-
هرگز كسي اين گونه فجيع به كشتن خود برنخاست
كه من به زندگي نشستم!
و چشانت راز آتش است
و عشقت پيروزي آدمي ست
هنگامي كه به جنگ تقدير مي شتابد
و آغوشت
اندك جائي براي زيستن
اندك جائي براي مردن
و گريز از شهر
كه به هزار انگشت
به وقاحت
پاكي آسمان را متهم مي كند
كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد
در من زنداني ستمگري بود
كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد -
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم
سلام جمیعا
محمد حکمو اعلام کن!
-
من عاشق چشمت شدم نه عقل بو د و نه دلي
چـيزي نمـي دانـم از اين ديوانـگي و عـاقـلي
سلام جالال جون
ولی شعر فرانک تکراری بودا
-
یارب که بقای جاودانی بادا
کامت بادا و کامرانی بادا
هر اشربهای کز پی درمان نوشی
خاصیت آب زندگانی بادا
ممد جان تو هم صد بار تکراری بده ولی "ی" نده
-
اي كاش خورشيد بودم
كه تو چون ماه از من نور مي گرفتي
اي كاش ماه بودم
كه از تو نور مي گرفتم
اي كاش نور بودم
تا از لابه لاي ابرهاي فراموشي مرا مي ديدي
اي كاش ابر بودم
تا نمي توانستي غروب خورشيد را در آسمان ببيني
اي كاش اسمان بودم
تا بتواني ستاره هاي دنباله دار را در من ببيني و براي خود ارزو كني
نه تکراری نیست الان سرچ کردم نبود
-
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بیلوایی بیلوا
چاه را چون قصر قیصر کردهای
کیمیایی کیمیایی کیمیا
یک ولی کی خوانمت که صد هزار
اولیایی اولیایی اولیا
Thanke you for your attention!!
-
اي واي بر اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد، صيّاد رفته باشد
آه از دمي كه تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
خونش به تيغ حسرت يارب حلال بادا
صيدي كه از كمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناكي سازم خبر دلت را
روزي كه كوه صبرم بر باد رفته باشد
پر شور از حزين است امروز كوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزين لاهيجي
سلام به همه ي عزيزان:11:
-
در میدان وسیع کارزار جهان
در حراست از جان
همچون گله رمیده گیج و درمانده مباش
چون قهرمان در این میدان ایستادگی کن!
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
سلام پایان جان
-
توی یک باغ رنگ و وارنگ
با گلهای زیباو قشنگ
دوتا سرو نازدرکنار هم
دویار دلداده و مهربون
با ندای باد
سر به بالین هم میگذارند
و عاشقانه نجوا میکنند
عقربه های زمان
عشق پر شورشان را
لحظه به لحظه رنگین تر مینوازد
نوای انها
نوای عاشقانه وهمگام است
عشق به ازادی
عشق به همبستگی
و این پیام طبیعت است بتو ای انسان
و این کلام طبیعت است بتو ای انسان
-
نه مرا بر لب ، بانگ شادي
نه خروش
بي تو ديو وحشت
هر زمان مي دردم
بي تو احساس من از زندگي بي بنياد
و اندر اين دوره بيدادگريها هر دم
كاستن
كاهيدن
كاهش جانم
كم
كم
-
مرا بكشتي باده در افكن اي ساقي
كه گفته اند نكويي كن و در آب انداز
حافظ