یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
بر سر تربت من بی می و مطرب منشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
Printable View
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
بر سر تربت من بی می و مطرب منشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
من از تبار غربتم
از آرزوهاي محال
قصه ما تموم شده
با يه علامت سوال
بذار که کوله بارمو
رو شونه شب بذارم
بايد که از اينجا برم
فرصت موندن ندارم
سلام دوستان
من حدس مي زدم شبي مرا جواب مي كني
وقصر كوچك دل مرا خراب مي كني
سر قرار عاشق هميشه ديركرده اي
ولي براي رفتنت عجب شتاب مي كني
من از كنار پنجره تورا نگاه ميكنم
و تو به نام ديگري مرا خطاب مي كني
چه ساده در ازاي يك نگاه پاك وماندني
هزار مرتبه مرا ز خجالت اب مي كني
وكاش گفته بودي از همان نگاه اولت
كه بعد من دوباره دوست انتخاب مي كني
یک دم به مراعات دلم گرم نداری
یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری
من دوست ندارم که ترا دوست ندارم
تو شرم نداری که ز من شرم نداری
این مرکب بیداد تو توسن چو دل تست
وانرا چو بر خویش چرا نرم نداری
در دفتر تندی و درشتی که همانا
یک سوره برآید که تو آن برم نداری
دوست عزيز ممنونم از كمكت.نقل قول:
ويرايش شد.
با تشكر هميشه بهار.
یک چند میان خلق کردیم درنگ
زایشان به وفا نه بوی دیدیم نه رنگ
آن به که نهان شویم از دیده خلق
چون آب در آهن و چو آتش در سنگ
گفتمش دل می خری پرسید چند؟
گفتمش دل مال تو تنها بخند..خنده کرد ودل ز دستانم ربود
تا به خود باز اومدم او رفته بوددل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای پایش روی دل مانده بود
در غم ما روزها بی گاه شد
روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت , گو رو , باک نیست
تو بمان , ای آنکه چون تو , پاک نیست
توي چارديوار گريه تو رو فرياد مي زنم
پشت اين پنجره ام منتظر عبور تو
حرفاي روشن تو حرف حساب بود شاپرك
چشماي عاشق من اون روزا خواب بود ‚ شاپرك
سلام. یهو یه کار فوری پیش اومد مجبور شدم که برم. پست هم اصلاح شد
كاش مي شد بارديگر سرنوشت از سر نوشت
كاش مي شد هر چه هست بر دفتر خوبي نوشت
كاش مي شد از قلمهايي كه بر عالم رواست با محبت, با وفا, با مهربانيها نوشت
كاش مي شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگاني بي غلط حتي نوشت
كاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود كاين همه اي كاشها بر دفتر دلها نوشت.