-
یکی از ما دو خواهد مرد! –
و ما بی هم ... چگونه می شود ...
هرگز!
و اینگونه
به جبر عشق
من بر آخرت مؤمن ترین گشتم
و رستاخیز بعد از مرگ روز دیگری در هستی عشق است
و این فرصت که بعد از مرگ
شاید ما دوباره پیش هم باشیم
به آن ایمان و این اقرار می ارزید
و با این دید ، محشر ، روز زیباییست
و با این وعده دوزخ ، بهترین مأواست
-
تو مگر بر لب آبی به هوس بنشينی
ور نه هر فتنه که بينی همه از خود بينی
به خدايی که تويی بنده بگزيده او
که بر اين چاکر ديرينه کسی نگزينی
من انقده ی دوست دارم
سلام فرانک خانومی
سلام پایان جان
سلام افتاب
-
يار آن بود كه صبر كند بر جفاي يار
ترك رضاي خويش كند بر رضاي يار
از اين به بعد ي ها رو بزاريد براي من كه يه وقت خداي نكرده افتاب خانوم افسردگي نگيره
سلام به همه ي دوستان
-
رفت و در من مرگزاری کهنه یافت
هستیم را انتظاری کهنه یافت
آن بیابان دید و تنهاییم را
ماه و خورشید مقواییم را
-
اي كاش دور بودم
تا صداي تلخ زندگاني را نمي شنيدم
اي كاش زندگي بودم
تا زندگاني پروانه هاي هميشه غمگين و بي صدا را در عاشقي تجربه مي كردم
اي كاش تجربه بودم
تا حسرت روزهاي بر باد رفته را با اشك طراحي نمي كردم
اي كاش اشك بودم
تا چشمهاي قشنگ تو را براي آرام شدن دلت نوازش مي دادم
سلام به همه
شبتون به خیر
-
می نالم از دلی که به خون غرقه گشته است
این شعر غیر رنجش یارم به من چه داد
این درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم از تو بسختی رمیده است
سلام فرانک جون
÷ایان جان مرسی از توجهت
-
تطاولي که تو کردي به دوستي با من
من آن به دشمن خونخوار خويش نپسندم
اگر چه مهر بريدي و عهد بشکستي
هنوز بر سر پيمان وعهد و سوگندم
-
مرا چون سر به داران خدائی
کزو چشمم به دیوار جدائی
ز اشک دل ، کشانم خون و آوار
کند قلبم ز عشقت جان فدائی
چرا باور نکردی باورم را ؟
اگر ساقی نباشی ، چون سرابی
خوبی افتاب جان ؟
محمد چه قدر ویرایش می کنی
-
يک آسمان ستاره ي آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشيد و رفت
؟؟
-
تا رنج آشکار مرا بینی
شب لحظه ای به سایه خود بنگر