف سازید. در ابتدا روابط به فرم ایده آل آغاز میگردند، اما این سرخوشی دیری نمی پاید. چرخه از آنجا آغاز میشود كه یكی از طرفین رنجیده خاطر میگردد. بنابراین شروع به كشیدن یك دیوار حفاظتی پیرامون خود میكند تا در پس آن بتواند حمله كند، مقاومت كند و یا خود را كنار بكشد. در مقابل شریك وی نیزاز نحوه برخورد وی رنجیده خاطر شده و مشابه همان دیوار حفاظتی را درمقابل خود بنا میكند. مجددا فرد نخست آشفته تر شده و شدید تر واكنش نشان میدهد. سرانجام هر دو شریك نادانسته وارد یك چرخه مقاومت، حمله و كناره گیری می شوند. برای حفظ این چرخه به دو نفر نیاز است و از لحاظ فیزیكی محال است كه یك چرخه تعارض تنها با شركت یك فرد منفرد قادر به تداوم باشد. بنابراین هر دو فرد به یك اندازه و 100 درصد مسئول آن میباشند. جای ملامت و انتقاد به شریك خود عشق بورزید و وی را مورد پذیرش بی قید وشرط قرار دهید، تا این چرخه از حركت بازایستد.
8-مقاومت كردن نه تنها توانایی درك شرایط و یافتن راه حل برای مشكلات را از شما سلب میكند، چه بسا همین مقاومت، آن چیزی كه شما در برابرش مقاومت میكنید را پر رنگ تر، قدرتمند تر و سرسخت تر میسازد. برای مثال تصور كنید یك بادكنك زرد رنگ از سقف اتاقتان آویزان است. اكنون در برابر آن مقاومت كنید و حضورآن را غیر قابل تحمل بیابید. همانطور كه می بینید شما غیر از بادكنك زرد رنگ چیزی دیگری را نمی توانید ببینید. چراكه تمام حواس خود را معطوف مقاومت كردن در برابر آن كرده اید. و یا برای مثال شما از اینكه شریكتان انسان قابل اتكایی نیست گله مند میباشید. هر وقت میخواهید به وی اتكا كنید وی شما را مایوس میكند. در نهایت شما از وی متنفر و بیزار میشوید. اما هنگامی كه به این باور میرسید كه وی واقعا غیر قابل اتكا است و به وی اجازه دهید همانگونه كه هست باشد و شما نیز بیاموزید كه تنها به خودتان اتكا كنید و از آن پس به شریك خود اتكا نكنید، دیگر این واقعیت كه وی قابل اتكا كردن نیست شما را آزار نخواهد داد. حقایق را بینید و آنها را بدون مقاومت كردن بپذیرید.
9-یكی از دلایلی كه شما شریك خود را مورد پذیرش قرار نمیدهید آنست كه وی یك احساس آزاردهنده ی درون شما را تحریك و برایتان یادآوری میكند. چنانچه شما آن جراحت درونی ای را كه یادآوری آن باعث رنجش شما میشود را التیام دهید و با آن كنار بیایید مقاومت و گریختن از آن نیز محو خواهد شد. مقاومت در برابر واقعیات افراد و زندگی عملی عبث و عذاب آور است. هنگام كه شما در مقابل جریان زندگی خود را قرار میدهید و یا فراتر از آن میكوشید برخلاف جهت سیل خروشان واقعیت حركت كنید، تنها خودتان را به رنجی ابدی گرقتار كرده اید. سوار زورق آرزوها و خواسته های خود شوید اما همسو با جریان واقعیات زندگی.
10-هنگامی كه شما وابسته به فردی میشوید و وی را از آزادی های مشروع خود منع میكنید، فرد را ناخودآگاه از خود دور می سازید. فرد در این وضعیت احساس خفگی میكند و باید برای یافتن فضایی برای تنفس، خود را از دستان شما خلاص سازد. بنابراین وی را به حال خود رها كنید. محبوب شما مانند بادبادكی در دستان شماست. چنانچه نخ بادبادك را رها كنید بادبادك از دستتان میرود. چنانچه نخ بادبادك را از ترس از دست دادن بادبادك بیش از اندازه به سمت خود بكشید و یا آن را محكم در دستان خود نگه دارید، دیگر بادبادك قدرت پرواز خود را ازدست داده و دیگر بادبادك نخواهد بود و به یك كاردستی كاغذی و یا پلاستیكی تبدیل میشود. بنابراین نه محبوب خود را كاملا به حال خود رها كنید كه از دستش بدهید و نه آنقد محدود و مقیدش سازید كه وی را از زندگی كردن بازداشته و تبدیل به یك زندانی دربندش سازید.
11-هر ویژگی اخلاقی و شخصیتی كه شما قادر به تحمل آن در شریك خود نمیباشید در واقع نمود و جنبه ای از درون شماست كه قادر به تحمل آن نیستید. وقتی در می یابید كه آن ویژگی در شما نیز موجود است، مقاومت در برابر آن فرد جایش را به محبت و دوستی خواهد داد.
12-از یك موجود منفعل كه صرفا نسبت به اطرافیان و محیط خود واكنش نشان میدهد، خود را رهایی بخشید. چنانچه تصمیم دارید امروز را به بهترین نحو سپری كنید و از روز خود نهایت لذت را ببرید، همین كار را بكنید. آنطور نباشد كه انتقاد و یا رفتار ناشایست دیگران فورا شما را اندوهگین، افسرده و ناراحت و تحسین و تمجید دیگران شما را از خود بیخود سازد.
13-عامل آزاردهنده ای كه شما از آن اجتناب می ورزید در واقع یك رنجش دیرینه است كه آن را سركوب كرده اید. از تجربه هر نوع رنجش كهنه ای ابا نداشته باشید اجازه دهید رنجش بروز یابد و آن را رها كنید. خواهید دید كه رنجش قدرت خود را از دست داده و محو میگردد. بالطبع هرشرایطی كه باعث یادآوری مجدد آن رنجش شود نزد شما یك تهدید محسوب شده و شما به هر قیمتی از آن شرایط اجتناب خواهید ورزید.برای حفاظت از خودتان در برابر تهدید شما بطور خودكار می جنگید، مقاومت میكنید و وابسته میشوید. جنگیدن و مقاومت كردن با ایجاد یك حالت هراس و استرس زندگی شما را به تباهی می كشاند. هر قدر شما بیشتر با این احساسات آزار دهنده بجنگید، آنها بیشتر بال وپرگرفته و در زندگی شما رسوخ خواهند كرد. اجتناب از این احساسات است كه به آنها قدرت میبخشد. برای مثال 4 بادكنك زرد رنگ آویزان به سقف اتاقتان را در ذهن مجسم كنید، اما به آن 4 بادكنك زرد فكر نكنید. هر كاری دلتان خواست انجام دهید اما به آن 4 بادكنك زرد رنگ نیاندیشید. اما گویا شما دارید به آن 4 بادكنك فكر میكنید! آیا میتوانید فكر خود را متوقف سازید؟ مشاهده میكنید كه هنگامی كه تلاش میكنید به بادكنك های زرد رنگ فكر نكنید، برعكس بیشتر ذهن شما را مشغول خواهند كرد. مقاومت و گریز، افكار ناخوشایند را زنده و پویا نگه میدارند. اكنون جای بادكنك ها میتوانید احساسات بی ارزش بودن، دوست داشتنی نبودن، نازیبا بودن، بی كفایت بودن و غیره را جایگزین كنید.اما باید آگاه باشید كه این رنجش ها و زخمهای كهنه تنها یك احساس و طرز تفكر نادرست صرف میباشند و نه واقعیت و ماهیت حقیقی شما. برای التیام این رنجش ها شما باید جنگیدن و اجتناب از آنها را كنار بگذارید. رنجش های درونی خود را كشف و با آنها آشتی كنید. اگر لازم بود گریه نیز بكنید. چنانچه احساس بی ارزشی میكنید با خود بگویید: "بله من بی ارزشم اما در عین حال با ارزش نیز هستم". هنگامی كه این كار را بكنید رنجش نیروی ویرانگر خود را از دست داده و بی اثر میشود. برای اغلب افراد احساس بی ارزشی در عمق رنجش های سركوب شده یشان قرار دارد. این احساس بی ارزش بودن خود را به انحاء گوناگون نمودار می سازد. برای مثال وقتی فردی شما را ترك میكند و شما بسیار سرخورده میشوید، در واقع این احساس بی ارزش بودن شماست كه برایتان یادآوری میشود. با رنجش های خود روبرو شوید و آنها را با آغوش گشوده بپذیرید.