یا رب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
حافظ
به خاطر تغیر شعر قبلی عوضش کردم
Printable View
یا رب این نو دولتان را بر سر خودشان نشان
کین همه قلب و دغل در کار دولت میکنند
حافظ
به خاطر تغیر شعر قبلی عوضش کردم
برام جالبه که این تایپیک چرا تو بخش ادبی نیست!!
در کنار حسرت پروانه ها
شعر یعنی آه سرخ لاله ها
شعر یعنی حرف پنهان در نگاه
شعر یعنی ترجمان یک نفس
عمق سایه روشن دشت پگاه
شعر یعنی یک زلال بی دریغ
شعر یعنی راز قلب یک صدف
سلام بر همگي
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض وقامت
امروز که در دست توام مرحمتی کن
فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت
حافظ
payan جان متاسفانه دیگه شعرهام با ک تموم نمیشه
تا قفل قفس باز شد آن سوخته پر رفت
دلواپس ما بود وليكن به سفر رفت
بنفشه نيك گو
سلام آفتاب خانوم حال شما؟ كم پيدايد
آقا وحيد اشكال نداره پايان رو هم ميتوني فارسي بنويسي
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
سلام همه
سلام دوستان(با اجازه)
دير گاهيست كه تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آيينه ز من بي خبر است كه اسير شب يلدا شده ام من كه بي تاب شقايق بودم همدم سردي يخ ها شده ام كاش چشمان مرا خاك كنيد تا نبينم كه چه تنها شده ام....
منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
فراز سرو سیمینش گلی بر بار میبینم
مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من
که بر هر شعبهای مرغی شکرگفتار میبینم
مگر دنیا سر آمد کاین چنین آزاد در جنت
می بی درد مینوشم گل بی خار میبینم
عجب دارم ز بخت خویش و هر دم در گمان افتم
که مستم یا به خوابم یا جمال یار میبینم
سلام دوست عزیز
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خور و حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی
خیام