در زوج درمانی چه اتفاقی می افتد؟
زوج درمانی، گونه ای از روان درمانی است که در آن، فرد آموزش دیده بر اساس تعارضاتی که بین زوجین وجود دارد، در مسیری حرکت می کند که به اهداف خود مبنی بر حل مشکلات زوجین دست یابد....
زوج درمانی گونه های زیادی دارد اما فصل مشترک آنها در اینجاست که آشفتگی رفتاری و عاطفی میان زوجین را تخفیف دهد و الگوهای غیرانطباقی و ناسازگارانه رفتارشان را تعدیل کند و در نهایت آنها را آماده کند که رشد و تکامل شخصیتی را به دست آورند. زوج درمانی انواع و اقسام دارد که به چهار نوع آن اشاره می کنم. اول نوع فردی است، یعنی هرکدام از زوجین می توانند به تنهایی به درمانگر خاصی مراجعه کنند و با آموزش و تمرین مهارت های زندگی شخصی و اجتماعی زندگی کردن اصولی را می آموزند. در زوج درمانی فردی امکان این وجود داردکه درمانگر یک نفر باشد اما در جلسات متفاوت و جداگانه با هر یک از زوجین کار کند. نوع بعدی، مشترک، حالتی است که یک یا دو درمانگر به اتفاق هم طرفین ازدواج را در جلسات مشترک درمان می کنند. پیشنهاد می شود حتما درمانگرها از دو جنس مخالف باشند که چهار نفری که در جلسه مشترک حضور دارند حالت کوبل را داشته باشند و بتوانند دو به دو از جنس مخالف با هم صحبت کنند. بعضی از کلینیک ها این درمان چهار نفره را هنوز برای درمان های خاصی به کار می برند که می تواند به ویژه در درمان اختلالات جنسی، سودمند باشد.
البته در هر جایی این شیوه درمانی کارآمد نیست چون دو درمانگر باید خیلی با هم هماهنگ باشند. زوج درمانی گروهی نوع دیگری است که زن و شوهر یا یکی از آنها به اتفاق زوج های دیگر در جلساتی می نشینند. در این جلسات کوشش بر آن است که چهار زوج (۸ نفر) به علاوه دو درمانگر بنشینند و مسایل زندگی را بررسی کنند و ببینند هر کدام از زوجین با چه گروهی همانندسازی می کنند. بر اساس پشتیبانی که آنها از سایر اعضای گروه می کنند و هم دلی با آنها، تعارضات موجود توسط درمانگران کشف می شود. افراد ناخودآگاه خود را می شناسند و بازخوردهای مثبت و منفی که از گروه می گیرند موجب تعدیل رفتارشان می شود. نوع چهارم، درمان ترکیبی است که همه این گونه ها با هم ترکیب می شود. در این حالت درمانگر بر اساس شتابی که به درمان می دهد تصمیم می گیرد کدام روش ها را هم زمان به کار ببندد. این نوع بسیار مورد استفاده قرار می گیرد.
به طور کلی هر جا مشکلی به وجود آید زوج درمانی می تواند به کار گرفته شود. گاهی فقط یک مشکل خاص وجود دارد که مساله مشاوره ازدواج از آن دست است. گاهی بچه خانواده درس نمی خواند و به خاطر این مشکل باید تحلیل شود که علت کجاست. بعضی اوقات تربیت بچه اشکال داشته و حالا که او دچار سوءمصرف مواد شده است، می خواهیم بررسی کنیم چگونه می توانیم مشکل را از بین ببریم. این مثال ها موارد محدودی از زوج درمانی است اما به طور کلی در تمام مشکلات ارتباطی طرفین ازدواج که همسران را از هم دور می کند و تمام جاهایی که ترس و هراس و اندوه شدیدی در انجام تکالیف زناشویی وجود دارد، این شیوه درمانی مفید است. گاهی ریشه این تعارض در روابط جنسی است. گاهی در به دوش گرفتن مسوولیت های اجتماعی یا اقتصادی از سوی یکی از زوج ها و گاهی هم به دلیل رفتارهای والدگری ریاست مابانه یکی از طرفین به هر حال هر هیجان غیرمنطقی و یا ابراز غیرمنطقی برخی از هیجان ها می تواند از ضروریات انجام این درمان (زوج درمانی) باشد.
اگر درمانگر درست عمل کند تعارضات موجود میان زوجین از بین می رود و به آنها کمک می کند حتی به رشد شخصیتی فردی هم برسند. اساس زوج درمانی همین است که شما ضمن شناخت شخصیت همسرتان ویژگی های پنهان و نیمه پنهان شخصیت خودتان را هم بشناسید و به رشد خود کمک کنید، یعنی صرف نظر از نتیجه حاصل زوج درمانی باید این رشد شخصیتی در طرفین پس از پایان درمان دیده شود. امکان دارد آن پدیده طلایی در این درمان دیده نشود. به هر حال این درمان هم مانند هر درمانی مثل جراحی امکان دارد نتیجه مطلوب را نگیرد و توصیه به جدایی زوجین کنیم اما آن نکته مهم یعنی تکمیل شناخت افراد از خودشان باید اتفاق بیفتد.
اگر درمانگر ببیند ماندن زوجین در کنار هم و بچه دار شدن شان آنها آثار مخرب زیادی را به روح و روان آنها وارد می کند، واقع بینانه با هر دو صحبت می کند و طلاق را پیشنهاد می دهد. حتی می توانند جلسات طلاق درمانی، در راستای جدایی داشته باشند و با کمک درمانگر یاد بگیرند چه طور دشواری های متارکه اعم از رفتار با دیگران، جدا کردن مال شان، حضانت بچه و غیره را انجام دهند، بدون آنکه لطمه جدی و ویرانگر غیرقابل جبرانی را به هم بزنند. اینکه آنها یاد بگیرند کارکرد خانواده سالم را حتی پس از طلاق حفظ کنند، می توانند به رشد سالم و همه جانبه بچه ها کمک کنند و از عوارض روانی طلاق روی بچه ها و یا خودکشی آنها، افسردگی و اضطراب و پناه بردن آنها به سوءمصرف مواد بکاهند. پیشنهاد می شود قبل از طلاق قطعی، دو نفر مدت ۴ تا ۶ ماه را در شرایط واقعی طلاق، دور از هم، زندگی کنند (بدون اینکه به هم SMS بزنند، با هم صحبت کنند و غیره) و تجربه کنند که یک طلاق دایمی چگونه است و آیا باید رو به آن حرکت کنند یا باید زندگی شان را از نو بسازند و پایه های آن را محکم تر کنند؟
شناخت پسران از روی ظاهر آنها
صرف نظر از اینکه شما خوش تیپ باشید یا خوش تیپ نباشید بلکه خوشگل باشید !! دارای یک تیپ بدنی و یکسری خصوصیات اخلاقی هستید پس...
تقسیم بندی در دنیای مدرن به دو روش و یکی توسط ارنست کرچمر و دیگری توسط ویلیام شلدون پیشنهاد شده است. کرچمر بر اساس ارتباط بین خصوصیات جسمانی – روانی ، ایده تیپ سرشتی بدن را مطرح کرد و تیپ های سه گانه خود را به شرح زیر ارایه داد:
۱) تیپ Asthenic لاغر، ضعیف، استخوانی
۲) تیپ Athletic عضلانی، چهارشانه
۳) تیپ Pyknic کوتاه، چاق با چربی زیاد
سیستم طبقه بندی کرچمر چندی بعد توسط روانشناس آمریکایی، ویلیام شلدون مورد اقتباس قرار گرفت و به شکل جدیدتری عرضه شد. شلدون عکس های گرفته شده از جلو، پهلو و پشت بدن از ۴ هزار نفر را بررسی کرد و فیزیک بدن افراد را به سه دسته اساسی طبقه بندی کرد. شلدون، بر اساس سه لایه جنینی و نحوه تکامل ، تیپ های بدنی مورد نظر خود را نامگذاری کرده است. گفتنی است که در دوره جنینی، لایه اندودرم به لوله گوارش تکامل می یابد، مزودرم به عروق خونی، قلب و عضلات تبدیل می شود و اکتودرم نیز سیستم عصبی را می سازد. این گروه بندی همانی است که امروزه به کرات در علوم ورزشی خصوصا بدنسازی به کار می رود طراحی تمرین وبرنامه بدنسازی کاملا برای این سه تیپ بدنی تفاوت دارد.
۱) تیپ بدنی اکتومورف (Ectomorph)
فیزیک بدنی یک فرد اکتومورف، دارای شانه ها و دور کمر باریک، صورت لاغر و پیشانی بلند و کشیده، قفسه سینه لاغر و باریک و دست و پاهای نحیف و لاغر است. اکتومورف ها چربی کمی در بدن دارند و افزایش وزن و توده عضلانی آنها به سختی صورت می گیرد، رشد اکتومورف ها در اطراف سیستم عصبی تمرکز می یابد.
اکتومورف ها حساس، تیزهوش، درون گرا، جامعه گریز ، آرام، ساکت و شکننده، کمرو و در تعارض با محیط هستند. این افراد قوه تخیل بالایی دارند و در کارهای ظریف و دقیق موفق تر هستند. از نظر خصایص فیزیولوژیک، اکتومورف ها پوست سرد دارند، با وجود خشکی دهان و بزاق کم، تمایل کمی به آب دارند این افراد معمولا کم اشتها و میزان خوابشان معمولی است. آن ها افرادی کم انرژی ولی منظم هستند که با بیقراری کاری را شروع می کنند ولی در به پایان رساندن کارها دچار ضعف و کم توانی می شوند. آمادگی روانی بیشتری برای ابتلا به افسردگی، بدگمانی و اختلالات اضطرابی دارند و زودتر و بیشتر از سایرین ، دچار اندوهگینی، ناامیدی، ترس و نگرانی و گوشه گیری می شوند. به طوری که طبع آن ها یک طیف است که یک سوی آن جنون و سوی دیگر آن نبوغ شاعرانه و صوفیانه و حساسیت های روحی است. زیادی وسواس و فکر و خیالات در اینگونه افراد شیوع بیشتری دارد. از آنها انتظار شجاعت و جسارت نداشته باشید!
۲) تیپ بدنی مزومورف (Mesomorph)
مزومورف ها ساختار بدنی ورزیده دارند، و مستعد ترین افراد برای ورزش بدنسازی به شمار می روند دارای شانه های پهن، میان تنه باریک همراه با بازوها و مفاصل و زانوهای نیرومنداند و چربی اندک در بدنشان دیده می شود. تیپ بدنی آن ها در اطراف ماهیچه ها و سیستم گردش خون تمرکز می یابد. افراد این گروه می توانند بدون دشواری زیاد توده عضلانی شان را گسترش دهند.
مزومورف ها با خصوصیات فعالیت و پویایی، پرانرژی ، جسور و با شهامت بودن و عمل گرایی مشخص می شوند. اعتماد به نفس بالا دارند و افرادی با روحیه رقابتی هستند. نسبت به عقاید دیگران بی تفاوت اند، گستاخ و سلطه جو و اهل ریسک می باشند و به فعالیت های بدنی علاقه دارند تعریق زیاد و احساس عطش از مشخصه های بارز آنهاست.
۳) تیپ بدنی اندومورف (Endomorph)
هیکل بدنی چاق فربه (خپل) دارند، ساختار بدنی شان به طور مشخص در اطراف دستگاه گوارش توسعه می یابد و شکم محور است. این افراد معمولا دارای دور کمر پهن و شانه های کم عرض هستند، چربی فراوان سرتاسر بدنشان را فرا می گیرد و امعا و احشای رشد یافته ای دارند. دستها و پاهای کوتاه دارند و عریض بودن از دید از پهلو و متابولیسم پایین از سایر مشخصات فیزیکی آنهاست .
اندومورف ها برونگرا ، راحت طلب و لذت گرا هستند . خوش مشرب،صلح جو، شوخ طبع و خونسرداند و کارها را پشت گوش می اندازند. عاشق خوراکی و غذا هستند و خواب سنگین و طولانی مدت دارند. افرادی معاشرتی و اجتماعی با رفتار دوستانه و مردم دار هستند که این خصوصیات در شکل افراطی خود به افزایش استعداد ابتلا به بیماری مانیک – دپرسیو (شیدایی ـ افسردگی) می انجامد . اقتصادی هستند ومعمولا بیشترین طبقه بازاریان وکسبه از این گروه است به قولی از یک استاد پشت دخل نشینی شکم را گنده نمی کند شکم گنده ها بیشتر اهل پشت دخل نشینی هستند.
اگر بخواهم جمع بندی کنم تیپ های اندومورف و پیک نیک(Pyknic) متناظر با مزاج بلغمی و کافا دوشا و تیپ های مزومورف و اسلتیک (Athletic) متناظر با مزاج دموی و پیتا دوشا و تیپ های اکتومورف و آستنیک (Asthenic) متناظر با مزاج سوداوی و واتا دوشا می باشند. اما همانگونه که ذکر کردم در طب سنتی ایران متغیرهای گوناگونی برای تعیین سرشت جسمی روانی و مزاج هر فرد بررسی می شود که از وضعیت ظاهری فرد مانند ویژگی های پوست و مو و نمای اندام گرفته تا اوضاع داخلی مانند ویژگی های نبض و چگونگی واکنش پذیری بدن در برابر خوردنی ها تا حالات روانی و رفتاری را در بر میگیرد. در حالی که آن چه توسط کرچمر و شلدون پیشنهاد شده است، تنها فرم بیرونی بدن را برای تقسیم بندی تیپ انسان بررسی می کند. ضمنا اکثر افراد مخلوطی از انواع مختلف بدنی هستند به همین دلیل امروزه به تیپ بدنی یک عدد سه رقمی ( هرکدام از ارقام از ۱ تا ۷ ) تخصیص می دهند و نسبت اکتومورفی تا اندومورفی را با هر کدام از این رقمها میسنجند.
● نتیجه
استعداد و توانائی های فیزیکی و بدنی خود را بشناسید و مطابق با آن انتظار داشته باشید کسانی که خاصیت مزومورف بیشتری دارند، برای ورزش هایی مثل وزنه برداری و بدنسازی مناسب هستند، در صورتی که ورزش هایی مثل دوندگی استقامت احتیاج به هیکل اکتومورف دارد. باوجودی که نوع فیزیک بدنی حرف آخر را نمی زند ولی انتخاب صحیح براساس نوع فیزیک بدنی یکی از عوامل بسیار موثر در میزان موفقیت است در حقیقت تاثیر تمرین به ژن ها ۷۵ به ۲۵ است .
به طور مثال ورزشکاران آفریقایی همیشه در صدر اخبار مربوط به رشته دو و میدانی قرار دارند و البته در این میان کنیایی ها ، ۴۰ درصد رتبه های اول دوهای استقامت را به خود اختصاص داده اند.
این دونده های کنیایی پاهای باریک و عضله پشت پای کشیده ای دارند (یک خاصیت ژنتیک) که یک آناتومی کاملا مناسب برای دوندگی است. اهالی کنیا در ارتفاع ۲ هزار فوتی زندگی می کنند که باعث می شود تا میزان گلبول های قرمز خونشان، علاوه بر ظرفیت قلبی عروقیشان بالا برود، هردو این فاکتورها برای دویدن در مسیرهای طولانی ضروری هستند.
یا شاید تصورکنیدهیچ تناسب خاصی برای ورزش تیراندازی احتیاج نباشد ولی یک تیرانداز کامل، تناسب قلبی عروقی بسیار خوب و ضربان قلب پایین دارد که حتی در لحظات شلیک پایین تر هم می آید. آنها می توانند ندانسته ضربان قلب خود را تا ۲۰ ضربه در دقیقه پایین آورده و درست بین ضربان ها شلیک کنند. البته تیراندازی با تفنگ پیستونی به بالاتنه عضلانی هم احتیاج دارد.
حقیقت این است که تنوع ژنتیک بسیار بیشتر از تنوع رشته های مسابقه است وحالا با تمام این تفاسیر، شما چه نوع بدنی دارید؟ هیچ وقت ورزشکار مطرحی را دیده اید که فکر کنید شما هم می توانید درست مثل او باشید؟
درباره انرژی های مثبت و منفی
چند تا دوست صمیمی دارید؟ کدام دوست تان را به بقیه ترجیح می دهید؟ ملاک این ترجیح دادن چیست؟ شاید به طور ناخودآگاه، یکی از دوستان تان را بیشتر از دیگری دوست داشته باشید و حس کنید وقتی او را می بینید، انرژی می گیرید. خیلی ها معتقدند که حس می کنند با دیدن کسی یا کسانی، انرژی منفی می گیرند. شما چنین تجربه ای داشته اید یا نه؟ واقعیت این است که بحث انرژی های مثبت و منفی بحث جالبی است که رگه هایی از مباحث روا ن شناسی هم دارد. برای آشنایی بیشتر با این موضوع گفتگویی داشته ایم با دکتر فربد فدایی، مدیر گروه روان پزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی...
▪ آقای دکتر! این روزها زیاد اصطلاحاتی مثل انرژی مثبت و انرژی منفی را می شنویم. آیا اینها موضوعات تازه ای است یا مباحث قدیمی ای است که دارد با اسم های تازه ای مجددا مطرح می شود؟
ـ بهتر است در آغاز به مقدمه ای بپردازیم که مساله را روشن کند. همه ما معمولا به دنبال موفقیت شاد می شویم و در صورت نرسیدن به خواسته هایمان اندوهگین می شویم. برای نمونه، گرفتن نمره بالا در یک امتحان موجب شادمانی یک دانشجو می شود و مردود شدن در یک درس، موجب اندوهگینی. حالت هیجانی که به دنبال موفقیت یا شکست ، اتفاق می افتد، همان عاطفه است. عاطفه، کوتاه مدت است؛ مثلا نمره خوب برای چند ساعت یا حداکثر چند روز باعث شادی می شود و شکست نیز برای مدتی فرد را اندوهگین می کند ولی این اندوه همیشگی نیست. گاهی با افرادی روبه رو می شویم که همیشه شاد یا همیشه غمگین هستند و این حالت هیجانی آنها ارتباطی با مسایل محیطی و رویدادهای زندگی شان ندارد. این حالت های هیجانی درازمدت که ربطی به امور روزانه ندارد خُلق خوانده می شود. فردی با خُلق شاد، همیشه خوشحال است. حتی رویدادهایی که به نظر دیگران ناخوشایند است به نظر او خوب می رسد. برای نمونه، در درسی نمره قبولی نیاورده است اما با خودش می گوید: «چه خوب شد که مردود شدم؛ حالا می توانم این درس را با دقت بیشتری مطالعه کنم و نمره خوبی بگیرم.» اما فردی که خُلق افسرده دارد در برابر رویدادهای خوشایند هم واکنش منفی دارد؛ مثلا همسرش به او می گوید: «برای دخترمان یک خواستگار خوب آمده» اما او در قبال اشتیاق همسرش، مثلا می گوید: «اگر هم ازدواج کنند فردا یک بچه بیچاره به جمع آدم های بدبخت و بیچاره اضافه می کنند!»
▪ پس کسی که خُلق شاد دارد، همان کسی است که امروزی ها می گویند انرژی مثبت دارد و باعث شادی دیگران هم می شود. فردی هم که خُلق افسرده دارد، همان کسی است که به اصطلاح امروزی ها، انرژی منفی دارد. درست است؟
ـ و می توان این نکته را هم اضافه کرد که فرد اول، شخصی خوش بین است و فرد دوم، بدبین . البته در اینجا باید ذکر شود که خُلق شاد اغراقی موجب اشکالات عدیده در برآورد واقعیات می شود؛ به نحوی که فرد همه چیز را آسان و سهل می پندارد یا دربرآورد توانایی های خودش به صورتی غیرمنطقی اغراق می کند و وارد اموری می شود که متناسب با توان او نیست. برای نمونه، در آن واحد چند کار را با هم شروع می کند یا سرمایه گذاری های بدون برنامه به عمل می آورد. خُلق افسرده هم اگر شدید باشد جنبه بیمارگونه به خود می گیرد، به نحوی که عمده ترین نشانه بیماری افسردگی به شمار می رود. چنین فردی خود رابی ارزش و حتی گناهکار می پندارد. انجام هر کاری را فراتر از توان خویش می انگارد و جز دورنمایی تیره، چیزی را برای آینده خودش نمی تواند تصور کند. این دو وضعیت افراطی، یعنی شادی درازمدت اغراقی بی ارتباط با واقعیت ها و افسردگی درازمدت شدید که هیچ چیزی نمی تواند او را خوشحال کند، نماینده نابسامانی های خُلقی است که نیاز به درمان دارند.
▪ این اختلالات، ارثی است؟
ـ در نابسامانی های خُلقی، جنبه قوی ژنتیک وجود دارد. حتی به نظر می رسد عنصر ژنتیک در خوش بینی و بدبینی افراد نقش دارد، اگر چه مطمئنا رویدادهای زندگی و نحوه پرورش کودک در سال های آغازین زندگی نقش مهم تری را در خوش بینی و بدبینی او در بزرگسالی به عهده دارد.
▪ حالا اگر بخواهیم به انرژی مثبت دست پیدا کنیم، چه توصیه ای می کنید؟
ـ اگر می خواهید انرژی مثبت داشته باشید، باید روی داشته های خود متمرکز شوید (نه بر نداشته ها)، به توانمندی های خویش بیندیشید (نه به نابه سامانی ها)، به آنچه توانسته اید کسب کنید فکر کنید (نه به فقدان ها) و باید وجود خود را بپذیرید و باور داشته باشید و بدانید که اگر نارسایی هایی دارید به همان اندازه امتیازهایی نیز دارید. اطمینان داشته باشید خداوند مراقب شماست و اگر شما کار مثبتی انجام دهید خداوند به شما کمک خواهد کرد. مادرانی که می خواهند کودکانی خوش بین و مثبت اندیش داشته باشند، باید به بچه ها احترام بگذارند و کودکان را برای دستاوردهایی هرچند کوچک تشویق کنید و از تمسخر آنان شدیدا بپرهیزید. برای کارهای خوب بچه ها باید در حضور جمع از کودک قدردانی کنید و اگر نیازی به تذکر دارند در خلوت این تذکر را به آنان بدهید. بکوشید توانایی های ویژه کودک خویش را کشف کنید و مانند یک باغبان از وی مراقبت نمایید که او آن چیزی شود که خداوند در فطرت او قرار داده است، نه آنکه مانند مجسمه ساز تلاش کنید کودک را به شکلی که خود دوست دارید درآورید. سرانجام، زمانی که به خود اطمینان پیدا کردید می توانید به تدریج درصدد رفع نابه سامانی ها نیز برآیید.
نقش رویکرد سیستمی در خانواده درمانی
از همان ابتدا با پیدایش مفاهیم جدید روانشناسی در قرن نوزدهم و ظهور پدیده های بزرگ در تاریخ روانشناسی مانند زیگموند فروید و هم زمان با شکوفایی عصر صنعت و دستاورد های بزرگ علوم تجربی و چهره جدید جوامع مدنی که خود درد های بیشتری بر پیکره جوامع آن زمان افزود ، ما شاهد قوت گرفتن این اندیشه ریشه دار در روانشناسی بودیم که یافته ها درباره انسان های بیمار و دارای اختلال به کل جامعه انسانی تعمیم داده می شد و البته مشکل عمده تر این اندیشه تأثیرگذار ، تک سبب بینی آن بود که ریشه همه مشکلات و اختلالات را در کودکی و ناهوشیار آدمی جستجو می کرد و از اثر سایر عوامل غافل بود.
● پیش از دیدگاه سیستمی
از همان ابتدا با پیدایش مفاهیم جدید روانشناسی در قرن نوزدهم و ظهور پدیده های بزرگ در تاریخ روانشناسی مانند زیگموند فروید و هم زمان با شکوفایی عصر صنعت و دستاورد های بزرگ علوم تجربی و چهره جدید جوامع مدنی که خود درد های بیشتری بر پیکره جوامع آن زمان افزود ، ما شاهد قوت گرفتن این اندیشه ریشه دار در روانشناسی بودیم که یافته ها درباره انسان های بیمار و دارای اختلال به کل جامعه انسانی تعمیم داده می شد و البته مشکل عمده تر این اندیشه تأثیرگذار ، تک سبب بینی آن بود که ریشه همه مشکلات و اختلالات را در کودکی و ناهوشیار آدمی جستجو می کرد و از اثر سایر عوامل غافل بود. جبرگرایی روانی فروید و این اندیشه وی که مشکلات آدمی در جایی خارج از انسان قرار دارند و عوامل بیرونی هستند که سرنوشت انسان را تعیین می کنند هنوز هم طرفداران پرقدرتی در دنیای روانشناسی دارد.
ویرجینیا ستیر (۱) محقق و نظریه پرداز دیدگاه سیستمی در این باره به نکته جالبی اشاره کرده است : « ... ما روانشناسی را از این ۵ نوع آدم اخذ کردیم : جنایت شناسی را از افراد جانی ، پزشکی را از افراد بیمار ، کار اجتماعی را از بینوایان ، روانشناسی را از افراد کند ذهن و ... »
لازم به ذکر است که این دیدگاه کاستی نگر متعصب که محوریت فکری آن در مفاهیم ارایه شده توسط فروید قرار داشت هنوز هم در گستره روانشناسی طرفداران زیادی دارد.
طرفداران دیدگاه سیستمی این انتقادات را علاوه بر روانکاوی بر رویکرد های رفتاری و تربیتی هم وارد آورده اند و دیدگاه های قطعی ، یکسره و متمرکز بر فرد رویکرد های رفتاری که راه را بر یک چشم انداز وسیع و تخمین برآیند نیروهای روانی و تشخیص سیستم های روانی در سطح وسیع می بندد ، مورد حمله قرار داده اند.
درمان های شناختی نیز از تیررس نظریه پردازان سیستمی خانواده درمانی دور نمانده است و ایشان درمان های شناختی نگر را نیز با این استدلال که سازمان شناختی افراد به شکل فردی ساخته نمی شود بلکه در ارتباط با دیگران شکل می گیرد ، زیر سوال می برند.
● تولد خانواده درمانی
با ظهور درمان های گروهی به وسیله اسلوسن (۲) و مورنو (۳) و شکل گیری یک نظام گروهی نگر در رابطه با مشکلات انسانی و قرار دادن انسان در محیط و بررسی وی در این فضا راه را برای پیدایش خانواده درمانی باز کرد. البته ناگفته نماند که صدمات وسیع و عمیق جنگ های جهانی و عدم کارایی درمان های فردی و لزوم استفاده
از درمان های گروهی اثر غیر قابل انکاری در ظهور درمان های گروهی و پس از آن زوج درمانی داشت.
زوج درمانی و در نظر گرفتن دو انسان به عنوان یک واحد ، قدم بزرگی بود در تغییر نگرش و تفکر در رویکرد های روان درمانی ؛ اما هنوز کامل نبود و منظومه کامل خانواده شامل پدر ، مادر ، خواهران و برادران و پدر بزرگ و مادر بزرگ را در بر نمی گرفت.
● اسکیزوفرنی چاشنی تغییرات بزرگ
زمانی که باتسون(۴) مطرح کرد خانواده و حلقه های ارتباطی افراد خانواده در بروز و تشدید علایم اسکیزوفرنی در یکی از اعضای خانواده موثر است ، توجه همگان بیش از پیش به اهمیت خانواده در اختلالات حاد روانی جلب شد. ویرجینیا ستیر بعد از باتسون و پیروانش ، جی هی لی (۵) و جان ویکلند (۶) به تحقیقات گسترده ای در این زمینه پرداخته است. بحث پیرامون نقش خانواده در اسکیزوفرنی هنوز هم در جریان است و محققان بعد از باتسون به نحوه تأثیر خانواده در بروز و تشدید بیماری بیشتر پرداخته اند.
آنچه در این بحث مد نظر ماست ذکر تاریخچه درمان های سیستمی نیست. اما لازم به ذکر است که شکل گیری این دیدگاه که همه افراد خانواده بر هم موثرند و حتی کوچکترین اتفاقات در درون خانواده می تواند در روندی پیچیده بر نقش ها ، کارکردها ، ارزش ها و در نهایت بر رفتار و دیدگاه های همه اعضای خانواده تأثیر می گذارد.
این سیستم خانوادگی که ما درباره آن صحبت می کنیم در تـئوری از مرزهای خانواده فراتر می رود و اتفاقات تاریخی و تحولات اجتماعی را هم در بر می گیرد . به عبارت دیگر خانواده یک سیستم باز است که ناگزیر از تعامل با سایر سیستم های اجتماعی می باشد.
در تمام رویکرد های سیستمی روابط علی و معلولی مردود شمرده می شوند . یک نوع رابطه تعاملی چرخه ای و دو سویه که ابتدا و انتهای آن معلوم نیست ، وجود دارد.
● آیا رویکرد سیستمی حرف آخر را می زند ؟
اگر جواب ما به این سوال مثبت باشد پس تأیید کرده ایم که تمام دشواری ها را حل کرده ایم و به نهایت پیشرفت علمی رسیده ایم ! اما نه تنها رویکرد سیستمی آخرین حرف را نزده است بلکه در مواردی مراجعان را به درمان های فردی هم توصیه می نماید.
واضح است که مشکلات همه افراد در ریزش ساختار خانوادگی مینوچین یا در فروپاشی سلسله مراتب خانوادگی جی هی لی خلاصه نمی شود. همه افراد از این مشکلات تعریف شده در رویکرد سیستمی رنج نمی برند. به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که در تعارض انگیزه جاودانگی و واقعیت میرایی قرار دارد و روانشناسان وجودی و انسان گرا بهتر می توانند مشکل وی را حل کنند.
نکته مهم دیگر که دیدگاه سیستمی درباره آن مسکوت مانده است بحث تقسیم اقتدار در خانواده است. به عبارتی این دیدگاه بیان می دارد که بین انسان و محیط رابطه تعاملی وجود دارد ولی مشخص نمی کند که محیط ، دلیل تغییرات است یا از شرایط ایجاد تغییر.
نکته مهم بعدی که دیدگاه سیستمی خیلی کم به آن پرداخته است صحبت درباره ماهیت انسان است یا در حقیقت همان « خود انسان » . چیزی که روانشناسان وجودی و معنا درمان گران و در رأس آنها ویکتور فرانکل زیاد بدان پرداخته اند :
« دلایل بسیاری وجود دارد که انسان باشیم تا میدان جنگ ادعاهای نهاد ، خود و فراخود . زمینه بیشتری وجود دارد که انسان باشیم تا پیاده شطرنج و آلت دست فرایند های شرطی و یا غرایز. از این آدم های عامی می توانیم بیاموزیم که انسان بودن یعنی مواجهه مداوم با موقعیت هایی که هر کدام یک شانس برای انجام یک مبارزه اند و به ما فرصت می دهند تا با روبرو شدن با مبارزات معنای مبارزه خویش را تحقق بخشیم. هر موقعتی دعوتی است به اینکه نخست گوش فرا دهیم و سپس پاسخ دهیم.»
درست است که دیدگاه سیستمی با کار روی سلسله مراتب و ساختار خانواده مشکل را حل و سیستم ( خانواده ) را حفظ می کند و از این طریق با دیدگاهی محافظه کارانه نظام اجتماعی را حفظ می نماید ، ولی گاه مشکل عضو خانواده را که مثلا تهی بودن از معنای زندگی است ، بی پاسخ و بدون توجه باقی می گذارد.
پس در نهایت باید اینگونه نتیجه گیری کنیم که اعتقاد صرف به رویکرد فردی و رد رویکرد های سیستمی و در مقابل تعصب بر رویکرد های سیستمی و رها کردن رویکرد های فردی هر دو از وسعت دیدگاه و توان درمانی ما می کاهند. بهتر آن است که این دو رویکرد در کنار هم و در احترام متقابل محدوده و مرزهای خویش را بشناسند و در مواقع لزوم روانشناسان با تلفیق این دو رویکرد به نتیجه درمانی بهتر و کامل تری بیاندیشند.
در مغز عاشق چه میگذرد؟ + تست عاشقی!
آیا شور عشق یا همان عشق رمانتیک قابل اعتماداست؟ آیا در بین همه ی اقوام و ملت ها شور عشق وجود دارد؟ آیا عشق نوعی بیماری است؟
شور عشق (یا همان عشق رمانتیک) احساسی موقت، زودگذر و غیرقابل اعتماد است. شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می کند و خواب و خوراکمان را می گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست.
● شور عشق؛ استارت یا سوخت
شور عشق، یعنی همان احساساتی که اوایل آشنایی با یک نفر، ما را مشغول می کند و خواب و خوراکمان را می گیرد، مبنای درستی برای زندگی مشترک نیست؛ یعنی این قبیل عواطف مثل استارت ماشین عمل می کنند. خداوند آنها را در وجود انسان قرار داده که آدم را به حرکت درآورد. ولی ما نمی توانیم فقط با استارت زدن و باک ِ بدون بنزین حرکت کنیم.
شواهد زیادی هم برای اثبات این نکته وجود دارد مثلاً پژوهشگری به نام آرون تعداد زیادی از افرادی را که دچار عشق حاد و آتشین بودند زیر دستگاهی که از کارکرد مغز عکس می گیرد گذاشت و از آنها خواست به معشوق خود فکر کنند و عکس آنها را نشانشان داد.
کارکرد مغزی این افراد نشان داد که هنگام فکر کردن به معشوق، فقط آن قسمت هایی فعال می شود که مربوط به «پاداش فوری» است همان قسمت هایی که اگر گرسنه باشیم و غذا بخوریم فعال می شود؛ یا در افراد معتاد به کوکائین، همان قسمتی که بعد از مصرف ماده ی مخدر به فعالیت می افتد. این قسمت های مغز، تشکر فوری را اعلام می کنند، و یک چیز فوری طبعاً دوام زیادی هم ندارد. در حالی که مغز، قسمت های دیگری هم دارد که مربوط به پاداش های طولانی مدت است.
دو پژوهشگر دیگر به اسم های بارتل و ذکی آمدند همین کار را روی کسانی کردند که عشقشان تداوم پیدا کرده بود و به اصطلاح عشق رفیقانه داشتند همان نوع عشقی که شور و هیجانش از بین رفته اما صمیمیتش مانده و با مرور زمان، بیشتر هم شده است.
عکس کارکرد مغز این افراد نشان داد که فکرکردن به عشقشان قسمت هایی از مغز آنها را فعال می کند که مربوط به «پاداش های بلندمدت» است همان قسمت هایی که وقتی شما به شغل مورد علاقه تان فکر می کنید یا موسیقی مورد علاقه تان را گوش می کنید، یا در لحظات آرامش مذهبی، در ذهنتان فعال می شود.
نتیجه ی این پژوهش ها نشان می دهد چون پاداش فوری همیشه تاییدکننده ی چیزهایی است که قابل اتکا نیستند، عشق رمانتیک هم که دستمایه ی شعر و غزل و رمان و فیلم های زیادی شده است و چیز قشنگی هم هست قابل اتکا نیست. در عوض، عشق رفیقانه قابل اعتماد، اصیل و ماندگار است.
● بعضی اقوام اصلاً نمی دانند عشق چیست؟
عشق رمانتیک نه تنها کوتاه مدت و غیرقابل اتکاست که حتی اصیل هم نیست. یعنی این طور نیست که جزو سرشت و ذات انسان باشد و ابتلا به آن، از ضروریات زندگی محسوب شود. به نظر شما آیا در بین همه ی اقوام و ملت ها شور عشق وجود دارد؟ یعنی مردم ِ همه ی جوامع و فرهنگ ها عشق رمانتیک را به این مفهومی که ما می شناسیم می شناسند؟
دو پژوهشگر به نام های یانکویچ و فیشر، ۱۶۶ فرهنگ و قومیت مختلف را از نظر آداب و رسوم و شعر و ادبیات و هنرشان بررسی کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که در ۱۴۷ فرهنگ، عشق رمانتیک وجود دارد؛ اما در ۱۹ قومیت، هیچ شواهدی از این عشق در میان نیست؛ یعنی در فرهنگ، ادبیات، شعر و هنرشان هیچ اشاره ای به این شور عاشقانه نشده است؛ اما تشکیل خانواده می دهند، به خانواده شان علاقه دارند و برای آنها فداکاری هم می کنند.
یعنی آن رمانتیسیسم که در ادبیات غربی و در ادبیات ایرانی خودمان هم می بینیم در آن فرهنگ ها معنایی ندارد. پس عشق رمانتیک چیزی نیست که بگوییم لازمه ی هر زندگی است؛ بلکه همان موتور محرک اولیه است. ۱۹ قومیت از این موتور استفاده نمی کنند و ماشینشان بدون این استارت هم روشن می شوند.
در پژوهش دیگری از حدود شش هزار دختر و پسر قبل از ازدواج پرسیده اند که «شما دوست دارید عشق رمانتیک مبنای ازدواجتان باشد یا نه؟» ۹۰ درصد آنها جواب مثبت داده اند. یعنی گفته اند «دوست داریم این احساسات را تجربه کنیم.» اما بعد از چند سال، از همین افراد، بعد از ازدواجشان پرسیده اند «آیا آن رمانتیسیسم اولیه در ازدواجتان وجود داشته یا نه؟» ۳۳ درصد مردان و ۷۵ درصد زنان گفته اند در نهایت با فردی ازدواج کرده اند که عاشقش نیستند و رابطه ی رمانتیکی هم با او ندارند؛ یعنی حتی خود افراد هم قبول دارند که «عشق» نه شرط کافی برای ازدواج است و نه حتی شرط لازم.
● عشق نوعی بیماری است؟!
برخی از پژوهشگرها روی این موضوع متمرکز شده اند که «آیا عشق آتشین صرف نظر از عشق نافرجام، یک بیماری پاتولوژیک است یا نه؟» و جالب است بدانید روان شناسان بیشترین شباهت را بین عشق و یک بیماری خاص روانی به نام وسواس اجباری مشاهده کرده اند.
در این بیماری، افکار خاصی به ذهن هجوم می آورد که فرد گریزی از آنها ندارد؛ این افکار او را مجبور به ایجاد رفتارهای خاصی می کند که اگر انجام ندهد دچار تنش و اضطراب زیادی می شود. مثلا کسی عادت دارد هر شب ۱۰ بار دست هایش را بشوید و اگر ۸ بار این کار را انجام بدهد درونش منقلب می شود و نمی تواند آسوده بخوابد.
عشق نه فقط در ظاهر و علایم بالینی شبیه این بیماری است، که از نظر آزمایشگاهی هم به آن شباهت دارد. در بیماری وسواس اجباری، یک ناقل خاص در سلول های پلاکت خون بیمار افزایش پیدا می کند. پژوهشگری به نام مارازیتی، افراد عاشق را به این طریق آزمایش کرده و به این نتیجه رسیده که آنها هم درست همین حالت را دارند.
پس عشق یک حالت وسواس اجباری ایجاد می کند که در آن فرد عاشق دچار افکار و عادت های خاصی می شود که نمی تواند از دست آنها خلاص شود مثل تماس گرفتن پی در پی با معشوق و فکر کردن مداوم به او که عملکرد عادی ذهنش را مختل می کند.
● هوش عاطفی ات را بالا ببر
با تمام این حرف ها، امروز دانشمندان به این نقطه رسیده اند که «اگر عشق و احساسات قابل اتکا نیستند پس چه چیز قابل اتکا است؟» یعنی چه چیزهایی باید وجود داشته باشد تا عشق افراد پایدار بماند. ابتدا نظریه ای شکل گرفت که اگر برخی شباهت های اولیه بین افراد وجود داشته باشد صممیت و رفاقت بیشتری بین آنان به وجود می آید که می تواند ازدواج موفق را تضمین کند.
اما تجربه نشان داد که این اتفاق هم نمی افتد. آقای اشتنبرگ که مثلث عشق را ارائه کرده بود به این نتیجه رسید که خیلی از طلاق ها، بر خلاف انتظار، در مواردی اتفاق می افتد که انتخاب اولیه اشتباه نبوده است. یعنی افراد در ابتدای ازدواج، شباهت هایی به هم داشته اند اما پس از ازدواج تغییر کرده اند.
پس خیلی وقت ها مشکل اینجاست که آدم ها تغییر می کنند؛ اما با هم تغییر نمی کنند: در دو مسیر یا با سرعت های متفاوتی تغییر می کنند. پس حالا این سوال به وجود می آید که «اگر شباهت اولیه هم ضامن صمیمیت نیست پس چه چیز می تواند صمیمیت و رفاقت درازمدت بین زوج ها را تضمین کند؟»
پژوهش های زیادی نشان داده اند که هوش عاطفی یکی از مهمترین عوامل موفقیت ازدواج است. هوش عاطفی نوعی از هوش است که به ما کمک می کند به احساساتمان آگاه باشیم. بتوانیم عواطف مان را خوب بیان کنیم. آنها را خوب کنترل و هدایت کنیم. ظرفیت های خودمان را بشناسیم و در مجموع یک حس مثبت کلی نسبت به خودمان داشته باشیم. از طرف دیگر بتوانیم عواطف فرد مقابلمان را درک کنیم و نسبت به آن واکنش اجتماعی یا بین فردی مناسب داشته باشیم.
هوش عاطفی به ما کمک می کند که وقتی دچار تعارض در احساساتمان می شویم فرو نریزیم و بتوانیم به عنوان مساله ای معمولی حلش کنیم. این نوع هوش، یک چیز ذاتی نیست و در شرایط محیطی شکل می گیرد و در میان تمام عوامل موثر در موفقیت در ازدواج، کلیدی ترین نقش را دارد.
اگر دو طرف دارای هوش عاطفی بالایی باشند می توانند بفهمند که چطور همراه و همگام با تغییر احساسات و عواطف یکدیگر تغییر کنند تا زندگی شان به رشد و صمیمیت بیشتری منجر شود.
● چه قدرعاشق هستید؟
عشق هم بالاخره اتفاقی است که به قول شاعر، خواه ناخواه رخ می دهد. برای خیلی از روان شناس ها مطالعه این پدیده جالب است. بعضی ها مانند استرنبرگ حتی نظریه ای علمی درباره عشق دارند.
استرنبرگ معتقد است که یک عشق کامل سه جنبه دارد.
اولین جنبه، وفاداری به معشوق است، دومی، احساس صمیمیت نسبت به او و سومی، داشتن میل جنسی به معشوق است. به نظر استرنبرگ، هر کدام از اینها که وجود نداشته باشد، یک جای کار دارد می لنگد. پرسشنامه زیر خیلی به جزییات عشق کاری ندارد و می خواهد به طور کلی بگوید که آیا شما عاشق هستید یا نه؟
این تست در دانشگاه نورس ایسترن بوستون تهیه شده است و خوب، معلوم است که بیشتر برای دانشجوها کاربرد دارد.
● چگونه از این تست استفاده کنیم؟
عبارات زیر را بخوانید. معشوق تان را تصور کنید و نام معشوق تان را به جای کلمه او بگذارید. حالا اگر با هر عبارت به طورکامل موافق بودید، عدد ۷، اگر نسبتا موافق بودید، عدد ۶، اگر کمی موافق بودید عدد ۵، اگر عبارت را هم درست می دانستید و هم غلط (یعنی در مورد نظرتان مطمئن نبودید)، عدد ۴، اگر با آن کمی مخالف بودید، عدد ۳، اگر نسبتا مخالف بودید، عدد ۲ و اگر به طور کامل مخالف بودید عدد ۱ را جلو عبارت بنویسید.
۱) برای رسیدن به او خیلی عجله دارم. ؟
۲) او را خیلی جذاب می دانم. ؟
۳) او نسبت به بیشتر مردم، عیب های کمتری دارد. ؟
۴) برای او هر کاری که لازم باشد، انجام می دهم. ؟
۵) به نظر من، او خیلی دلربا است. ؟
۶) دوست دارم احساساتم را با او در میان بگذارم. ؟
۷) وقتی با هم کاری را انجام می دهیم، کار برایم خیلی خوشایند است. ؟
۸)دوست دارم که او حتما مال من باشد. ؟
۹) اگر اتفاقی برای او بیفتد؛ خیلی ناراحت می شوم. ؟
۱۰) خیلی وقت ها به او فکر می کنم. ؟
۱۱) خیلی مهم است که او به من علاقه داشته باشد. ؟
۱۲) وقتی با او هستم، کاملا خوشحالم. ؟
۱۳) برایم دشوار است که برای مدتی طولانی از او دور باشم. ؟
۱۴) خیلی به او علاقه دارم. ؟
▪ راهنمای نمره گذاری:
حالا عددهایی را که جلوی هر عبارت گذاشته اید، با هم جمع بزنید.
ـ شمایی که بالای ۸۹ نمره آورده اید، وضع تان خراب است. شما بدجوری عاشق شده اید و اگر صادقانه به پرسش ها پاسخ داده اید، در عشق تان هیچ شکی نمی توان کرد.
ـ اگر نمره تان حول و حوش ۷۸ تا ۸۸ می چرخد، شما هم به احتمال خیلی زیاد عاشق هستید و چیزی نمانده است که در بالای قله عشق بایستید.
ـ اما اگر نمره تان بین ۶۸ تا ۷۷ باشد، احتمال کمتری وجود دارد که عاشق باشید. اما شما هم به هر حال عاشق اید.
ـ کسانی که از ۶۸ پایین تر آورده اند، بهتر است که خودشان را گول نزنند. به احتمال زیاد چندان عاشق نیستند.
ـ کسانی که از ۵۸ پایین ترند، به هیچ وجه عاشق نیستند. این گروه بهتر است پیشه دیگری برای خودشان دست و پا کنند و یا اسم احساسات رقیق شان را نگذارند عشق.
در جست و جوی پرنده کوچک خوشبختی
به نظر می رسد امروزه همه به دنبال خوشبختی هستند. خوشبختی عنوان بسیاری از کتاب ها، مقالات، کلوب ها و... شده است زیرا این کلمه به تنهایی مخاطبان زیادی را جذب می کند. تحقیقات نشان داده است افراد شاد موفق ترند، آنها در زندگی مفیدتر و خلاق تر هستند، درآمد بیشتری کسب می کنند، زندگی زناشویی موفق تری دارند، سالم ترند و حتی از همسالان بداخلاق خود بیشتر عمر می کنند. دکتر «مارتین سلیگمن» بنیانگذار جنبش روانشناسی مثبت در دهه قبل می گوید؛ «تصور کنید دارویی کشف شده است که می تواند طول عمر شما را هشت الی ۹ سال بیشتر کند. احساس خوشبختی همان دارو است.» محققان در زمینه خوشبختی به پشتوانه هزاران تحقیق در این مورد می گویند «خوشبختی ساختنی است». تحقیق روی چهار هزار دوقلو نشان داده است که ژنتیک حدود ۵۰ درصد در میزان خوشبختی انسان نقش دارد.
پس حتی اگر به جای خوش اخلاقی، اخم کردن را به ارث برده باشید، باز هم محکوم به زندگی توام با اخم و ناراحتی نیستید. همچنین امتیازاتی نظیر سلامتی، ثروت، تحصیلات یا زیبایی می تواند ۱۰ درصد به خوشبختی کمک کند و ۴۰ درصد باقی آن بستگی به آن دارد که چگونه خود را شاد سازید و خوشحال باشید. دکتر «مارتین سلیگمن» می گوید؛ «این یک مساله گمراه کننده است زیرا بیشتر مردم تصور و فکر می کنند چیزهای ظاهری مانند داشتن یک خانه بزرگ، یک شغل عالی، یک بلیت لاتاری برنده شده، می توانند زندگی را شادتر کنند در حالی که آنها فقط یک شادی موقتی را به ارمغان می آورند و هیجان و شادی ناشی از آنها کم کم رنگ می بازد.» تحقیقاتی که روی جدول روند احساس خوشبختی در طول عمر انسان به عمل آمده است، نشانگر آن است که بعد از حتی بهترین و شادترین دوران کودکی، احساس خوشبختی و شادی در دوران نوجوانی و اوایل جوانی کاهش می یابد اما با افزایش سن این احساس نیز بیشتر می شود.
در واقع برخی دانشمندان معتقدند در سنین پیری، احساس خوشبختی و رضایت خاطر بسیار بیشتر می شود زیرا افراد مسن با پیشامدهای زندگی مانند جوانان با شدت و حساسیت برخورد نمی کنند و نسبت به جوانان نگرش مثبت تری به زندگی دارند و همچنین پس از گذراندن عمری درک کرده اند که زندگی کوتاه تر از آن است که بتوان آن را سخت گرفت و در نتیجه سعی می کنند در زندگی، افراد یا چیزهایی را که موجب ناراحتی شان می شود به کلی نادیده بگیرند. دکتر «ویل فلیسون» روانشناس دانشگاه wake Forest می گوید صرف نظر از سن و خلق و خو، هر کسی می تواند رفتارش را تغییر دهد و خودش را آدم شادتری کند. بی شک در هر موقعیتی هر کسی راهی برای بالا بردن روحیه خودش پیدا می کند. دکتر «فلیسون» می گوید؛ «با انجام کارهایی هر چند کوچک اما با انرژی و مهیج می توانید اثر مثبتی روی حالت روحی خود بگذارید و حال تان را بهتر کنید. یکی از این کارها خندیدن با صدای بلند است که بسیار روحیه را شاد می کند.»
▪ راهکارهایی جهت افزایش احساس شادی و دور شدن از اخم کردن؛
روابط اجتماعی خود را بیشتر کنید. اگر تمام روز پشت میز کامپیوتر نشسته اید، بلند شوید و با دیگران معاشرت کنید. بی تردید رفتن به سالن تئاتر یا سینما بهتر از نگاه کردن یک فیلم به تنهایی در خانه است.
از تمام چیزهایی که به خاطر داشتن شان ممنون هستید، فهرستی تهیه کنید. در واقع این کار می تواند کمک بزرگی به احساس رضایت خاطر شما کند.
هر تجربه خوشایندی را که طی روز داشته اید از نظر بگذرانید و فکر کنید که چگونه می توانید آنها را بیشتر کنید.
اگر قرار است برای مثال بین خرید یک ماشین جدید و یک مسافرت خانوادگی، یکی را انتخاب کنید بی تردید چمدان هایتان را ببندید زیرا حتی شیک ترین ماشین هم پس از مدتی برایتان معمولی و یکنواخت می شود اما یک خاطره خوش از یک مسافرت لذت بخش دائمی است و برای همیشه با شما می ماند.
دکتر «مارتین سلیگمن» می گوید؛ «شوخی در زندگی مانند نمک روی گوشت است. به شوخی ها با صدای بلند بخندید.»
نیمه پر لیوان را ببینید. همیشه سعی کنید چیزهای خوب زندگی را ببینید. اگر مورد هجوم افکار منفی در مورد زندگی تان قرار گرفته اید و فکر می کنید زندگی کنونی شما در حال سقوط است، صبر کنید، و صادقانه دوباره به زندگی تان فکر کنید. آن وقت خواهید دید که بسیاری از نکات مثبت را نادیده گرفته اید.
کارهایی از سر نیکی و مهربانی انجام دهید. این کارها هر چند کوچک باشد، به همان اندازه که موجبات خوشی و لذت را برای دیگری (کسی که کارهایی برایش انجام داده اید) فراهم می کند، خود شما را نیز خوشحال می سازد.
لحظه را دریابید. به جای آنکه منتظر شوید تا موضوع مهمی را جشن بگیرید، می توانید همین امروز این کار را انجام دهید. برای شادی نیاز به دلیل خاصی نیست.
بی شک ساده زیستی به احساس خوشبختی افراد کمک می کند. همچنین ناامیدی دشمن بزرگ خوشبختی است، پس هرگز امیدتان را از دست ندهید.
نگرش مثبت داشتن به این معنا نیست که شما هرگز نباید غمگین یا ناراحت باشید. خوشبختی به معنای نبود غم و ناراحتی نیست. دکتر «دیوید اشپیگل» از دانشگاه استنفورد می گوید؛ «کسانی که تلاش می کنند احساس غم و ناراحتی خود را سرکوب کنند بیشتر مضطرب و افسرده می شوند. پس باید با پیدا کردن راه حلی برای ناراحتی، آن را کنترل کرد.»
دوست داشتن دیگران و احساس همدردی نسبت به آنان کلیدی جهت باز کردن درهای خوشبختی است.