-
بوي هميشه مي دهد هر روزمان ولي
يك شب به ميهماني شب بو نمي رويم
چله نشين عشق مجازي شديم و بس
گامي فرا تر از خم ابرو نمي رويم
لحظه به لحظه آهوي دل گرگ مي شود
حتي بسوي ضامن آهو نمي رويم
صد بار شد كه عشق به ما پشت كردو رفت
با اين همه هنوز هم از رو نمي رويم
شبت خوش
-
مي دانم كه تنهايي ،
پر از حس خالي شدن ،
مي دانم كه چقدر با هواي تازه فاصله داري ،
مي دانم كه دلت گرفته ،
سرت را روي شانه هاي شمعداني بگذار و اشك چشمانت را به گلدان بسپار ،
نياز من و تو يكي است .
پس دستانت را به من بسپار تا باهم معنا شويم
-
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های سادهء سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خستهء غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
-
تو من را وقتی که هنوز بذری بودم
در آتش سوزاندی
وقتی هنوز جوانهای نبودم
از ریشه کندی
من در آتش زاده شدم و در آتش مردم
من در عشق زاده شدم و در عشق مردم
و هنوز
رو به وسعت آسمان
رو به بی کرانگی دشت
رو به راهی که ممکن است هیچ وقت از آن نگذری
پشت پنجرههای باز
انتظار می کشم.
برگرد
دوستت دارم
شعر قشنگی بود اقا جلال
-
مدد کنید که دورست آب و ما تشنه
حرامی از عقب و روز گرم و ره در پیش
توانگران چو علم برکنار دجله زنند
مگر دریغ ندارند آبی از درویش
اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم
به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش
به نوک ناوک چشم تو هر که قربان شد
ازو چه چشم توان داشتن رعایت کیش
مرسی عزیز
-
شاید من و تو
من
و
تو باشیم
یا نباشیم
چه فرقی می کند
وقتی با هم بال می گیریم
ما با لبهامان
برای هم فال می گیریم
بی بی دل
سرباز من
حکم کن به بستن راه نامحرمان
-
ناچار چون نهد سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
عهدی که رشتهی آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دل شکن نباشم
اکنون که شمع جمعی دودم به سر رود به
تا چشم رشک و غیرت در انجمن نباشم
-
من اگه هنوز می خونم واسه خاطر دل توست
شعر من صدای غم نیست هم صدای حسرت توست
-
چون زر همه در حسرت مس گشتنم امروز
تا باز تو دستي به سر من مي كشي اي عشق
دين و دل و حسن و هنر و دولت و دانش
چندان كه نگه مي كنمت هر ششي اي عشق
رخساره ي مردان نگر آراسته ي خون
هنگامه ي حسن است چرا خامشي اي عشق
آواز خوشت بوي دل سوخته دارد
پيداست كه مرغ چمن آتش اي عشق
بگذار كه چون سايه هنوزت بگدازند
از بوته ي ايام چه غم ؟ بي غشي اي عشق
شب خوش
-
قانع ز خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یارب چه گدا همت و بیگانه نهایم
شب خوش