ایشون در رابطه با هنر و فلسفه تحصیل کردن و صلاحیت لازم برای اضهار نظر در این رابطه را ندارند!نقل قول:
با نگاهی کوچک به آثار ایشون کاملن واضح هستش که به توهم توطئه و تخیلات باور دارند.
Printable View
ایشون در رابطه با هنر و فلسفه تحصیل کردن و صلاحیت لازم برای اضهار نظر در این رابطه را ندارند!نقل قول:
با نگاهی کوچک به آثار ایشون کاملن واضح هستش که به توهم توطئه و تخیلات باور دارند.
زیست شناسان عملکرد گروهی از ژن هایی که زیاد شناخته شده نیستند را مورد مطالعه قرار دادند؛ این ژن ها بجای پروتئین، مولکول های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری را تولید می کنند. برخی از این ژن ها در حین فرگشت حفظ می شوند و در ۱۱ گونه از انسان گرفته تا قورباغه وجود دارند. این تحقیق در دانشگاه لاسن با همکاری EPFL و موسسه ی سوئیسیِ بیوانفورماتیک (SIB-SIB) انجام شد و در مقاله ی نیچر منتشر شد. نقش «کلاسیک» یک ژن تولید پروتئین است؛ پروتئین ها برای عملکرد سلول ها ضروری هستند. هرچند، ژنوم های ما ژن هایی که RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری (۱) را تولید می کنند و عملکردشان اسرارآمیز است را نیز رمزگذاری می کنند. با این حال، از سه یا چهار سال پیش می دانستیم که هزاران عدد از این ژن هایی که زیاد شناخته شده نیستند در ژنوم های انسان و موش حضور دارند. این ژن ها چگونه و در چه اندام هایی فعال هستند؟ آیا این «ماده ی تاریک» با هیچ چیزی کاری ندارد یا چیز دیگری برایش جالب تر است؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک گروه به سرپرستی پروفسور هنریک کائسمن در مرکز تحقیقات ژنومیک (CIG-UNIL ) کاتالوگی موثق از RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری را در ۱۱ گونه گردآوری کرد. آنها با اتخاذ روشی تکاملی کشف کردند که حدود ۲۵۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری در ابتدا حداقل ۹۰ میلیون سال پیش در اجدادِ بیشتر پستاندارانِ وابسته به جفت جنین ظاهر شدند. از دیدگاه کاربردی، این ژن های «قدیمی» جالب هستند.
اولین نویسنده ی مقاله ی نیچر، آناماریا نسول، دانشمند در آزمایشگاه ژنومیکِ تکاملیِ EPFL، حیطه ی بررسی را تا این RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری در ۶ گونه ی پستانداران (انسان، بوزینه ی دم کوتاه شبیه انسان، شامپانزه، نوعی شامپانزه ی قد کوتاه، گوریل و اورانگوتان) و همچنین در موش، صاریغ (نوعی پستاندار کیسه دار)، نوعی پستاندارآبزی و منقاندار و صدف خوار در جنوب استرالیا (پستاندار تخمگذاری که به فرزندش شیر می دهد و از او مراقبت می کند) و «گروه خارجیِ» متشکل از پرندگان (مرغان) و دوزیستان (قورباغه) گسترش داد. زیست شناسان از بسترِ ژنومیک CIG و مرکز محاسباتیِ Vital-IT در موسسه ی سوئیسی بیوانفورماتیک استفاده کردند تا RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری را در چند اندام اصلیِ ۱۱ گونه ی تحت بررسی شناسایی کنند. نسول افزود : «به لطف بیوانفورماتیک، توالی های RNA های (۲) تولید شده از محل های ژنومِ فاقد ژن را کشف کردیم؛ سپس، این ژن ها را آنالیز کردیم تا متوجه شویم که آیا پروتئین ها را رمزگذاری کرده اند یا خیر. بنابراین، بسته به نوع گونه ها باید بین ۳۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰ ژنِ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری را شناسایی کنیم.» در مرحله ی دومِ تحقیق، مقایسه ی گونه های مختلف دانشمندان را قادر ساخت تا به ظهور این ژن ها در تاریخچه ی تکاملی با دقت اشاره کنند. در حالیکه ۱۱۰۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری بین تمام پستاندارانِ نخستین تقسیم شده اند، از حدود ۹۰ میلیون سال پیش ۲۵۰۰ RNA در جد مشترک انسان و موش وجود دارد. فقط ۱۰۰ عدد از این نوع ژن ها از جد مشترک تمام ۱۱ گونه ی مورد نظر از جمله پرندگان و دوزیستان ناشی شده اند. «یکی از یافته های اصلی مان این است که فعالیت این ژن های فاقد رمزگذاری بوسیله ی فاکتورهای یکسانِ رونوشت کنترل می شود؛ این فاکتورها فعالیت ژنی که پروتئین را رمزگذاری می کند را تنظیم می کنند. همچنین دریافتیم که ۲۵۰۰ عدد از قدیمی ترین ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری به وسیله ی فاکتورهایی که برای تکامل جنینی مهم هستند تنظیم می شوند. این امر حاکی از آن است که احتمالأ درصد زیادی از ۲۵۰۰ RNA طویلِ فاقد رمزگذاری در حین تکامل پستانداران وابسته به جفت، در تکامل جنینی نقش ویژه ای دارند.» سومین مرحله از تحقیق دانشمندان را قادر ساخت تا یک شبکه از فعل و انفعالات (به ویژه فعل و انفعالات مربوط به بیان مشترک، یعنی ژن ها در اندام ها یا سلول های مشترک فعال می شوند) را ایجاد کنند که مستلزم RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری و ژن هایی است که پروتئین را رمزگذاری می کنند. مثلأ آنها دریافتند که برخی از ژن های فاقد رمزگذاری با ژن هایی که پروتئین ها را رمزگذاری می کنند به شدت در ارتباطند؛ این ژن ها در فعالیت های مغزی یا تشکیل نطفه نقش دارند که این امر نشان می دهد این ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاری عملکردهای یکسانی دارند. در نمونه ی ژنِ H19X، یکی از قدیمی ترین ژن های RNA طویلِ فاقد رمزگذاریِ شناسایی شده به تشخیصِ عملکردِ ژن H19X کمک کرد.
آناماریا نسولا گفت: «ژن H19 مانع از آن می شود که جفت در درون رحم مادر رشد کند. فرض می کنیم که ژن H19X نیز منجر به این عملکرد می شود. اکنون تصمیم می گیریم این ژن را در موش ها از کار بیاندازیم تا عملکردش در جفت را آزمایش کنیم. در میان زیرشاخه های RNAهای تولید کننده ی ژن ها، آیا ژن های RNA طویل سودمندتر از آن چیزی هستند که تصور می شد؟ این مطالعه ی جدید در مقیاسِ بی سابقه با پیگیری ژن های RNA در ۱۱ گونه ی مختلف نشان می دهد که «ماده ی تاریک» در برخی از ژنوم های ما احتمالأ در فرگشت و عملکرد بیشتر اندام های بدنمان نقش دارد. مطالعه ی تجربیِ آتی نقش این ژن ها که اولین اسرارشان را برایمان فاش کرده اند را بیشتر نشان می دهد.
بیگ بنگ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
_____________
1) RNAهای طویلِ فاقد رمزگذاری رونوشتی از پروتئین های فاقد رمزگذاری هستند که از بیش از ۲۰۰ نوکلئوتید، تشکیل شده اند. ۲) RNA خویشاوند نزدیکِ DNA، اولین مولکول ژنتیکی بوده که حدود چهار میلیارد سال پیش به شکل ابتدایی پدیدار شده و بعدأ به شکل مولکول های RNA و DNA که در زندگیِ امروز داریم نمو پیدا کرده است.
تمام موجوداتی که دارای ستون فقرات هستند – حداقل موجوداتی که فک (آرواره) دارند – دارای چهار باله یا دست و پا هستند. این اندام ها در حین فرگشت (تکامل) به طور چشمگیری اصلاح شدند و به شکل انواع شگفت انگیزی از باله، پا، دست، باله شنا و بال در آمدند. اما اجداد اولیه مان چگونه به چنین سازماندهیِ ثابتی از دو جفت زائده دست یافتند؟ – چون ما یک شکم داریم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تصویری از جنین مارماهی، ماهی خاویاری و موش، که توسط میکروتوموگرافی اشعه ایکس، عکس برداری شده است.
محققان در بخش زیست شناسی نظری در دانشگاه وینا و موسسه ی کونراد لورنز برای تحقیقات در زمینه ی فرگشت و شناخت مدل جدیدی را ارائه دادند تا به پرسشِ مجله ی فرگشت و پیشرفت پاسخ دهند. لائورا نونو دلا روسا ( Laura Nuño de la Rosa)، نویسنده ی اصلی این مطالعه و دستیار فوق دکترا در موسسه ی کونراد لورنز در آلتنبرگ استرالیا گفت: «حجم بسیار زیادی از کارهای جنین شناسی را با نتایج بدست آمده از فسیل شناسی (دیرین شناسی) و مورفولوژی کلاسیک با هم ادغام کرده ایم تا توضیح دهیم که جنین در مهره داران چگونه جفت زائده ها را در کنار هم تشکیل می دهد و فقط دو جفت در جلو و عقب بدن قرار می گیرند.» این مدلِ پیشنهادی در واقع نتایج تحقیقات قبلی را با یکدیگر ادغام می کند، از جمله اطلاعاتی در مورد بیان ژن و فعل و انفعالات بین بافت های مختلفی که جنین در مهره داران را تشکیل می دهند. جنین در مراحل اولیه ی تکامل، به سه لایه ی اصلی از بافت تفکیک می شود: لایه ی خارجی (اکتودرم) که پوست و سیستم عصبی را تشکیل می دهد، لایه ی درونی (آندودرم) که به دستگاه گوارش تبدیل می شود و لایه ی میانی (مزودرم) که در نهایت ماهیچه ها، استخوان ها و اندام های دیگر را شکل می دهد. مزودرمِ اولیه به دو لایه تقسیم می شود که مرز بین درون حفره ی بدن و خارج از دل و روده را تشکیل می دهد.
فرضیه ی جدید پیشنهاد می دهد که باله ها یا دست ها و پاها فقط در جاهایی تشکیل می شوند که دو لایه به اندازه ی کافی تفکیک می شوند و به طور مناسب با بافت های اکتودرمال – یعنی در دو انتهای دل و روده – ارتباط برقرار می کنند. بین آنها هیچگونه تشکیلِ باله/ دست و پا رخ نمی دهد زیرا دو لایه ی مزودرم یک تفکیکِ باریکتر را حفظ می کنند و طبق پیشنهاد نویسندگان، با دل و روده ی در حال رشد ارتباط برقرار می کنند. پشت دستگاه گوارش (دهانه ی مقعد) در پایین دم، دو لایه ی مزودرم با بسته شدن دیواره ی بدن به هم می رسند و یک باله (میانی) جداگانه را تشکیل می دهند. در طول دل و روده ی در حال رشد، دیواره ی بدن نمی تواند کاملأ بسته شود، بنابراین باله ها یا دست و پاها در سمت چپ و راستِ خط وسط شکم می گیرند و بجای رشدِ باله های میانی منجر به رشد باله های جفتی می شوند. “دلا روسا” افزود: «می توانید بگویید که دلیل اینکه چهار دست و پا داریم این است که یک شکم داریم. مهمترین عملکرد چنین مدلی این است که چارچوبی منسجم را برای فرمول بندیِ فرضیه های ویژه ارائه می دهد و می توان آن را با استفاده از روش های مولکولی و دیگر روش های آزمایشگاهی آزمایش کرد.»
بیگ بنگ
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
باورها و شایعاتی وجود دارند مبنی بر اینکه زندگی برای بشر به نسبت هزاران سال پیش زیادی راحت شده است. ادعا می شود بشری که با غذای سوپر مارکت، آب فیلتر شده، دارو، واکسن و به دور از خطرات مستقیم تنازع بقا، در محیطی امن در حال تکثیر است از نظر فیزیکی روز به روز ضعیف تر می گردد. بر همان اساس نتیجه گیری می شود که با افزایش جمعیت، کمبود غذا و گرم شدن زمین، عاقبت بدی در انتظار بشر است.
اما تحقیقات ژنتیکی جدید بر خلاف سناریوهای سیاهی که برای آینده بش...ر ترسیم شده، خبر از اتفاقات خارق العاده در ذات فیزیکی انسان می دهد. در تحقیقی که هفته نامه بین المللی تحقیقات علمی « Nature» به آن استناد می کند ثابت شده است که بخصوص در طی ۵ هزار سال گذشته، ژن بشر با شتاب بسیار زیاد مشغول برخورداری از منافع ناشی از تنوعِ انبار ژنتیکی و طبیعتاً جهش های ژنتیکی ناشی از آن است.
یکی از محققین گزارش علمی مورد نظر، متخصص دی ان ای در دانشگاه واشنگتن، Josh Akey می گوید افزایش نمونه های متنوع از ساختار پروتئینی ژن ها، زمینه قابل توجهی را برای جهش ژنتیک فراهم کرده است تا بدانجا که جهش های فوق در تارخ معاصردر طی ۲۰۰ نسل گذشته، در هر نسل بشری نیز دیده می شود
بی شک افزایش جهش های ژنتیکی می تواند همراه باشد با افزایش اشتباهات ناخواسته ساختمان ملکولی در ژن انسانها و حتی آمادگی برای بیماری های جدید را افزایش می دهد ولی همه این تغییرات و تحولات ژنتیکی در یک مفهوم کلی همان چیزی است که در علم زیست شناسی و حیات، بسترِ تغییراتِ تکاملی است. تغییراتی که در طی ۵ هزار سال گذشته تکامل نوع انسان را تسریع کرده است.
محمد رادفر
مجله مرد روز
Humans Have Been Evolving Like Crazy Over the Past Few Thousand Years
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Past 5,000 years prolific for changes to human genome
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با اين ملاکي که شما اينجا ارائه داديد پس هيچ يک از افراد در اين تاپيک صلاحيّت لازم براي اظهار نظر در اين رابطه رو نداشتهاند!:n09:نقل قول:
طبق معمول مقاله ها و داستان هایی بلند بالای بدون مدرک و منبع و زائیده شده از ذهن و تخیل نویسنده که فقط توی سایت ها و بلاگ های به شدت معمولی کپی میشه .
برای اطلاعات بیشتر و شفاف سازی بهتره پست آرمان عزیز [Stream] مطالعه بشه
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چرا تعداد انگشت های انسان 10 عدد است؟ چرا انسان دو دست دارد به جای سه یا چهار یا پنج دست و شش پا؟ چرا انسان یک قلب دارد؟ اگر دو قلب داشت که می توانست ساده تر زنده بماند. چرا اعضای بدن انسان در پیری ضعیف می شوند؟ چرا قد انسان ده برابر قد کنونی نیست؟ چرا بدن انسان اینقدر بهینه است؟ مگر اینکه یک خالق دانا و توانا این بدن را طراحی کرده باشد و باور اینکه این همه نظم و طراحی بی نظیر بدون یک طراح باشد عقلانی نیست.
یا حق
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
بحث خالق نیست.متاسفانه یا خوشبختانه بسیاری از دوستان مدعی هستند که تکامل هیچ ربطی به وجود داشتن یا نداشتن خالق نداره.نقل قول:
در حالی که خالق هرگز نمیاد یک موجود بسازه که بر اثر تکامل میلون ها سال طول بکشه تا به انسان برسه.
اگر به مخلوقات دور و برمون نگاه کنید میبینید که اصلاً چیزی به عنوان تکامل وجود نداره و همه اونا برای زندگی خودشون تکمیل هستند.
اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.
---------------------------------------
سوال از تکامل گرایان:
به چه علت درختان میوه دارای میوه های شیرین خوشمزه هستند تا موجودات از اون استفاده کنند.... دقت کنید علت خوشمزه بودن میوه ها رو نمی خوام بدونم.... میخوام بدونم چطور تکامل به این نتیجه رسیده که میوه هارو خوشمزه قرار بده ولی منقرض نشده!! خوشمزه بودن باعث منقرض شدن میشه ولی درختان منقرض نشدن.
مثلاً درخت نخل یا خرما!!!
اتفاقا بحث فرگشت بسیار با بحث خالق ارتباط داره ولی موضوع این هست که اینجا جای بحثش نیست و انجمن به لطف دوستان شما مجاز به باز کردن اینگونه بحثها نیست و دچار مشکل میشهنقل قول:
وگرنه بحث تکامل یکی از اصول و دلایل بی اعتبار کننده ادعای وجود خالق هست.
کدام موجودات برای زندگی خودشون تکمیل هستن؟ تعریف شما از تکمیل چی هست؟
ایا یک اهو که سرعتش از شیر کمتر هست برای زندگیش تکمیل هست؟
ایا یک خرس قطبی که ساعتها باید بر سر یک چاله بشینه برای شکار یک فک ولی ناموفق هست برای زندگیش تکمیل هست؟
مشکل شما این هست وسعت دید بسیار بسیار ناچیزی دارید وگرنه هیچ موجودی رو نمیشه تکمیل دونست.
موضوعی مثل خلقت یا تکامل نمیتونه علمی باشه و علم هیچ حق نظری نداره برای توضیح و داخل شدن ولی ناقص بودن یک مخلوق مربوط به علم میشه و خالق نقشی در تولید یک مخلوق ناقص نداره خیر؟؟؟نقل قول:
اصل در بدنیا اومدن موجودات، سالم بودن هست ولی اگر این اصل زیر پا گذاشته بشه و موجود بدنیا اومده ناقض و ناسالم باشه دلیل علمی داره.
درختان میوه درست نمیکنن برای اینکه موجودات از اون استفاده کنن بلکه میوه درخت فقط از جهت تولید مثل درخت هست و درچرخه تولید مثل درخت میوه تولید میشه حالا موجودات از این میوه ممکنه استفاده کنن مثل برگ یا ساقه یا ریشه و هرچیزی دیگه درخت و گیاه که ممکنه انرژی در خودش داشته باشهنقل قول:
---------------------------------------
سوال از تکامل گرایان:
به چه علت درختان میوه دارای میوه های شیرین خوشمزه هستند تا موجودات از اون استفاده کنند.... دقت کنید علت خوشمزه بودن میوه ها رو نمی خوام بدونم.... میخوام بدونم چطور تکامل به این نتیجه رسیده که میوه هارو خوشمزه قرار بده ولی منقرض نشده!! خوشمزه بودن باعث منقرض شدن میشه ولی درختان منقرض نشدن.
مثلاً درخت نخل یا خرما!!!
حالا اینکه یک میوه شیرین یا ترش یا شور یا تلخ یا هر طعم دیگه ممکنه داشته باشه برمیگرده به ساختار موادی که درخت از زمین میگیره و ممکنه میوه درخت هر طعمی از دید ما داشته باشه
حالا چرا خوشمزه بودن باید باعث انقراض بشه سوال هست؟؟؟ چه کسی گفته خوشمزگی باعث انقراض میشه؟؟؟
درخت خرما فقط اگر بتونه یک درخت مثل خودش تولید کنه برای بقاش کافی هست ولی بدلیل همینکه میوش خوشمزه! هست و موجودات دیگه ازش استفاده میکنن یا دهها دلیل دیگه که ممکنه یک هسته خرما تبدیل به درخت نشه میاد و صدها دانه تولید میکنه تا شاید یکیش تبدیل به درخت بشه
دلیل منقرض نشدن خیلی از موجودات کثرت تولید مثل اونهاست ، مثل لاکپشتی که هزاران تخم میزاره ولی فقط ممکنه یکی از این هزاران به سن بلوغ برسه.
پس تولید این همه میوه برای سیر کردن و لذت بردن موجوداتی که اینها میخورن نیست بلکه برای جلوگیری از انقراض هست که درخت مجبوره این همه میوه تولید کنه.
چون تکامل نمیاد و بنشینه یک انسان رو اینطوری که هست طراحی کنه، تغییرات بسیار جزئی هستند و هر مرحله تغییر اندکی صورت می گیره و هر مرحله با ناآگاهی کامل از مراحل بعدی است. اون اعداد هم بالاخره یک عددی خواهند بود حالا اگه انسان به جای 10 انگشت، 50 انگشت داشت یا 60 تا پا داشت باز هم شما می پرسیدید چرا 50 تا انگشت و 60 تا پا داره. الان یه قلب داره، اگه دو تا قلب هم داشت شما می گفتین چرا 4 تا نداره؟ اگه قد انسان 100 متر هم بود می گفتید چرا 500 متر نیست... توصیه می کنم فقط همون صفحه ویکیپدیا درباره فرگشت رو بخونید.نقل قول:
هیچ چیز برای زندگی خودش تکمیل نیست! 99.9 درصد تمام موجوداتی که روی زمین وجود داشتند به دلیل اینکه نتونستن زنده بمونن نسلشون منقرض شده! چه تکمیلی... تکامل همین الان هم در حال شکل گیری هست مثلا بال پرسطو هایی که نزدیک جاده ها زندگی می کنند کوچکتر شده، باکتری ها به آنتی بیوتیک ها واکنش نشون نمیدن، سگ ها متفاوت هستند و ... این تغییرات قابل مشاهده هستند! واژه تکامل برای همینه که کمی کج فهمی داره چون قضیه کامل شدن و تکمیل و ... نیست، لغت صحیح فرگشت هست.نقل قول:
میوه ها خوشمزه نیستند، همون خرما و سیب و گلابی رو ما می خوریم ولی هزاران حیوان دیگه نمی خورن، و حیوانات دیگه چیزهایی رو می خورن که ما نمی خوریم. خوشمزه یا بدمزه بودن میوه هم ربطی به انقراضش نداره (و اتفاقا خوشمزه بودن میوه ها کمک می کنه به تولید مثل بیشترشون چون دانه های میوه ها بهتر جابجا میشه).نقل قول:
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
همه موجودات تکمیل هستند...تغذیه میکنند و تولید مثل میکنند و برای بدست آوردن روزی خودشون تلاش میکنند.... اینکه یکی میاد به زندگی اونا حمله میکنه ربطی به کامل بودن یا نبودن خودشون نداره.چراکه موجودات هر کدوم تامین کننده زندگی خودشون هستند و برای توانایی های خودشون خلق شدن و اگر یکی میاد اونارو از بین میبره تقصیر خودشون نیست.نقل قول:
شما میتونید مثلاً در مورد یک بچه ای که مینور و ماژور هست تحقیق کنید ببینید که مقصر پدر و مادرش هستند یا خالقش... علم امروز به شما اجازه میده که از امکاناتش استفاده کنید و به شما میگه که امروز اگر فرزندی دچار بیماری هایی شده به چه علت هست.... برای مثال اگر مادر سیگار بکشه بچه دچار بیماری آسم میشه و...نقل قول:
درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟نقل قول:
علم امروز نشون داده که فرگشت هر موجود مربوط به خودش هست نه مربوط به موجودات دیگه.... اما تکامل میگه همه از یک چیز بودند و پراکنده شدند.... هیچ دلیلی وجود نداره که از موجودی که تخم میذاره بچه زا و دارای پستان و شیر ده پدید بیاد!و این مساله کاملاً فرگشت تبدیل شدن از یک موجود به موجود دیگه رو نقض میکنه. حالا سال های پی در پی مثل میلیون ها سال فقط یک توجیه غیر قابل قبول هست!نقل قول:
قرار نیست برای اینکه ما فرگشت رو تایید کنیم چیزی رو که خودمون درک میکنیم رد کنیم! میوه ها خوشمزه هستند.نقل قول:
ولی خوب چه دلیلی وجود داشته که اصلاً میوه ها میوه بدهند.... بعد از اینهمه سال باید فقط میوه هایی میموندن که شانس بقای بیشتری داشتند...
اون جمله داخل پرانتز شما مورد تایید بنده هست... بنظر میاد درختان در این عمل برای میوه دادن خیلی هوشمندانه عمل کردند... چونکه اونا میتونستن فقط تخم بدن و کسی تخم هاشونو نمیخورد و امکان تکثیرشون زیاد بوده ولی با اینکار تونستن میوه هاشون رو پخش هم بکنند میدونستن؟
فرگشت هر موجود مربوط به تغییر خودش به شکل دیگری از حیات است. تبدیل شدن یک موجود به موجود دیگه قابل مشاهده است و چیزی که قابل مشاهده است توسط تئوری های ذهنی نقض نمیشه (شما بطور ذهنی نمی تونید چرخش زمین به دور خورشید رو نقض کنید چون یک پدیده است که مشاهده میشه). این باور بسیار عجیب و اشتباه (که متاسفانه خیلی هم روش مانور داده میشه) که فرگشت قادر به تولید موجود جدید نیست کاملا غلط و اشتباه است. ما در آزمایشگاه صرفا با تغییر دادن شرایط محیط و جدا کردن نمونه های یک گونه از همدیگه و در محیط های متفاوت از هم قرار دادن می تونیم موجودات جدیدی بوجود بیاریم که دیگه نه ظاهرشون شبیه به موجود قبلی است و نه می تونند با قبلی ها تولید مثل کنند. معروف ترین این آزمایش ها، آزمایش معروف اهلی کردن روباه های نقره ای است (Domestication of Silver Fox) که طی 50 سال از نسل روباه های نقره ای تیره، موجودات جدیدی بدست اومد که اهلی هستند، رنگشون فرق می کنه، خصوصیات کاملا متفاوتی دارند، با روباه های نقره ای وحشی قادر به تولید مثل نیستند و کاملا یک گونه و موجود متفاوت به حساب میان. این آزمایش در اهلی کردن گرگ ها هم تکرار شده که بعد از چندین نسل گرگ ها خصوصیاتی مشابه سگ ها پیدا می کنند (سگ ها از نسل گرگ ها هستند).نقل قول:
دوست گرامی خوشمزه بودن یک مفهوم کلی و مطلق نیست. چیزی که از دید ما خوشمزه است از دید یک حیوان دیگه خوشمزه نیست و نمیشه بگیم چون ما خوشمون میاد پس میوه ها بطور مطلق خوشمزه هستند به خصوص وقتی هزاران میوه در طبیعت هست که ما انسان ها اصلا قادر به خوردنشون نیستیم. واضحه که ما به یک سری میوه ها نیاز داریم و دقیقا به دلایل تکاملی میشه توضیح داد چرا ما این میوه ها رو خوشمزه فرض می کنیم (دقیقا چیزی که شما گفتید توضیح ندیم!). ما منطقی فکر می کنیم ولی شما به نظر میاد برای رد کردن فرگشت حاضر به پذیرفتن هر موضع غیرعقلانی و غلطی هستید.نقل قول:
نقش میوه ارائه مواد غذایی برای دانه است که برای رشد به اون ها نیاز داره. بدون میوه اون مواد غذایی به دانه نمی رسه (یا سخت تر می رسه). درختان هوشمندانه عمل نمی کنند بلکه درختانی که مثلا میوه نداشتند یا دانه هایشان پخش نمی شد منقرض شدند و اونهایی که ساختارشون برای زندگی در محیط اطراف (که حیوانات هم حضور داشتند) مناسب تر و مطابق تر بود زنده ماندند و نسلشون به درختان فعلی رسیده.
درود
اول این که تعریف شما از تکمیل چیه ؟! یک موجود کامل چیه ؟!نقل قول:
همه موجودات تکمیل هستند...تغذیه میکنند و تولید مثل میکنند و برای بدست آوردن روزی خودشون تلاش میکنند.... اینکه یکی میاد به زندگی اونا حمله میکنه ربطی به کامل بودن یا نبودن خودشون نداره.چراکه موجودات هر کدوم تامین کننده زندگی خودشون هستند و برای توانایی های خودشون خلق شدن و اگر یکی میاد اونارو از بین میبره تقصیر خودشون نیست.
ماهی های Astyanax Mexicanus که درون غار زندگی میکنن چشم دارن ولی کور هستن و این چشم ها هیچ تاثیری روی روند زندگی اونا نداره ! حضور عضوی بر روی بدن که بدون استفاده است ما رو به خالق هوشمند میرسونه ؟!
وجود بال در پرندگانی که توانای پرواز ندارن و خیلی موارد دیگه که خلقت هوشمند رو کاملا زیر سوال میبره و یا رد میکنه .
موجودات برای حفظ بقا در زندگی تلاش میکنن و هر نسلی که فرگشت مناسب تری داشته باشه میتونه مدت زمان بیشتری رو به زندگی ادامه بده . خیلی از نسل ها و موجودات دیگه بودن که اسیر جبر محیط شدن یا فرگشت مناسبی نداشتن و بخاطر همین ضعف نسلشون به کلی منقرض شده .
بارها شاهد بودیم که پدر و مادر بدون هیچ گونه دخالت مستقیم یا غیر مستقیم فرزاندنشون دچار جهش ژنتیکی نامناسب شده . با این که همه موارد بهداشتی در مورد بچه ها رعایت شده ولی این جهش صورت ژنتیکی نامناسب صورت گرفته .نقل قول:
شما میتونید مثلاً در مورد یک بچه ای که مینور و ماژور هست تحقیق کنید ببینید که مقصر پدر و مادرش هستند یا خالقش... علم امروز به شما اجازه میده که از امکاناتش استفاده کنید و به شما میگه که امروز اگر فرزندی دچار بیماری هایی شده به چه علت هست.... برای مثال اگر مادر سیگار بکشه بچه دچار بیماری آسم میشه و...
سوالتون رو درست متوجه نشدم .نقل قول:
درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟
ولی در کل گیاهان از نظر ژنتیکی و پرورش هسته دو نوع هستن ... یک نوع میوه هایی است که می بینیم و نوع دیگه خشک هستن .
بافت میوه ای که دور هسته قرار داره در اصل برای حفاظت از هسته و دانه های داخل میوه از شرایط سخت زیست محیطی که باعث آسیب رسوندن به اونا میشه , مورد استفاده قرار میگیره .
از طرف دیگه به عنوان مواد مغذی برای رشد دانه استفاده میشه که در اصل حکم جنین یا بچه اون درخت یا گیاه رو داره .
هر دانه و یا میوه هم معمولا شامل مکانیسم های خاصی برای پراکندگی در نقاط مختلف داره که به خصوصیات اون گیاه برمیگرده .
الان هم گیاهان و درختانی داریم که میوه هایی سمی تولید میکنن که معمولا هیچ موجودی ای قادر به تغدیه از اون نیست و بعد از مصرف باعث بیماری و درد و حتی مرگ میشه . و بعضی دیگر میوه هایی سمی دارن که فقط یک یا دو سه حیوان خاص میتونن از اون استفاده کنن .
فرگشت و تکامل هر دو در اصل یک واژه هستن که برای Evolution به کار برده میشن . ولی فرگشت لغت مناسب تری نسبت به تکامله ... چون که فرگشت به معنای بهزیستی با محیط پیرامون معنی میده .نقل قول:
علم امروز نشون داده که فرگشت هر موجود مربوط به خودش هست نه مربوط به موجودات دیگه.... اما تکامل میگه همه از یک چیز بودند و پراکنده شدند.... هیچ دلیلی وجود نداره که از موجودی که تخم میذاره بچه زا و دارای پستان و شیر ده پدید بیاد!و این مساله کاملاً فرگشت تبدیل شدن از یک موجود به موجود دیگه رو نقض میکنه. حالا سال های پی در پی مثل میلیون ها سال فقط یک توجیه غیر قابل قبول هست!
و مورد دیگه این که شما به درستی فرگشت رو متوجه نشدین و از طرف دیگه بدون تحقیق ادعا میکنین .
پلاتیپوس یک حیوان تخم گذار و پستانداره یا میشه از Echidna و همینطور Short beaked echidna که اون هم از تخم گذاران پستاندار به حساب میاد .
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
ببینید اگر قرار باشه هرکسی آزمایش انجام بده و درست از اب در بیاد باید ازمایش های ما و حقایقی که ما میبینیم هم درست از اب در بیاد. درسته؟ اگر اون روباه فقط طی 50 سال همچین تغییر عظیمی کرده چطور مسلمونا طی 1400 سال هنوز ختنه شده بدنیا نمیان در حالی که از ابتدای تولد ختنه میشن و زمان بسیاری هم از این قضیه میگذره... چرا راه دور بریم؟ به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟ ایا همین ازمایش کافیه در حالی که انسان ها با قومیت های مختلف در قسمت های مختلف دنیا هستند و بیش از اینهم سال ها گذشته و اختلالی در تولید مثل اونا رخ نداده؟نقل قول:
گزینه اول رو که نمیشه پذیرفت... بهرحال چیزی که شیرینه مسلمه و حتی مورچه ها به چیز های شیرین علاقه بیشتری نشون میدن و چیزی که شیرینه زودتر منقرض میشه.نقل قول:
اما در مورد گزینه دوم که گفتید تامین نیاز های درخت هست بنظر من میتونست مثل عدس و لوبیا باشه که براتون مثال زدم.... و تا زمانی که میوه به درخت متصل هست درخت میتونه مواد غذایی میوه رو تامین کنه و به محض کنده شدن از درخت بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه!! و از بین رفتن درختانی که میوه های شیرینی دارن به علت اینکه مورد حجوم بیشتری قرار میگیرن خیلی بیشتر هست.
1-این 1400سال شما در مقابل میلیاردها سال کره زمین و میلیونها سال فرگشت انسان هیچ هستنقل قول:
2-ختنه شما فقط امری خارجی از بدن هست ولی اون روباره در شرایط ازمایشگاهی و با تغییر زنتیکی این تغییر درش ایجاد شده و چون شما درکی از شرایط ازمایشگاهی ندارین اینطور براتون قابل قبول نیست
3-متاسفانه همونطور که گفتم اینجا نمیشه ادعاهای خلقت گرایانه شما رو بحث کرد وگرنه همین سوال ما هم هست که خالق شما چرا ین همه عضو بلا استفاده و عبث مثل همین پستان در مردان و اپاندیش و لوزه سوم و .... در بدن انسن قرار داده؟؟؟
با این استدلال شما پس تمام درختان دارای میوه شیرین باید و حتما تا حالا منقرض شده باشن هیچ میوه شیرینی دیگه تولید نمیشد چون همشون خورده شدننقل قول:
گزینه اول رو که نمیشه پذیرفت... بهرحال چیزی که شیرینه مسلمه و حتی مورچه ها به چیز های شیرین علاقه بیشتری نشون میدن و چیزی که شیرینه زودتر منقرض میشه.
اما در مورد گزینه دوم که گفتید تامین نیاز های درخت هست بنظر من میتونست مثل عدس و لوبیا باشه که براتون مثال زدم.... و تا زمانی که میوه به درخت متصل هست درخت میتونه مواد غذایی میوه رو تامین کنه و به محض کنده شدن از درخت بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه!! و از بین رفتن درختانی که میوه های شیرینی دارن به علت اینکه مورد حجوم بیشتری قرار میگیرن خیلی بیشتر هست.
پس بذر و تولید مثل این درختان چطور انجام میگیره؟؟؟نکنه بذر این درختان با باران و از اسمان! پایین میاد؟؟؟
سلام. این اولین پست من تو این انجمنه. خوشحالم که در این جمعم.
اشتباه شما همین جاست عــــلی عزیز. خوشمزه بودن دلیل بر بقاست، نه انقراض. یکی از مکانیزم های دانه افشانی درختان همین تولید میوه های خوشمزه ست. پرنده ها دانه ها رو می خورن، دانه ها در محلی دورتر همراه با فضولات پرنده ها پراکنده می شه و این دور شدن از درخت والد باعث می شه تراکم جمعیت در یک نقطه کم بشه و کمبود منابع انرژی پیش نیاد و نسل این گونه به خطر نیفته. به همین سادگی.نقل قول:
درختان بر اساس تکامل طی میلیون ها سال تا الان باید میوه هایی تولید میکردند که کسی نتونه ازشون تغذیه کنه و اصلاً هیچ علتی وجود نداره که مثلاً درخت سیب بیاد میوه هم تولید کنه میتونسته مثل لوبیا و عدس فقط تخم داشته باشه... میوه چرا؟
ضمنا همون طور که جناب havzhini اشاره کردن، خوشمزه/بدمزه بودن نسبی هست نه مطلق...
به پستان مرد ها و ... می گن اندام های وستیجیال. برای این که برای موجود زنده مضر نیستن، از بین رفتنشون فقط شامل مکانیزم هایی می شه که بسیار بسیار طول می کشن. بنابراین خیلی شاهد موجوداتی هستیم که دارای اندام های بلااستفاده یا با استفاده تغییر یافته هستن.نقل قول:
به چه دلیل مرد ها هنوز پستان دارن و هنوز این سیستم در بدن اونا وجود داره و از بین نرفته؟چقدر باید صبر کنیم تا این اتفاقات بیوفته در حالی که دانشمندان شما خیلی زود توی ازمایشگاهاشون جواب میگیرن؟
تمام نظریه ها از مشاهده ی پیش بینی هاشون به اثبات می رسن.نقل قول:
این مسائل وجود دارن و چطور یک فرد میره جفت گیری دو روباه رو میبینه و نتیجه گیری میکنه؟
چون ختنه کردن (و هر نوع قطع عضو بدن) در DNA شخص تاثیری نمی گذاره که در نسل بعدی حفظ بشه. شما اگه موقع تولد هر دو دست نوزادان (چه انسان و چه حیوان) رو قطع کنید باز هم وقتی بچه دار میشن نسل جدید دست خواهند داشت. اگه انسان هایی که مثلا دست دراز دارند فقط با همدیگه ازدواج و تولید کنند در گذر نسل ها دست اون گروه از انسان ها به مرور زمان طولانی تر خواهد شد. اینطور جزئیات در انسان ها هم قابل مشاهده است مثلا انسان هایی که در کوهستان های هیمالیا و تبت زندگی می کنند ژن هایی دارند که قابلیت جذب اکسیژن بسیار قوی تری رو بهشون میده چون در اون ارتفاعات اکسیژن کمتر هست (طی قرن ها افرادی که این ژن ها رو نداشتند یا کشته شدند یا مهاجرت کردند و فقط افرادی باقی موندند که این ژن ها رو داشتند و این افراد با هم تولید مثل کردند). دلیل اینکه پستان در مردان از بین نرفته اینه که حذف پستان کمکی به بقای بیشتر مردان نمی کرده. اختلالات در تولید مثل انسان ها بسیار است و علم پزشکی چیزی است که باعث میشه این اختلالات به حداقل برسه یا در صورت رخداد باهاشون مقابله بشه.نقل قول:
آزمایش اهلی کردن روباه نقره ای مربوط به نگاه کردن به جفت گیری روباه ها نیست بلکه برای مدت 50 سال جفت گیری روباه ها رو کنترل کردند یعنی دقیقا مشخص کردند کدوم روباه با کدوم روباه تولید مثل کنه و بعد از گذشت 50 سال موجودات کاملا جدیدی از نسل این روباه ها پدید آمد. من و شما شاید خوشتمون نیاد ولی اینها چیزهایی است که مشاهده میشه.
مورچه ها به چیزهای شیرین علاقه دارند، هزاران حیوون دیگه ندارند. گیاهان نیاز دارند به حیوانات برای نقل و انتقال بذر و هسته و حیوانات به گیاهان برای تغذیه و این اکوسیستم با همدیگه تکامل پیدا کرده و اینطور نبوده که یک شبه تصمیم گرفته بشه میوه باشه یا نباشه. فکر می کنم شما اصول ابتدایی فرگشت رو اصلا نمی دونید.نقل قول:
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
یک موجود کامل اینه که میتونه تغذیه و رشد کنه و تولید مثل داشته باشه.نقل قول:
اون ماهی ای که در غار نام بردید توی محیط تاریک نیازی به داشتن چشم نداشته... همچنان که خیلی از موجودات که در روشنایی هستند و نیازی به چشم ندارند.مثلاً شما درختان رو دقت کنید که مثل ما نور وصدا بهشون میرسه ولی چشم و گوش ندارن.... یا برخی مورچه یا مار ها... خوب اینا همش نشون میده که اینا تکامل پیدا نکردن... چون اگر بحث تکامل باشه چیزی که باعث میشه وجود داشته باشه باید در همه وجود داشته باشه.... مثلاً تکامل گرایان بحث قرینه در بدن موجودات رو تعادل معنی میکنن و در درختان تقارن وجود نداره چون حرکت نمیکنند ولی چطور قرینه در برگ درختان رو میتونن توجیه کنن؟ اینها همش دلیل هستند و بحث خلقت هوشمند که چیز واضحی هست و بحث کردن نداره چون پذیرفتن تصادفی پدید اومدن همچین چیزی غیر ممکنه.
اینکه پدر مادر دخالتی ندارن درست نیست.... بلکه علم امروز به شما پاسخ میده که چرا فرزندتون دچار اختلال شده و اگر علم نتونه پاسخ بده بر میگرده به کمبود علم.مثلاً در قدیم کسی نمیدونست که مینور و ماژور چیه و چرا بچه های بعضی از افراد دارای بیماری های کم خونی و بیماری های دیگری میشن و . .... اما کسی نمیاد بگه که چرا این بچه سالمه؟ چون روند سلامت رو بدرستی طی کرده.امروز اگر به علم پزشکی رجوع کنید و از ابتدای انعقاد نطفه تا تولد به پزشک مراجعه داشته باشید بهتون میگن که چرا فرزند شما دجار اختلال ژنتیکی شده و هیچکس نمیگه بخاطر جهش تصادفی ژن هاست.نقل قول:
متوجه منظورتون نشدم.دانه حکم جنین رو داره یا میوه؟نقل قول:
شما دلیل از بین نرفتن پستان در مردان رو اینطور جواب دادید که کمکی به بقای انسان نمیکرده... خوب مگر دم کمک به بقای انسان میکرده که از بین رفته؟ یا مثلاً گوشه ی گوش... بذارید ساده تر بیان کنم کلاً هیچ دلیل تکاملی ای وجود نداشته که انسان ها بوجود بیان چونکه نسل قبلتر از ما هنوز زنده هستن و دلیلی برای پیشرفته تر شدن مغز و از بین رفتن دم در انسان یا شامپانزه ها و یا تغییر ساختار انگشتان دست و پا و.. وجود نداشته.نقل قول:
خوب من به عنوان یک تکامل گرا اینجا نیستم و دارم سوالاتی میپرسم و اشکالاتی میکنم... طبق مطالعاتی که بنده از تکامل و فرگشت داشتم اینگونه دارم به این فرضیه یا نظریه اشکال وارد میکنم. طبیعیه.نقل قول:
من فکر میکنم اگر میوه فقط تخم بوده باشه برای توجیه دلیل تکاملی بهتر باشه.چونکه نیازی به وجود میوه نیست وقتی درخت نیاز تخم رو بر آورده میکنه و بعد از افتادن تخم بلافاصله میوه از بین میره و تجزیه میشه یا خورده میشه و تخم میمونه.
تا وقتی قبل از رسیدن به سن تولید مثل مرگ و میر وجود داره، فرگشت صورت می گیره و مکانیزم فرگشت بطور قوی فعال هست. شما چطور به این نتیجه رسیدید نسل های قبل از ما دلیلی برای پیشرفته تر شدن نداشتند؟ یعنی شما معتقد بودید اکثریت قریب به یقین اون موجوداتی که به دنیا میومدند به سن تولید مثل می رسیدند؟ دقت کنید ما انسان ها هم شاید طی 50-100 سال گذشته به این مرحله رسیدیم که اکثریتمون به سن تولید مثل می رسن، 500 سال گذشته از هر 5 کودک انسان فقط یک نفر به سن تولید مثل می رسید بعد شما یکدفعه میگید هیچ دلیلی برای فرگشت انسان وجود نداشت!نقل قول:
نسل قبل از ما هنوز زنده نیستند. ما و شامپانزه های امروزی اجداد مشترک داریم. ما از نسل اونها نیستیم و اونها از نسل ما نیستند. فکر می کنم بار 20 ام باشه که این رو در تاپیک داریم توضیح میدیم.
درباره "دم" هم باید گفت دم انسان نیمه کاره است، ما استخوان مربوط به دم رو که سایر موجودات دارند داریم ولی اون قسمت گوشتی رو نداریم. حتی رویان انسان (قبل از تبدیل شدن به جنین) کاملا "دم" داره. در دورانی در تکامل ها این ژن ها بصورت مخفی و خاموش در اومدن و این دم رشد نمی کنه، البته به دلایل جهش ها و تغییرات ژنتیکی (اساس فرگشت)، گاهی وقت ها جهش های ژنی رو می بینیم که باعث میشه این ژن ها فعال بشن و هر از گاهی کودک های انسانی که "دم" دارند به دنیا میان.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مسئله اینجاست که این اصول ابتدایی در همین تاپیک بارها توضیح داده شدند، خود شما هم دربارشون سوالات ریز پرسیدید و حالا طوری سوال می پرسید که انگار کل مکالمات قبلی هیچ بوده و از صفر شروع شده. من به سختی باور می کنم هدف شما پرسش برای کسب اطلاعات باشه چون کسی که به دنبال کسب اطلاعات هست وقتی اطلاعات ارائه میشه، می خونه، یاد می گیره و سوالاتش یک مرحله به جلوتر میرن نه اینکه عقب گرد داشته باشه و چیزهایی که به طور مرتب قبلا توضیح داده شدن رو به شکل غلط و ناصحیح "فرض" می کنه و میاد پرسش های دیگه ای می پرسه.نقل قول:
میوه ها بلافاصله تجزیه نمیشن، ما میوه هایی داریم که ماه ها می تونن سالم بمونن.. شما در بحث تکامل میوه نباید میوه های امروزی رو نگاه کنید بلکه زمان تکامل میوه شکل کلی این میوه ها بسیار متفاوت بوده. شما باید محیط زمین در حدود 1-2 میلیارد سال پیش رو در ذهنتون تداعی کنید که نه باکتری ها مثل باکتری های امروزی بودن و نه گیاهان و نه حیوانات. میوه های امروزی که می بینید اکثرا توسط انسان ها پرورش یافتن مثل بعضی حیوانات اهلی مثل سگ ها (که انسان ها رفتن گرگ هایی که آرام تر بودن رو گرفتن، گذاشتن با هم تولید مثل کنن، در نسل های بعدی گرگ های ناآرام و وحشی رو کشتن و آرام تر ها رو نگه داشتن تا به سگ ها رسیدیم). این ها در طبیعت تکامل پیدا نکردن بلکه انسان ها فشار وارد کردن تا این موجودات رو با ما هماهنگ کنند.
توصیه میکنم درباره میوه و بذر (به قول شما تخم) بیشتر مطالعه و سرچ کنید.نقل قول:
لینک هم نمیدم که خودتون سرچ کنید با منابع مختلف آشنا بشین.
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اگر اجداد ما مشترک باشند پس هر دو گونه باید به سمتی برن که گونه دیگه میره.... عقل فقط در انسان شکل گرفت... شما به تفاوت های ظاهری انسان هم دقت کنید میبینید که با حیوانات کاملاً متفاوت هستند در حالی که این سیر تکاملی اصلا برای حیوانات شکل نگرقته.... چطور ما اجداد مشترکی داریم ولی اینهمه گونه هامون با هم تفاوت دارن؟ فرگشت تکامل گوش رو واکنش نسبت به صدا و تکامل چشم رو واکنش نسبت به نور توجیه میکنه تکامل عقل رو چطور توجیه میکنه؟نقل قول:
خیلی به تکامل گرایان تخفیف بدیم باید یه حیوانی میبود که بعد از اینهمه سال اونم عقلش تکمیل میشد...با این تفاوت که اونم دم داشت و ... دقت داشته باشید مثلاً میمون ها و شامپانزه ها و گوریل ها چقدر به هم نزدیک هستند؟ ولی انسان ها رو ببینید... گونه ای غیر از انسان ها میبینید؟شاید بخواهید بین سیاه پوستان و سفید پوستان فرق هایی قائل بشید ولی از نظر ژن ما فرقی با هم میکنیم؟ همه گونه های انسان میتونن با هم تولید مثل کنن همه گونه های میمون ها میتونن؟
به دلیل اینکه جواب های شما قانع کننده نیست و من فرقی بین ظن و گمان و وهم و نظریه و فرگشت و تکامل و از اینجور علوم قائل نیستم... یکی میره فیلم سازی میخونه و با تخیل خودش داستان ها و فیلم های تخیلی میسازه یکی هم میره علوم زیست میخونه و با تخیلش میخواد نظریه پردازی کنه....نقل قول:
وجود درختان کاملاً نظریه تکامل رو رد میکنه.... تفاوت های اونا با حیوانات بسیار زیاده....
چطور اونا به صدا و نور واکنش نشون ندادن و دارای چشم و گوش نشدن ولی حیوانات دادند؟ چیزی که ما دوروبرمون میبینیم اینه که هر گونه ای برای خودش استقلال داره...
تقریباً مثل نرم افزار هایی میمونه که روی یک سیستم عامل اجرا میشن... ولی هیچکدوم از این نرم افزار ها از نسل اون یکی نیست.... در حالی که هر ورژن از نرم افزار نشون دهنده تکامل خود اون نرم افزار برای خودش هست نه برای تبدیل شدن به یک نرم افزار دیگه.
علم تکامل علم خوبی هست ولی کمی در این مورد زیاده روی کرده... و مدارک و شواهدس کافی نیستند و بیشتر از ظن و گمان و تخمین حدس پیروی میکنند.
موفق باشید.
فرضیات شما اشتباه است که مرتب می گویید اگر تکامل صحیح است پس باید ... ، اگر اجداد ما مشترک باشند پس باید ... ، چرا باید اینطور باشه که شما میگید؟ هیچ دلیلی ندارید به جز خیالات خودتون (نه خیالات زیست شناس ها!). :n01:نقل قول:
محض اطلاع، فاصله گوریل ها و شامپانزه ها بیشتر از فاصله انسان ها و شامپانزه هاست یعنی شامپانزه ها به ما نزدیک تر هستند تا گوریل ها و این رو از تشابه ژنتیک و DNA متوجه میشیم. تازه گونه های دیگری از میمون ها هم هستند (مثل میمون رزوس) که فاصله اونها با شامپانزه ها خیلی خیلی بیشتر از فاصله ما با شامپانزه ها و حتی ما با اون میمون هاست. بقیه حرف هاتون هم اشتباه هست، گونه های مختلف میمون ها نمی تونند با هم تولید مثل کنند.
فرضیات غلط به نتایج غلط ختم میشن. این چیزی است که ما در صحبت های شما شاهد هستیم.
یک نفر نمیره علوم زیست بخونه، تمام دانشمندان زیست شناسی دنیا مثل اینکه با تخیلشون فرگشت رو قبول کردند ولی شما بدون هیچ تحصیل و حتی بدون داشتن یک دانش ابتدایی که مطالعه یک توضیح یک صفحه ای از فرگشت به انسان میده، فهمیدید مدارک و شواهدش کافی نیستند. :n01: لطفا دفعه بعدی که به پزشک مراجعه کردید و براتون دارو نوشت مصرف نکنید چون فرضیه ابتدایی تمام علم داروسازی و پزشکی مدرن فرگشت هست و در صورتی که فرگشت غلط باشه اکثریت این داروها نباید تاثیر مثبت داشته باشند. یا برید ترویج کنید به والدین کودکی که فرزندشون سل گرفته که این آنتی بیوتیک ها رو مصرف نکنند چون تاثیر نخواهد داشت! همونطور که قبلا هم گفتم شما هدفتون یادگیری نیست بلکه هدفتون Evangelism باورهای آنتی فرگشتی و ضد علمی است چون قبلا تصمیمتون رو درباره این موارد گرفتید و الان فقط دنبال بهانه هستید. فرگشت در کتب درسی و آموزشی مدارس و دانشگاه های ایران هم تدریس میشه و اون افراد (چه زیست شناس ها و چه سایر افراد دخیل در قضیه) که باورهای پایه ای مشترکی با شما هم دارند مشکلی در این قضیه نمی بینند.نقل قول:
نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد:
۱- تعداد زادگان (نوزادان) بیشتر از والدین است.
۲- تعداد افراد در جمعیت تقریباً عددی ثابت است.
۳- زادگان تفاوتهایی جزئی با والدین خود دارند.
۴- تنها زادگانی زنده می مانند كه سازش بیشتری با محیط داشته باشند.
در طبیعت، افرادی كه مزیتی هرچند اندک، بر دیگران داشته باشند شانس بیشتری برای زنده ماندن و تولید مثل دارند. در دراز مدت نسل این افراد، جمعیت غالب گونه را تشكیل خواهد داد. داروین این فرایند را انتخاب طبیعی نامید. با پیشرفت فزاینده ی علوم مختلف، نظریه ی فرگشت نیز منسجم تر شد و حیطه های جدیدی مانند علم ژنتیک و زیست شناسی مولكولی را در بر گرفت. امروزه از نظریه ی پیشرفته تر فرگشت تحت عنوان «تلفیق نوین» یا «سنتز جدید» استفاده می شود.
مكانیسم فرگشت
ژن
یك CD صوتی حاوی اطلاعات لازم برای پخش موسیقی است اما سر و صدا نمی كند! برای شنیدن موسیقی باید اطلاعات CD را در دستگاهی اجرا كرد. ژن ها هم حاوی اطلاعات هستند و برای انجام كار باید این اطلاعات اجرا بشود. به بیان علمی باید ژن بیان بشود. بیان شدن ژن بدین صورت است كه از روی اطلاعات موجود بر روی ژن، پروتئین ساخته می شود و پروتئین ها هر کدام كاری را در بدن انجام می دهند. ژن قسمتی از مولكولی خطی به نام DNA است كه اطلاعات لازم برای ساخت یک پروتئین را در خود دارد. این اطلاعات در DNA به وسیله توالی مشخصی از چهار كد مختلف حفظ می شود. DNA از چهار زیرواحد آدنین(A) ، تیمین (T) ، سیتوزین(C) و گوانین (G) تشكیل شده است.
ژنوم
به مجموعه ی كل DNA های موجود در سلول ژنوم گفته می شود. ژنوم اطلاعات لازم برای تمام اعمال سلول را در خود دارد. ژنوم باكتری ها به صورت یک DNA خطی و حلقوی است، اما ژنوم دیگر جانداران بصورت چندین قطعه جداگانه است كه كروموزوم نامیده می شوند. جهش
گفتیم كه DNA دارای توالی مشخصی از چهار كد است. هر گونه تغییر در این كدها جهش نام دارد. عوامل گوناگونی می توانند جهش ها را بوجود آورند. برخی مواد شیمیایی (كه در درون سلول ها هم وجود دارد) جهش زا هستند. عوامل فیزیكی مانند حرارت و پرتوهای ماورا بنفش و پرتوهای رادیواكتیو نیز جهش زا هستند. جهش در فرایند تولید مثل نیز رخ می دهد. در تولید مثل، كد ژنتیكی باید دو برابر شود ولی در این فرایند اشتباه هایی هم رخ می دهد و موجب می شود كه كپی دقیقاً برابر با اصل نباشد.
جهش ها انواع گوناگونی دارند. تغییر در یک حرف از كد ژنتیكی جهش نقطه ای نامیده می شود. جهش های وسیعتر مجموعه ای از كدها را دستخوش تغییر می كنند. تغییر در كروموزوم ها به طور همزمان چند هزار ژن را تغییر می دهد. یكی از مهمترین انواع این جهش ها مضاعف شدن است. در مضاعف شدن دو نسخه از یک ژن بوجود می آید. هر یک از این ژن ها می توانند جداگانه دستخوش جهش های جدید شوند و بدین ترتیب با حفظ ژن قبلی، ژن جدیدی به ژنوم جاندار اضافه شود كه اندكی با ژن قبلی فرق دارد.
بیش از نود درصد از جهش ها مضر هستند. اما باقی جهش ها كم اثر، بی اثر یا مفیدند. جهش های مضر اغلب موجب مرگ جاندار می شود و به نسل بعد انتقال پیدا نمی كند، اما جهش های كم اثر، بی اثر و مفید به نسل بعد منتقل می شوند. دو سیستم وراثت ژن
باكتری ها و برخی تک سلولی ها تولید مثل غیر جنسی دارند. در این شیوه ژنوم فرزندان و والدین كاملاً شبیه هم است؛ و فرگشت فقط به جهش ها بستگی دارد. اما در تولید مثل جنسی، فرزند نیمی از ژن هایش را از پدر و نیم دیگر را از مادر دریافت می كند. این سیتم دو مزیت فرگشتی دارد: الف) ایجاد تنوع در جاندار تنها وابسته به جهش نیست. ب) ژنها در میان جمعیت توزیع می شوند. توزیع ژن
فرض كنید در شهری همه مردم ژن A را دارند. در اثر جهش در یک نفر از آنها ژن A به B تبدیل می شود. این فرد پس از ازدواج ژن B را به فرزندانش منتقل می كند. پس از گذشت چند قرن با ازدواج و زاد و ولد های مكرر ژن B در سطح شهر پراكنده شده است به طوری كه مثلاً ۹۰٪ درصد از مردم ژن A و ۱۰٪ باقیمانده ژن B را دارند. به همین ترتیب هر ژن جدیدی در میان جمعیت پراكنده می شود. انتخاب طبیعی
به دلیل محدود بودن جمعیت هر جاندار همه ی نوزادان توانایی زنده ماندن را ندارند. در مثال بالا فرض كنید ژن A عامل لاغری بوده و ژن B چاقی را بوجود می آورد. با فرا رسیدن عصر یخبندان، چاق ها دارای مزیت ذخیره سازی غذا هستند و لاغرها بیشتر می میرند.
بنابراین صاحبان ژن B بیشتر زنده می مانند. پس توزیع ژن در جمعیت دگرگون می شود، به شكلی كه ۹۰٪ ژن B را دارند. با پایان یخبندان، چاقی نه تنها مفید نیست بلكه دردسر ساز است. همین امر دوباره توزیع ژن A را به ۹۰٪ می رساند. به این ترتیب توزیع ژن ها با تغییر محیط دچار تغییر می شود. تغییر محیط گاه آنچنان وسیع است كه یكی از ژن ها را به طور كامل منقرض می كند. توجه داشته باشید كه هر جاندار دارای هزاران ژن است و توزیع همه این ژن ها مرتباً در حال تغییر است. بنابراین خصوصیات جمعیت های جانداران دائماً در حال تغییر است، به صورتی كه پس از گذشت چند صد هزار یا چند میلیون سال ممكن است به جاندار جدیدی تبدیل شده باشد.
جدایی تولید مثلی
گفتیم كه هر جمعیت در طول زمان دچار تغییر می شود و این تغییرات در تمام جمعیت توزیع می شود. پس چگونه است كه گونه های جدید بوجود می آیند؟ همانطور كه همه اندام های جاندار تغییر می كنند، تغییراتی هم در خصوصیات تولید مثلی بوجود می آید. به گونه ای كه ممكن است جمعیت به دو گروه تقسیم شود كه دیگر توانایی تولید مثل با یكدیگر را نداشته باشند. جدایی تولید مثلی علت های مختلفی دارد:
جغرافیایی: پیشروی بیابان میتواند یک جنگل را به دو قسمت تقسیم كند؛ و جانداران این دوقسمت دیگر ارتباطی با هم نخواهند داشت. همچنین مهاجرت عده ای از افراد به سرزمینی دور، آنها را از بقیه جمعیت جدا می كند.
فیزیولوژیک: تغییر در اندام تناسلی باعث می شود كه یک گروه از جمعیت توانایی تولید مثل با بقیه را نداشته باشند.
تغییر در زمان یا فصل تولید مثل: ممكن است فصل جفت گیری در برخی افراد با بقیه متفاوت شود. مثلاً همه مگس های میوه را می توان در آزمایشگاه مجبور به تولید مثل كرد ولی در طبیعت دو گروه از این مگس وجود دارد. گروهی صبح جفت گیری می كند و گروه دوم بعد از ظهر.
تغییر در عادات جفت گیری: این تغییر موجب می شود كه گروهی از افراد، جفت خود را تنها از میان دیگر اعضای گروه خودش انتخاب كنند.
تغییرات سلولی: جفت گیری بین دو گروه انجام می شود، ولی لقاح ناقص است یا نوزاد می میرد. حتی ممكن است نوزاد زنده بماند ولی عقیم باشد (مثل قاطر).
جدایی تولید مثلی به هر علتی كه روی دهد موجب می شود تا توزیع ژنی هر گروه از جمعیت به طور جداگانه تغییر كند، و جهش های بوجود آمده تنها در میان افراد همان گروه باقی بماند. به عبارت دیگر دو جمعیت وجود خواهد داشت كه هر كدام به راه خودش می رود. پس از گذشت هزاران سال، میزان تغییرات در هر گروه آنقدر زیاد می شود كه دیگر به دو گونه جاندار متمایز تبدیل می شوند. به این ترتیب دو گونه جدید از گونه اولیه بوجود می آید.
فرگشت(تکامل) چیست/فرخ فرپژوه
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
دقیقاً مساله همینجاست.شما خودتون فرگشت رو تعریف میکنید و میگید هرکسی که بتونه زنده بمونه میتونه تکثیر پیدا کنه و نسل اونایی که نتونستن تکثیر بشن منقرض میشه اما سر علت ها و دلیل ها که میرسه میگید چرا باید اینطور باشه؟ مثلاً برای از بین رفتن دم دلیل میارید ولی هیچ دلیلی برای موندن پستان و داشتن ریش برای مردان نمیارید!!! 50 سال روباه تغییر زنتیکی میده ولی 1400 سال انسان ها تغییر ژنتیکی نمیدن.نقل قول:
نوشته شده توسط Stream;8117127[B
عجیبه.... آزمایش های شما درست از آب در میاد آزمایش های ما خلاف از آب در میاد...
یک میلیارد سال هم بشینید تماشا کنید فکر نمیکنم میمون ها دارای عقل و شعور بشن:n01:. اگر قرار بود بشن تا الان شده بودن.
خلاصه و ختم کلام...
موجوداتی که شما ازش به عنوان تکمیل فرایند فرگشتی نام میبیرید همینطوری به وسیله جهش های تصادفی بوجود نیومدن! چیزی که مسلمه اینه که سیستم و بدن اونا طوری طراحی شده که در اثر عوامل واکنش نشون میدن.... قوی شدن شش های افرادی که در نقاط کوهستانی هستند مثل کسی میمونه که باشگاه بدن سازی میره و سلول ضعیف خودش رو میکشه و سلول قوی رو تقویت میکنه تا تکثیر بشن... نه اینکه سلولی از چیزی به چیز دیگری تبدیل بشه... حتی به مرور زمان اینکار انجام نشده.
دلایل ردی که برای این قضیه در این تاپیک بنده آوردم:
1.تقارن در بدن موجودات که تصادفی بودن جهش های زنی رو رد میکنه و همچین فرگشتی که فقط به وسیله این جهش های زنی شانس برای بقا پیدا میکنه به وسیله تقارن در برگ درختان رد میشه.
2.قربانی هایی که در هستی وجود دارن مثل درختان و میوه هایشان
3.عدم واکنش نشان دادن درختان برعکس حیوانات و داری چشم و گوش شدن!!
البته همه دانشمندان هم با فرضیه تکامل موافق نیستند و این خودش نشون میده که فرضیه و نظریه چیزی جز حدس و گمان نمیتونه باشه.ضمن اینکه دارو سازی و پزشک رفتن ربطی به تکامل نداره... داروها بر اثر تکامل خود بخود بوجود نمیان بلکه یکی از این علم استفاده میکنه و اونارو میسازه.. خیلی مهمه که چیزی با علم ساخته بشه یا چیزی خودبخود بوجود بیاد... هیچکس نمیاد قرصی رو بخوره که نمیدونه چه قرصی هست... به این علت که نسبت بهش علم داریم.... ولی همین رو اگر به دست یک بچه بدی میخوره و شاید باعث مرگش بشه....نقل قول:
نوشته شده توسط Stream;8117127[B
هدف من اینه که هیچوقت توی زندگیم از حدس و گمان پیروی نکنم.چون هیچ نفعی برای من نداره.
موفق باشید.
من فرگشت رو تعریف نمی کنم، من چیزی رو میگم که مورد تایید جامعه علمی دنیاست و وقتی از فرگشت صحبت میشه منظورشون همون توضیحی است که من میدم نه چیزی که در تخیل شماست. ممکنه در یک میلیارد سال آینده موجوداتی که از نسل میمون های امروزی هستند عقل و شعور بالایی داشته باشند یا نداشته باشند. من علم اینکه پیشگویی کنم رو ندارم چون آگاهی ندارم شرایط زمین چگونه خواهد بود ولی شما مثل اینکه دارید :n01: لطفا نتایج یافته هاتون رو در ژورنال های علمی زیست شناسی منتشر کنید تا همه دنیا ازش بهره مند بشن.نقل قول:
هر سه این موارد توضیح داده شده در همین تاپیک. چیز جدیدی برای اضافه کردن وجود نداره.نقل قول:
در علم روز زیست شناسی هیچ شک و تردیدی در صحت فرگشت وجود نداره، برید با یک بیولوژیست صحبت کنید شما رو توجیه می کنند. پزشکی و داروسازی مدرن هم بر اساس صحت فرگشت و جهش های ژنتیکی در سلول ها و باکتری ها و ویروس هاست. هدفی که من از شما دیدم اینه که تمام سعیتون رو می کنید باوری که قبل از بررسی مدارک و شواهد تصمیم گرفتید داشته باشید رو به هر قیمتی حفظ کنید! :n26:نقل قول:
موفق باشی د ./
یک مقاله :چرا فرگشت واقعی است ؟
مقاله «پمپ نامحتملها» نوشته جری کوین، اکولوژیست و نویسنده کتاب «چرا فرگشت صحت دارد» در جواب به کتاب چرا داروین اشتباه کرده بود و مقاله چرا خوکها پرواز نمیکنند نوشته جری فودور.
اگر امروز کسی بگوید که تئوری میکروب ها واقعیت ندارد و بیماری ها نه از طریق موجودات میکروسکوپی، بلکه در نتیجه خشم خدایان بوجود می آیند، واکنش همگانی ترکیبی از ناباوری و تحقیر است. ما کوهی از شواهد داریم که نشان می دهد تئوری میکروب ها، مستند است. بنابراین لفظ تئوری، نبایستی ما را به اشتباه بیاندازد.
اما چرا وقتی کسی در فضای عمومی با تئوری دیگری مخالفت می کند مورد تمسخر قرار دادن اش نادرست انگاشته می شود؟ بله از تئوری فرگشت حرف می زنیم. بر خلاف ادعای مخالفین، تئوری فرگشت، به اندازه تئوری میکروب ها دارای سند و شاهد است.
کتاب «چرا داروین اشتباه کرده بود» با اینکه فرگشت را می پذیرد، ولی می گوید که داروین در فهم موضوع اشتباه کرده بود. اما تئوری فرگشت از طریق انتخاب طبیعی چه می گوید:
زندگی بروی زمین، به آرامی شکل گرفت، از یک موجود ابتدایی شروع شد و با شاخه شاخه شدن به موجودات پیچیده تر و جدید ظاهر شدند که توهم طراحی (نظم) را در ساختار بدن ایشان ایجاد می کند.
داکینز در کتاب «بزرگترین نمایش روی زمین» به خوبی نشان می دهد که فرگشت، تئوری لرزان و در معرض سقوط نیست. بلکه بخش بزرگی از دانش امروز، وابسته به این تئوری ست.
اغلب مردم تصور می کنند که برای اثبات فرگشت نیاز به فسیل ها هست. در واقع، داروین تنها فسیل های کم شماری در اختیار داشت و تئوری او بسیار کم از این فسیل ها تاثیر گرفت. اما داکینز می گوید حتی اگر یک دانه فسیل هم بروی زمین نبود، هیچ خللی به تئوری فرگشت وارد نمی شد.
این شواهد کدام هستند؟
یکیاش در آناتومی بدن ماست. راست شدن مو به وقت ترس، هیچ فایده ای برای ما انسان ها ندارد،ولی در اقوام پستاندار مان همچون گربه ها، با انقباض عضله ای ذره بینی در کنار هر مو، باعث گرم نگاه داشتن بدن ش با موهایش می شود و همین طور وقت رویارویی با موجود دیگر، باعث بزرگتر و ترسناک تر به نظر آمدن ش می شود.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دانش ژنتیک، شواهد بسیار بیشتری ارایه کرده است: در زنجیره ژنی ما، بخش هایی هست که کارایی ندارند ولی از اجداد خزنده مان به جای مانده اند. مثلا در ماده وراثت انسان ژنی هست که در خزنده ها مسئول تولید سفیده تخم هست. جنین شناسی هم شواهد بیشتری ارایه می کند. در جنین انسان بروی گردن چین هایی هست که دقیقا معادل آبشش های ماهی هاست ولی در انسان تبدیل به حنجره و مجرای استاش می شود.
و همین طور اشتباهاتی که ما را مستقیما به اجداد غیر انسان مان وصل می کند. این اشتباهات نشان می دهد که ما بی شک، توسط یک فرآیند غیرهوشمند پدید آمده ایم.
مورد مشهور عصب راجعه حنجره که از مغز می آید و به جای اینکه چند سانتی متر پایین تر وارد حنجره بشود، به داخل قفسه سینه می رود و دوباره بالا میآید به این دلیل که در دوران جنینی، از زیر یک قوس شریانی عبور می کند که با بلوغ این قوس تغییر محل می دهد به داخل قفسه سینه و عصب را هم با خودش می برد. نتیجه این میشود که در زرافه، این عصب چندین متر درازا دارد!
در اجداد ماهی ما،این عصب پشت یک رگ ساده قرار داشت و به آبشش ها عصب دهی می کرد ولی حالا که رگ، قوس آئورت را تشکیل می دهد، می بایست در گردن فرو برود.خویشاوندی جنینی!
هر کسی تا به حال جسدی حیوانی را تشریح کرده باشد اعتراف خواهد کرد که هیچ اثری از هوشمندی در آن موجود نیست. یک هزارتوی شلوغ و بی نظم از رگ و پی و عصب هست که اگر می خواستید منظم بچینید، قطعا نتیجه بسیار بهتر می شد.
شاهد دیگر، جزایر جدا افتاده در اقیانوس هاست. در آنجا شما تنها گونه های مشابه از خزندگان را می بینید ولی اثری از پستانداران مدرن وجود ندارد. دلیلش این است که با جدا شدن از نظر جغرافیایی، تنها از رده خزندگان گونه های جدید مشتق شدند ولی به دلیل نبود فشار فرگشتی برای تحول پیدا کردن، رده های جدید پدید نیامده اند. نتیجه این شده که توزیع گونه ها در کره زمین بسیار نامتوازن است.
داکینز در فصل «تو خودت در نه ماه انجام ش دادی» به پاسخ هالدن به یک زن که گفته بود امکان ندارد موجودات زنده از یک سلول تنها بوجود آمده باشند پرداخته و دیگری به این موضوع پرداخته که اکوسیستم ها نه نشانه
یک برنامه ریزی مرکزی و با هوش بلکه نتیجه انتخاب طبیعی بوده است. اگر قرار به برنامه ریزی طبیعی و نه رقابت میان گونه ها بود، درختان برای جذب آفتاب بیشتر، به دهها متر سر نمی کشیدند.
اما این انتخاب طبیعی که محور تئوری داروین هست چرا از سوی نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد، مورد حمله قرار گرفته است.
اول بایستی توجه کرد که انتخاب طبیعی یک مکانیسم یا اصل علمی نیست بلکه تنها یک فرآیند است که اگر دو شرط برقرارباشد، رخداد آن حتمی است.
اول اینکه می بایست بوسیله جهش، تنوعی در ژن ها وجود داشته باشد و دوم، بعضی از ژن ها با دیگران در شانس بقا تفاوت داشته باشند. مثلا ژن های رنگدانه سفید برای مو و پوست خرس قطبی، شانس بیشتری برای زندگی و دیده نشدن و استتار فراهم می کند تا رنگدانه قهوه ای.با شانس بیشتر برای شکار فوک ها، آنها زندگی بهتری دارند و بیشتر بچه دار می شوند و به مرور نسل ها، رنگدانه سفید میان خرس قطبی همه گیر می شود.
در توصیف انتخاب طبیعی با اینکه معمولا از اول شخص استفاده می کنیم ولی هیچ عامل یا خالقی مد نظر نیست. تنها فرآیند انتخاب است. داکینز به خوبی این پروسه غیرهوشمند را توصیف می کند: ژن یک ببر، می گوید «من را تکثیر کن» ولی وقتی می خواهد این کار را بکند، می بایست اول تمام پیچیدگی های یک ببر مثل پنجه و خط و خال را تولید بکند.
انتخاب طبیعی، موضوعی است که حتی دانشمندان هم به سختی آن را قبول می کردند. با اینکه تئوری فرگشت داروین مبنی بر تحول یافتن و داشتن جد مشترک پذیرفته شد ولی تا هفتاد سال بعد، کسی حاضر نبود قبول بکند که هیچ عقل هوشمندی در هدایتش دخیل نیست.
امروزه هم تشکیک در این است که اگر این فرآیند این قدر آهسته است که در طبیعت با چشمان ما قابل مشاهده نیست چرا بایستی قبولش کرد.
داکینز می گوید امروز دیگر کسی در فرگشت نمی تواند تشکیک بکند برای همین به فرآیند انتخاب طبیعی حمله می کنند. اما واقعیت این است که انتخاب طبیعی، توسط اکثریت زیستشناسان به عنوان تنها مکانیسم پیشبرد تنوع زیستی شناخته شده است.
دیگر تئوری های رقیب همگی نادرست اند. لامارکیسم می گوید که صفاتی که در یک نسل توسط فرد اندوخته می شود به طریقی به نسل بعد به ارث می رسد. ولی این درست نیست: با وجود اینکه هزاران سال است که پسران را ختنه می کنند، پوست آلت کوتاه نشده است. اما به عکس، انتخاب مصنوعی به شدت موفق بوده است. همه غذاها و خوراکی های ما، از گونه های وحشی با روش انتخاب مصنوعی پدید آمده اند. فراموش نکنید که اجداد سگ خانگی، گرگ بودهاند.
در اینجا، داکینز میگوید که به جای محیط زیست، ما انسان ها تصمیم می گیریم که کدام ها از یک گونه اجازه جفت گیری داشته باشند و در واقع یک آزمایش صحت انتخاب طبیعی است. مثلا ما فقط لوبیا های ساقه بلند را با هم ترکیب می کنیم و نتیجه این می شود که فراوانی ساقه بلندی در تمام فرزندان آن دانه افزایش می یابد.
افزون بر این، توزیع ژن ها دقیقا همانطوری ست در طبیعت که ما از انتخاب طبیعی انتظار داریم. مثلا هیچ موجودی، صفتی را حمل نمی کند که فقط برای گونه دیگر مفید باشد. ماهی پاک کن درست است که دندان های ماهی های بزرگ را تمیز می کند ولی غذای مجانی هم گیرش می آید.
رفتارهای دگرخواهانه و ایثارگرانه، به شکل جهت داری، متمایل به اعضای گونه خود است، چون ژن های مشابه بیشتری با ما دارند. به علاوه، ما صفاتی می بینیم که بیش از جامعه، فرد را تقویت می کند مثل وقتی که یک شیر نر، ماده ها را از نر دیگری به ارث می برد، بچه شیرهای او را می کشد که در نتیجه، کل تعداد گونه کاهش می یابد ولی شانس بقای ژن های نر جدید افزایش می یابد.
نهایتا اینکه، ما انتخاب طبیعی را در زندگی مان تجربه می کنیم: باکتری ها، به آنتی بیوتیک ها مقاومت پیدا می کنند. حشره کش ها دیگر از پس حشرات که به انها مقاوم شده اند بر نمی آیند. این انتخاب طبیعی است اگرچه در پاسخ به دستکاری هایی که انسان در زیست محیط انجام می دهد. افزون بر همه اینها، بیولوژیست ها لیست بلند بالایی از بروز گونه های جدید را در اختیار دارند.
البته انتخاب طبیعی، تنها پیشران فرگشت نبوده است، اما اکثریت بیولوژیست ها توافق دارند که رانه اصلی است.
پس چرا نویسندگان کتاب چرا داروین اشتباه کرد معتقد هستند که چنین نیست؟ آیا حق با آنهاست؟ نامحتمل است که همه جامعه علمی در ۱۵۰ سال اخیر اشتباه کرده باشد ولی ما پیشتر هم با وجود توافق جمعی دانشمندان، اشتباه کرده ایم. پس به دلایل نویسندگان بپردازیم:
فودور و همکارش می نویسند که موجودات زنده، به قدری با فیزیک شان و شرایط بدنی شان محدودیت دارند که حتی اگر بخواهند هم نمی توانند تغییر کنند.آنها لیست بلند بالایی از این محدودیت ها بر می شمارند مثل انتقال افقی ژن ها، رانه مولکولی و… ولی هیچ کدام از اینها مانعی بر سر کارکرد انتخاب طبیعی نیستند.
مثلا آنها می گویند توانایی موجودات در تغییر در یک نسل (مثل تیره شدن پوست بدن در مقابل آفتاب) یک دلیل رد انتخاب طبیعی است. در حالی که این توانایی تغییر هم خودش یک صفت به ارث رسیدنی است و تابع انتخاب طبیعی! لیست بلندبالای کتاب فودور، برای خواننده غیر متخصص این تصور را ایجاد می کند که آنها می دانند از چه حرف می زنند. ولی با خود فکر کنید اگر واقعا تغییر این قدر ناممکن بود، چطور انتخاب مصنوعی تابه این حد موفق عمل کرده؟
فودور و دیگر نویسنده، می گوید شما هیچ وقت یک خوک پرنده نمی بینید. دلیلش همین محدودیات است. آیا آنها می دانند که خفاش یک قوم و خویش نزدیک خوک است؟ خفاش از یک پستانداران چهارپا فرگشت یافته. بر خلاف ادعای آنها، این اتفاق افتاده و فرگشت، تمام مشکلات مربوطه را حل کرده: پاهای جلویی را تبدیل به دستان دراز و بال مانند کرده و استخوان ها را سبک کرده و سیستم عصبی را هم تغییر داده.
آنها در طول کتاب شان مرتب اشتباهات نابخشودنی می کنند. یک نمونه: آنها می گویند که قوانین وراثت مندلی که در کتب مرجع به عنوان پایه وراثت تدریس می شوند، بیشتر یک استثنا هستند تا اصل. اگر چنین بود مشاوره ژنتیک بی معنا بود. مرتب یک یافته کوچک را که در تضاد با یافته های قبلی هست انتخاب می کنند و طوری وانمود می کنند که مابقی یافته های علمی، هیچ است. این رویکرد غیرعلمی در سرتاسر کتاب به چشم می خورد و اگر از یک ژورنالیست قابل پذیرش باشد از نویسندگان این کتاب نیست.
نقد دوم فودور ، فلسفی است و انتظار می رود در حیطه تخصصی خودشان بهتر عمل بکنند ولی افسوس که چنین نیست.
آنها می گویند انتخاب طبیعی نمی تواند موقعیت های غیرواقعی را توضیح بدهد. یعنی نمی تواند به ما بگوید اگر شرایط زیستی به گونه دیگری بود، چه اتفاقی برای فرگشت موجود می افتاد. آنها می گویند در موجود زنده، فرگشت اغلب چندین و چند صفت را با هم عوض می کند و هیچ وقت معلوم نمی شود کدام ژن هدف تغییر بوده و کدامها، صرفا به دلیل همراهی با ژن اصلی انتخاب شده اند.
برای مثال وقتی که پستانداران از خزندگان مشتق شده اند اتفاقات زیادی با هم افتاد مثل اینکه جمجمه بزرگ شد و آرواره کوچک و دست و پاها به زیر بدن منتقل شد. آیا ممکن نیست که کوچکی آرواره تنها محصول جانبی بزرگی جمجمه باشد؟
مثال دیگر: هموگلوبین،پروتئین حمل کننده اکسیژن در خون، قرمز است. از کجا معلوم فرگشت به جای قابلیت حمل اکسیژن، رنگ قرمز را انتخاب نکرده است؟
آنها می گویند که فرگشت به دلیل اینکه نمی تواند میان نتایج یک تغییر تمایزی قابل بشود (موقعیت های غیر فکتی یا غیر رخداده) بنابراین نمی تواند دست به انتخاب بزند! آنها دچار این اشتباه می شوند که چون ما نمی توانیم چگونگی کارکرد یک پدیده را توضیح بدهیم، بنابراین پدیده رخ نداده است! به مانند این است که بگوییم چون ما نمی دانیم گرانش چطور کار می کند، پس گرانش وجود ندارد.
ناامیدکنندهتر این است که با وجود بیخبری نویسندگان، دانشمندان برای دهه ها به دنبال روش هایی برای تعیین این تمایز میان صفات اصلی و فرعی بوده اند و روش های آماری و تحقیقی فراوانی برایش ابداع کرده اند. در مورد هموگلوبین، پاسخ واضح است:خون از زیر پوست دیده نمی شود و بنابراین رنگ اهمیت فرعی دارد. به علاوه موجودات جهش یافته ای که رنگ خونشان قرمز است ولی توانایی حمل اکسیژن را ندارد زنده نمی مانند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نمونهای از فرگشت در دنیای حال حاضر: پروانههای دوران صنعتی بریتانیا
یک نمونه روشن دیگر، بید های انگلستان است. در گذشته، بید های سیاه بسیار نایاب بودند. با انقلاب صنعتی و دود اندود شدن همه چیز، سیاه ها اکثریت شدند و وقتی دهه پنجاه قانون هوای پاکیزه تصویب شد، دوباره سفید ها اکثریت شدند.
دو تئوری برای توضیح این پدیده وجود دارد یکی اینکه هدف انتخاب نه رنگ بلکه کرم هایی ست که این تنوع رنگی را در بلوغ ندارند بلکه تنها ژن آن را دارند. تئوری دیگر می گوید که رنگ بید ها اهمیت داشته به دلیل اینکه باعث کمتر طعمه شدن می شدند.
مطابق حرف های فودور می بایست اکنون دست بکشیم چون نمی توانیم «انتخاب شده برای» را پاسخ بدهیم. ولی ما می توانیم! در واقع دانشمندان تحقیقات متنوعی انجام دادند که نشان می داد بقای این موجود نه به بقای کرمهایش بلکه به بقای بید ها بستگی دارد. آنها بید های مرده را بروی درختان همرنگ بستند و مشاهده کردند که بیشتر طعمه می شوند و انتخاب برای رنگ قوی تر است. در واقع بروی صدها گونه دیگر تحقیقات مشابهی انجام شده که نشان می دهد کدام ژن، رانه اصلی انتخاب بوده و کدام یکی سواری مجانی گرفته. شوربختانه نویسندگان هیچ نشانه ای از آگاهی از این تحقیقات که به هیچ وجه ناپیدا هم نیستند نشان نمی دهند.
اما پاسخ نویسندگان پس از رد تئوری چیست؟ هیچ. آنها می گویند که هیچ نظری ندارند ولی بعد از کمی اظهار خاکساری می گویند احتمالا چیزهای مختلفی هست و صفات از اکوسیستم «گرفته» می شوند. مثل سرماخوردگی که گرفته می شود. اما از نظر اکولوژی این بی معنی ست. چطور ممکن است وال ها ژن های دست و پا زدن در آب را از آب پیرامون شان بگیرند؟
من با خود فکر می کردم که چطور دو اندیشمند تا به این حد دچار اشتباه شده اند. به نظرم رسید که مخالفت آنها با انتخاب طبیعی به خاطر مخالفت شان با روانشناسان فرگشتی است که ادعا می کنند هر رفتار انسانی را می شود با فرگشت توضیح داد.
فودور یک منطق گرای افراطی است که فکر می کند همه پدیده های دنیا را بایستی بشود در ماشین بی نقض ذهن انسان تولید و توجیه کرد. به همین دلیل او با تئوری رفتارگرایی اسکینر که بسیار شبیه به انتخاب طبیعی است دشمنی می کند.
اسکینر می گوید انسان هم مانند دیگر حیوانات از طریق آزمون و خطا پدیده ها را می فهمد نه تفکر منطقی.فودور حق دارد به روانشاسان فرگشتی انتقاد کند و آنها هم حق دارند پاسخ بدهند ولی زیر سئوال بردن یکی از افتخار آمیز ترین دست آوردهای بشر برای تسویه حساب تنها نشانه غرور نفس گیر و جهالت عمدی است.
انسانها روی دو پا راه میروند، ولی تقریبا بیشتر پستانداران دیگر روی چهار پا راه میروند. آن اندک پستاندارانی هم که روی دو پا میایستند به طریق دیگری عمل میکنند. برای نمونه کانگوروها روی دو پا میجهند؛ که با راه رفتن و دویدن ما بسیار متفاوت است. گاهی برخی میمونها وِ اِیپها (میمونهای بیدم و انساننما)، کمی شبیه انسان راه میروند.
برای نمونه گاهی شامپانزه ها که نزدیکترین پسرعموهای فرگشتی [تکاملی] ما هستند، روی دوپا راه میروند. ولی اغلب شامپانزه ها چهار دست و پا راه میروند. البته با انگشتان خم شده، یعنی به جای اینکه کف دست و پا را روی زمین بگذارند، با انگشتان خم شده حرکت میکنند. و تنها در مواقع حمل غذا یا در چمنزارهای بلند ایستاده حرکت میکنند.
روی دو پا ایستادن انسان، یکی از پایه ای ترین ویژگیهای این گونه است. این پدیده باید دلایل خاصی داشته باشد. تا کنون نظریه های گوناگونی مطرح شده، که در ادامه، یکیک آنها را از نظر میگذرانیم. در پایان هم نتیجه تازه ترین پژوهشی که در این زمینه انجام شده، بررسی میکنیم:
آزاد شدن دست:
در سال ۱۸۷۱ چارلز داروین، طراح نظریه فرگشت (یا تکامل)، این مساله را عنوان کرد که شاید راه رفتن بر روی دوپا به خاطر آزاد شدن دست برای نگه داشتن ابزار به وجود آمده است. هر چند این میتواند مزیتی فرگشتی محسوب شود؛ ولی به نظر نمیرسد چنین بوده باشد؛ زیرا فسیلها و شواهد مولکولی نشان میدهند که انسانهای نخستین، حدود هفت میلیون سال پیش برای نخستین بار کمکم شروع به ایستادن کردند، درحالیکه در آن زمان هنوز از ابزار استفاده نمیکردند.
همچنین شاید دوپایی بودن به این دلیل به وجود آمده تا دستها برای نگه داشت غذا و حمل نوزاد آزاد باشند.
تغییر شرایط محیطی و دید بهتر:
دگرگونی شرایط زیستمحیطی، تاثیر شدیدی در فرگشت جانداران دارد. برخی دانشمندان معتقدند که شاید دلیل راست راه رفتن نیاکان انسانها، تغییر شرایط محیطی بوده باشد. چندین میلیون سال پیش با گرم شدن آب و هوا و کاهش جنگلهای انبوه، اجداد ما مجبور شدند تا بیشتر بر روی زمین و در فضای باز به دنبال غذا بگردند؛ و چه بسا برای پیدا کردن غذا مسافتهای دورتری را بپیمایند. علاوه بر آن، ایستادن بر روی دوپا در این طور مناطق این مزیت را دارد که میتوان فواصل دورتری را در ساوانا مشاهده کرد و بهتر از خطر گریخت.
گذشتن از آب:
یک نظریه دیگر هم این است که نخستین انسانگونه ها وقتی شروع به راه رفتن بر روی دوپا کردند که از مسیرهای آبی میگذشتند. شامپانزه های امروزی هم به این شکل عمل میکنند؛ یعنی وقتی میخواهند از دریاچه ای عبور کنند، روی دوپا میایستند.
راه رفتن در بالای درخت:
یک نظریه جدید دیگر این است که پیشینیان انسانها، نه بر روی زمین، و بلکه بر روی درختها راه رفتن روی دو پا را آغاز کرده اند. برای نمونه اورانگوتانهای امروزی، گاهی روی شاخه های درختان ایستاده راه میروند و با دستها در جلو شاخه ی دیگری را میگیرند تا تعادلشان را حفظ کنند.
خنک شدن بدن:
پیشنهاد دیگر این است که اجداد ما روی دوپا راه رفتند تا خود را خنک نگه دارند. زیرا ایستادن روی دوپا سطح پوستی را که در معرض آفتاب نیمروزی قرار دارد کاهش میدهد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تصویری از آزمایش انجام شده بر روی انسان و شامپانزه.
انسان برای راه رفتن در مجموع انرژی کمتری نسبت به شامپانزه مصرف میکند.
صرفه جویی در انرژی:
در تازه ترین پژوهشی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نتایج جالبی به دست آمد. ابتدا پژوهشگران به شماری از شامپانزه ها راه رفتن روی دوپا و چهارپا روی تردمیل را آموزش دادند. سپس با گذاشتن ماسکهایی بر روی صورت آنها در هنگام راه رفتن روی تردمیل، میزان اکسیژن مصرفی و درنتیجه انرژی مصرفی را اندازه گیری کردند. داده های به دست آمده با نتیجه آزمایش مشابهی برای انسان مقایسه شد. نتایج نشان داد که برای وزن یکسان، انسان تنها یک چهارم انرژی شامپانزه را برای راه رفتن استفاده میکند.
نکته جالبتر آزمایش این بود که در میان شامپانزه ها، میزان انرژی مصرفی یکسان نبود. در برخی از شامپانزه ها میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا بیشتر از چهارپا بود. برای دیگران میزان انرژی مصرفی در دو حالت یکسان بود. و در یک نمونه جالب، میزان انرژی مصرفی در حالت دوپا کمتر از راه رفتن روی چهارپا بود! این نکته جالبی را نشان میدهد. شاید در پیشینیان انسان هم، شماری شبیه به این مورد، به راه رفتن روی دوپا روی آورده باشند. با مقایسه فسیلهای انسانگونه های اولیه با این مورد، تشابهاتی در ساختار اسکلتی آنها مشاهده شده است.
اینها برخی فرضیه هایی بودند که تا کنون مطرح شده است. البته امروزه فرضیه آخر بیشتر مورد توجه است. به طور کلی، عمود ایستادن و راه رفتن روی دو پا در انسان، مانند بسیاری از خصائص دیگر او، حاصل مخلوطی از دلایل فرگشتی مختلف بوده است.
" فرگشت "
منابع سودمند مرتبط با موضوع:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فرگشت (تکامل) نظریهای علمی و مجموعهای از واقعیتهایی است كه این نظریه در پی توضیح و تشریح آنهاست. جانداران پیوسته در حال تغییر و تحولاند و فرگشت در پی درک چگونگی و اساس این تغییر و تحول است. نظریهی فرگشت از راه انتخاب طبیعی، كه داروین حدود ۱۵۰ سال پیش آن را تشریح كرد، توضیحی برای این تغییر و تحول همیشگی است. البته، این نظریه طی سالهای اخیر پختهتر شده و اكنون یكی از استوارترین و موثرترین اندیشههای علمی محسوب میشود كه تاكنون علم برای بشر به ارمغان آورده است .
به بیان ریچارد داوكینز، جانورشناس بریتانیایی، «اگر جاندارانی از سیارههای دیگر میخواستند سطح توسعه هوشی ما را بسنجند، نخستین چیزی كه میخواستند بدانند این بود كه آیا ما تا به حال فرگشت را كشف كرده ایم.»
شواهد زیادی از فرگشت پشتیبانی میكنند . امروزه برعكس زمان داروین، این شواهد به بقایای فسیلی محدود نمیشوند. زیستشناسی مولكولی شواهد محكمی بر تایید آن فراهم كرده است . با وجود این، برخی برداشتهای نادرست باعث شدهاند كه برخی از افراد آن را نپذیرند و برخی سخنان غیر علمی را به عنوان شواهدی علمی علیه فرگشت عرضه كنند .
اغلب این افراد تلاش میكنند از «جنبه منفی معلومات بشر» برای اثبات ادعاهای خود بهره گیرند. به عبارت دیگر، آنان توان اثبات ادعای خود را ندارند، بلكه همواره تلاش میكنند نقصهای احتمالی یک نظریه را دلیل ادعای خود مطرح كنند. اما با افزایش آگاهی ما از فرایندهایی كه حیات را پیش میبرند، بسیاری از این نقصها كه در واقع مجهولهای ما و نه نقصهای فرگشت بودهاند، رفع شدهاند.
در این مقاله، برخی از مهمترین برداشتهای نادرست از فرگشت، گردآوری و بررسی شدهاند.
۱. فرگشت یک حقیقت یا قانون علمی نیست بلكه فقط یک نظریه است(نادرست)
نظریه فرگشت به ما میگوید كه حیات در زمین چگونه تغییر پیدا كرده است. در بیان دانشمندان، «نظریه» (Theory) آن گونه كه در زبان محاوره به كار میبریم، به مفهوم حدس و گمان نیست، نظریههای علمی، توضیحی برای پدیدههای طبیعی هستند كه به صورت منطقی از مشاهها و فرضیههای قابل آزمایش به دست میآیند. فرگشت زیستی بهترین توضیح علمی برای مشاهدههای بیشماری است كه ما هر روزه در جهان زنده با آنها روبه رو می شویم.
دانشمندان در اغلب موارد برای توصیف یک مشاهده، از واژه «حقیقت» (Fact) استفاده میكنند. اما حقیقت در واقع به یک پدیده طبیعی میگویند كه مشاهدهها همواره آن را تایید میكنند. برای مثال، ۲۲۵ روز طول میكشد تا زهره یک دور به گرد خورشید بچرخد. بنابراین، فرگشت را كه در واقع تغییر پیوسته سیمای حیات است، میتوان یک حقیقت علمی نیز در نظر گرفت.
بقایای فسیلی و شواهد فراوان دیگری كه قابل آزمایش نیز هستند، ثابت میكنند فرگشت طی زمان رخ داده است. هر چند كسی این تغییرها را با چشم خود مشاهده نكرده است، اما شواهد غیر مستقیم، روشن، صریح و در خور توجه هستند.
همهی رشتههای علمی در اغلب موارد بر شواهد غیر مستقیم متكی هستند. فیزیکدانان هنوز نتوانستهاند ذرههای درون اتمها رابه طور مستقیم مشاهده كنند، اما كسی در وجود آنها شكی ندارد و دانشمندان دربارهی ویژگیهای آنها پژوهش میكنند.
« قانون» (Law) علمی، توصیفی است برای این كه یک پدیدهی طبیعی در شرایط معین چگونه رخ خواهد داد. اما نظریه، آن پدیدهی طبیعی را توضیح میدهد. برای مثال، قانونهای ترمودینامیک آن چه را توصیف میكنند كه در شرایط معین رخ میدهد، اما نظریههای ترمودینامیک توضیح میدهد كه این واقعیتها چرا رخ میدهند.
قانونها مانند حقیقتها و نظریهها، با به دست آمدن دادههای بهتر میتوانند تغییر كنند. بنابراین، تصور نكنید یک قانون علمی تغییر ناپذیر است و فقط نظریهها هستند كه قطعیت علمی ندارند. به علاوه، نظریهها با به دست آمدن شواهد بیشتر به قانون تبدیل نمیشوند، بلكه روز به روز كاملتر و روشنتر میشوند. نظریهها هدف نهایی علم هستند.
۲. تعداد زیادی از دانشمندان نظریه فرگشت را نپذیرفتهاند(نادرست)
این طور نیست. اجماع علمی درباره فرگشت شگفتانگیز است. آن دسته از دانشمندانی كه سخنان آنان به عنوان مخالفان نظریهی فرگشت مطرح میشود، در خود فرگشت شكک ندارند، بلكه جنبههایی از چگونگی فرگشت را نمیپذیرند.
برای مثال، برخی از زیستشناسان در این مورد با هم اختلاف نظر دارند كه سرعت تغییر گونهها همواره ثابت و تدریجی است، یا این كه پس از گذشت دورهای طولانی از تغییرهای كوچک، تغییرهای ژرفتری روی میدهند. چنین اختلاف نظرهایی درسایر شاخههای علم نیز دیده میشود.
۳. بقایای فسیلی پر از «حلقه های گمشده» است(نادرست)
منظور از حلقههای گمشده، فسیلهای جاندارانی است كه بینابین جانداران شناخته شده قرار میگیرند. هر چند در قرن نوزدهم حلقههای گمشده مهمی در شواهد فسیلی وجود داشت، اما بسیاری از آنها به تدریج پیدا شدند. از جمله آنها میتوان به «آرکئوپتریکس» اشاره كرد كه جانوری بینابین خزندگان و پرندگان بوده است. نیاكان والها، چهار پا داشتند و روی زمین راه میرفتند و جانداران بینابین آنها Ambulocetus و Rodhocetus امكان گذار از زندگی خشكی به زندگی آبی را برای آنها فراهم كردند. فسیلهایی كه به تازگی كشف شدهاند، این نظریه را تایید میكنند.
با وجود این، برخی از تغییرهایی كه در جمعیتها رخ دادهاند، ممكن است آن اندازه سریع روی داده باشند كه فسیلی از آنها بر جای نمانده باشد. به علاوه از بسیاری از جانداران، به علت عادتهای خاصی كه داشتند، به دلیل شرایط محیطی و یا به این دلیل كه هیچ بخشی از پیكر آنها قابلیت فسیل شدن نداشته، فسیلی بر جای نمانده است.
البته، فسیلهای جانداران بین ماهیهای ابتدایی و دوزیستان، دوزیستان و خزندگان، خزندگان و پستانداران، و پرندگان و خزندگان به روشنی از نظریهی فرگشت حمایت میكنند. صرف نظر از مدارک فسیلی، یافتههای زیستشناسی مولكولی نظریه فرگشت را بیش از پیش تقویت كردهاند.
۴. جانداران، چه در سطح كالبدشناسی، سلولی و چه در سطح مولكولی، پیچیدگی بسیار زیادی دارند كه به وجود آمدن آن از راه فرگشت غیرممكن به نظر میرسد (نادرست)
برخی از مخالفان فرگشت عنوان میكنند ، بعضی نظامها آن اندازه پیچیدهاند كه شكلگیری آنها با تغییرها و اصلاحهای متوالی مشكل به نظر میآید. آنان به عنوان مثال به تله موش اشاره میكنند كه تشكیل شده از: (۱) قطعهای چوب به عنوان پایه؛ (۲) یک قطعه سیم فلزی كه موش را له میكند؛ (۳) فنری كه نیروی لازم را فراهم میسازد؛ (۴) گیرهای كه فنر را آزاد میكند؛ (۵) میلهای كه به گیره متصل است و قطعه سیم فلزی را عقب نگه میدارد.
آنان میگویند با هیچ كدام از قطعههای یک تلهموش به تنهایی نمیتوان موشی را به دام انداخت. پیش از این كار، همه این قطعهها باید در موقعیت مناسب كنار یكدیگر قرار بگیرند. بنابراین، بسیار بعید به نظر میرسد، تغییرهای اندک و متوالی بتوانند نظامهای پیچیدهای به وجود آورند. زیرا اگر هر یک از پیشسازههای یک نظام پیچیده، یک بخش ضروری را نداشته باشند، نمیتوانند عملی را انجام دهند.
این گروه ادعا میكنند انتخاب طبیعی فقط نظامهایی را بر میگزیند كه از پیش وجود داشته باشند. بدون شک یک نظام ناكارآمد و ناقص انتخاب نخواهد شد. چنین نظامهایی را در همه جای جهان زنده مشاهده میكنیم.
تاژک باكتریها نمونه خوبی است. تاژکها رشتههای شلاق مانند درازی هستند كه یک موتور مولكولی آنها را میچرخاند. تاژک با یک مفصل پروتئینی به موتور متصل میشود. پروتئینهایی كه به عنوان تثبیت كننده عمل میكنند، موتور را در مكان خود نگه میدارند.
قطعههای دیگر نیز به عنوان «بوش» عمل میكنند و «شافت» متحرک را در غشای باكتری نگه میدارند. بنابراین برای این كه یک تاژک كار كند، بیش از ۱۲ نوع پروتئین متفاوت لازم است. در غیاب هر یک از این پروتئینها، تاژک كار نمیكند یا حتی سلولها نمیتواند آن را بسازد.
برای پاسخ دادن به این ابهام، از همین مثال تلهموش بهره میگیریم. دو قطعه از آن (گیره و میله فلزی) را در نظر بگیرید. با این دو قطعه شما تله موش ندارید، اما میتوانید از آنها به عنوان گیرهی كاغذ استفاده كنید. از گیرهی برخی از تلهموشها نیز میتوان به عنوان قلاب ماهیگیری استفاده كرد. از قطعه چوب تلهموش نیز میتوان در كارهای گوناگونی بهره گرفت. بنابراین، قطعههای یک ماشین پیچیده به تنهایی میتوانند كاربردهای متفاوت، اما مفیدی داشته باشند.
فرگشت از راه كپی كردن، اصلاح كردن و تركیبكردن پروتئینهای از پیش موجود، ماشینهای بیوشیمیایی پیچیدهای را به وجود آورده كه پیش از این برای كارهای دیگری از آن استفاده میشده است. برای مثال، بار دیگر به تاژک باكتریها دقت كنید. تعداد اندكی از پروتئینهای این ماشین، میتوانند در غیاب بقیهی پروتئینهای آن نیز كار مفیدی را انجام دهند.
این پروتئینها در بسیاری از باكتریها به عنوان ابزاری برای تراوش سم به بیرون از باكتری به كار میروند. اگر چه این پروتئینها به تنهایی كارهای متفاوتی را انجام می دهند، اما انتخاب طبیعی آنها راحفظ میكند.
پروتئینهای كلیدی انعقاد خون نیز چنین وضعیتی دارند. در واقع، آنها نمونههای اصلاح شدهی پروتئینهایی هستند كه در دستگاه گوارش نقش بازی میکنند. پروتئینهای سازندهی عدسی چشم، آنزیمهایی مانند «لاكتات دهیدروژناز» و «انولاز» هستند كه پیش از فرگشت چشم وجود داشتهاند، اما فرگشت با كنار هم قرار دادن آنها به شیوهای جدید، نقش جدیدی به آنها بخشیده است.
عدسیهای چشم از سلولهای بافت پوششی به وجود میآیند و دارای پروتئینهای محلول (از جمله دو آنزیمی كه نام برده شد) در غلظت بسیار بالا هستند. غلظت نسبی این پروتئینها از حاشیه عدسی به سمت مركز آن تغییر میكند. همین تغییر است كه كارآیی عدسی را در متمركز كردن نور، به همراه دارد. این پروتئینها از بقیهی پروتئینها شفافتر نیستند، بلكه چگونگی توزیع غلظت آنها در چشم و سازمانیابی ویژهی آنها در كنار یكدیگر، این توان ویژه را به آنها بخشیده است.
بنابراین، فرگشت با تغییر میزان تولید، چگونگی توزیع و سازمانیابی مولكولهای از پیشموجود، دست به نوآوری میزند و لازم نیست همه چیز از صفر شروع شود.
۵. بیشتر جهشهای DNA مضرند. بنابراین انتخاب طبیعی آنها را حذف میكند. جهشهایی كه باعث مقاومت باكتریها به آنتیبیوتیکها میشوند، فقط بر فرایندهای شیمیایی تاثیر میگذارند. حال آن كه تغییرهای فرگشتی بزرگ، به جهشهایی نیاز دارند كه تغییرهای كالبدشناختی مفیدی ایجاد كنند. یک یا دو جهش (حتی در صورتی كه مفید باشند) نیز نمیتوانند چنین تغییرهایی را ایجاد كنند. (نادرست)
كشف ژنهای HOM و HOX در جانوران گوناگون (از جمله اسفنجها ، مگس سركه و پستاندران) نشان داد كه گاهی حتی یک جهش، می تواند باعث تغییرهای كالبدشناختی ژرفی شود.
این ژنها طرح پیكری یک جاندار (یعنی تفاوت اساسی كه بین یک حلزون و یک پشه یا یک اسفنج و یک عنكبوت وجود دارد) را در فرمان خود دارند؛ و فعال یا غیر فعال بودن آنها، در قطعهقطعه شدن بدن و تولید پیوستهایی مانند شاخک، پا و بال دخالت دارند. جهش در این ژنها با پدیدههایی نظیر حذف پا در مارها، تغییر بالههای لبدار به دست و ایجاد آرواره در مهرهداران ارتباط دارد.
البته، امروزه دانشمندان برای تشریح ویژگیهای جانداران تنها بر جهشهای نقطهای و انتخاب طبیعی تكیه ندارند و از فرایندها و ساز و كارهای گوناگونی بهره میگیرند كه داروین از آنها اطلاع نداشت. از جمله جابهجایی ژن، همزیستی اندامکهایی نظیر میتوكندری و كلروپلاست، دوتایی شدن ژن، نقش ژنهای تنظیمی، بازآرایی كروموزومی، پردازش گزینشی mRNA (قطعه ژنهای كارآمد میتوانند به شیوههای جدیدی به یكدیگر متصل شوند). ساختار ماجولی پروتئینها نیز راه را برای آفرینش پروتئینهایی با كارهای جدید هموار كرده است.
۶. بر اساس قانون دوم ترمودینامیک، سیستمها با گذشت زمان بینظمتر میشوند. بنابراین، سلولهای زنده نمیتوانند از مواد بیجان به وجود آمده، و جانداران پرسلولی نمیتوانند از جانداران تکسلولی فرگشت یافته باشند.(نادرست)
این استدلال از برداشت نادرستی از قانون دوم ترمودینامیک ناشی میشود. اگر این استدلال درست باشد، كانیها و دانههای برف نیز هرگز نباید تشكیل شوند، زیرا آنها نیز ساختار پیچیدهای هستند كه خود به خود از اجزای بینظم به وجود میآیند.
قانون دوم ترمودینامیک در واقع می گوید، انتروپی كل یک سیستم بسته (سیستمی كه هیچگونه مبادلهی انرژی یا ماده ندارد)، نمیتواند كاهش یابد. آنتروپی یک مفهوم فیزیكی است كه اغلب به طور اتفاقی به بینظمی معنا میشود، اما مفهوم این واژه با آنچه كه در محاوره به كار میرود، بسیار متفاوت است.
به علاوه، قانون دوم اجازه كاهش آنتروپی را در بخشهایی از سیستم میدهد، در حالی كه بخشهای دیگر دچار افزایش آنتروپی میشوند. بنابراین، كل سیارهی ما میتواند متحمل افزایش پیچیدگی شود، زیرا نور و گرمای خورشید وارد آن میشود. جانداران نیز میتوانند با دریافت انرژی از مواد زنده و غیر زنده، بر پیچیدگی خود بیفزایند.
۷. با محاسبه ریاضی میتوان دریافت كه تشكیل حتی یک مولكول زیستی (یک آنزیم) به طور تصادفی ممكن نیست. (نادرست)
مخالفان نظریهی فرگشت عنوان میكنند، یک آنزیم دست كم از ۱۰۰ اسید آمینه تشكیل شده است. از آن جا كه ۲۰ اسید آمینه متفاوت وجود دارد، ۱۰۰ ۲۰ تركیب متنوع از اسید آمینه وجود خواهد داشت و احتمال ایجاد توالی خاص، حدود ۱ در ۱۰ با ۱۳۰ صفر جلوی آن است.
این محاسبه بسیار دقیق و جالب است، اما یک محاسبه وقتی ارزشمند است كه فرضهای مرتبط با آن، فرضهای درستی باشند. اشتباه این استدلال این است كه برای تشكیل یکباره یک آنزیم جدید، به یک توالی خاص نیاز دارد. اما در نظر نمیگیرد كه بهبود تدریجی آنزیمهای مفیدی كه از پیش وجود داشتهاند، میتواند به ایجاد تدریجی آنزیمهایی با ویژگیهای جدید بیانجامد. تغییرهای كوچک در توالی اسیدآمینههای یک آنزیم میتواند به تشكیل آنزیمهای بینابینی منجر شود كه كار زیستی خود را نیز انجام دهند.
در سالهای اخیر، باكتریها دارای آنزیمهای جدیدی شدهاند كه به آنها امكان اثرگذاری بر تركیبهای صنعتی سمی را بخشیدهاند. هیدروكربنهای كلردار و فلوردار، كه پیش از این در طبیعت وجود نداشتند، از جمله این تركیبها هستند. یكی از آنزیمها كه نایلون هیدرولاز نام گرفته، حاصل «جهش تغییر چارچوب» است . این نوع جهش، كل ساختمان یک پروتئین را تغییر میدهد.
بنابراین، آنزیم جدید شاهكار تازه فرگشت است كه حتی در نتیجه یک تحول (نه تدریجی) به وجود آمده است. البته همانگونه كه انتظار میرود، كارایی این آنزیم در مقایسه با سایر آنزیمها بسیار پایین است. اما آن چه كه اهمیت بیشتری دارد، این است كه این گونه آنزیمها كار میكنند. در گامهای بعدی، كارایی این آنزیمها میتواند بهبود پیدا كند.
نسخه بازیافتی از سایت فرگشت
ویدیوی علمی فارسی: [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منابع مورد استفاده:
1. Jhon Rennie, 15 Answer to creationist nonsense , scientific American , July 20022. ConstanceJ . Jeffery , Moonligting proteins , TIBS , January 19993. Richard E. Lenski , Evolution: Fact and Theory
دوستان دقت کنید مطالب این پست فقـط جهت آشنــایی با فرضیــه های حیــات و توضــیح فرضیــه های معتبــر علمــی ارســال شده.
نخستین اظهار نظر معتبر علمی در زمینه ی منشاء حیات را چارلز داروین در قرن نوزدهم ارائه کرد. نظریه فرگشت ، پیدایش تدریجی موجودات زنده را از یک یا چند سلول اولیه اثبات کرد. .
اما پاسخ به این پرسش که سلول های اولیه از کجا آمده اند به دانشمندان قرن بیستم و بیست و یکم سپرده شد. فرضیه ی پیدایش حیات از ماده بیجان حاصل تلاشهای علمی این دانشمندان بود که هنوز هم پژوهش های گسترده ای در باره ی آن ادامه دارد.
پیدایش حیات مبحثی پیچیده است که درک جرئیات آن نیاز به تسلط بر علوم بیوشیمی و بیوفیزیک دارد. در این نوشتار سعی شده است تا فقط شمایی کلی از فرضیه ی علمی پیدایش حیات ارائه شود. به علاوه، در مورد برخی از مفاهیم علمی مربوط به این بحث، مانند جهش، انتخاب طبیعی و تصادف توضیحی داده نشده است.
سه فرضیه:
خلقت (Creation): حیات را خالقی هوشمند آفریده است. این رویکرد بیشترین تعداد طرفدار را دارد. طرفداران این باور سه دسته هستند.
گروه اول فرگشت را باطل و خلقت را یکباره (مثلاً در عرض شش یا هفت روز) می دانند، و این باور خود را نظریه علمی خلقت (آفرینش) [۱] می نامند.
گروه دوم که طرفداران کمتری دارد فرگشت را می پذیرند، ولی پیدایش سلول های اولیه را حاصل تدبیر خالق می دانند.
گروه سوم که انگشت شمارند سلول اولیه را نیز حاصل پیدایش از ماده می دانند، اما کل فرآیند ایجاد حیات از ماده ی بیجان را حاصل تدبیر الاهی می شمارند. پس هر سه گروه پیدایش حیات را حاصل طرح و نقشه قبلی می دانند و تنها اختلاف نظرشان در تعیین مرحله ای است که خدا را وارد ماجرای پیدایش حیات می کنند.
منشاء خارجی (Extraterrestrial origin or Panspermia): حیات خارج از سیاره زمین شکل گرفته است و بعد به زمین منتقل شده است.
پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin): حیات در اثر واکنش های شیمیایی خاصی به صورت تدریجی از ماده بیجان پدید آمده است.
کدام فرضیه علمــی است؟
فرضیه ی «منشاء خارجی» یک فرضیه ی علمی است، اما شواهد اندکی بر تایید آن وجود دارد. تاکنون وجود حیات در هیچ نقطه ای از کیهان اثبات نشده است. دانشمندان می افزایند که «منشاء خارجی» بر اساس پیدایش حیات از ماده بیجان در مبداء و انتقال آن به مقصد یعنی زمین است. با وجود شواهد اندکی که در مورد «منشاء خارجی» وجود دارد، روش علمی اقتضا می کند که تحقیق بیشتری در مورد آن انجام شود. دو کاوشگر مریخ یعنی روح [۲] و فرصت [۳] در قسمتی از همین تحقیقات فعالیت می کنند. ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
فرضیه «پیدایش خود به خود» فرضیه ای علمی است. صدها مدرک، شاهد و آزمایش در تایید آن وجود دارد و مورد پذیرش زیست شناسان و دانشمندان است. با این وجود روش علمی هنوز اجازه نمی دهد تا کسی آن را نظریه بنامد، هرچند که این فرضیه ی معتبر در آستانه ی تبدیل شدن به یک نظریه است.
نویسنده: فرخ فرپژوه
[۱] Scientific creationism
[۲] Sprite [۳] Opportunity
فرضیه پیدایش خود به خود (Spontaneous Origin)
جستجو در اعماق تاریکی
بسیاری از حوادثی که در طول چند میلیارد سال پیش اتفاق افتاده، در پرده ابهام قرار دارند. احتمال تبدیل یک مولکول به فسیل نزدیک به صفر است و حتی اگر چنین فسیلی وجود داشته باشد، چگونه می توان آنرا یافت؟ حتی یافتن فسیل سلول ها هم کار بسیار دشواری است. با این حال فسیل سلول های ساده ی اولیه متعلق به ۲.۵ میلیارد سال پیش یافت شده است. عدم توانایی زمین شناسان در تعیین کاملاً دقیق شرایط شیمیایی و زمین شناختی زمین اولیه نیز به این ابهام ها می افزاید.
زمینی که سبز نبود
تقریباً ۳.۸ میلیارد سال پیش، دمای زمین بین ۴۹ تا ۸۸ درجه سانتیگراد متغیر بود. جو زمین مملو از دی اکسید کربن، نیتروژن، بخار آب، هیدروژن، سولفید هیدروژن، آمونیاک و متان بود. اکسیژن در جو وجود نداشت. لایه اوزون وجود نداشت و به همین دلیل پرتو فرابنفش بی هیچ حفاظی به زمین می رسید. آتشفشان ها فعالیت زیادی داشتند. ابرها بخشهای وسیعی از آسمان را می پوشاندند و بارش و رعد و برق های متعددی اتفاق می افتاد.
آیا مولکول های زیستی از ماده بیجان پدید می آیند؟
برای پاسخ به این پرسش در دهه ۱۹۵۰، هارولد اوری [۴] و استنلی میلر [۵] آزمایش هایی را انجام دادند. آنها مخلوطی از متان، آمونیاک، آب و هیدروژن را در معرض تخلیه های الکتریکی مشابه صاعقه قرار دادند. این آزمایش ها به صورت کاملاً غیرتصادفی (تکرار پذیر) منجر به تولید مخلوطی از ترکیبات آلی زیستی مانند اسیدهای آمینه ی آلانین، گلایسین، اسید گلوتامیک و لوسین می شدند.
با افزودن یکی دیگر از مواد زمین اولیه یعنی سیانید هیدروژن مولکول های زیستی دیگری مانند آدنین (مورد نیاز برای ساخت DNA و RNA) تولید شد. امروزه با پیشرفت علم شیمی تجزیه مشخص شده است که در آزمایش اوری-میلر بیش از ۱۳۰ ترکیب زیستی مختلف تولید می شود. باید توجه داشت که ترکیبات شیمیایی استفاده شده در این آزمایش بسیار کمتر از تعداد مواد موجود در زمین اولیه است و نکته دوم اینکه نیروهای موجود در آزمایش بسیار محدودتر از نیروهای موجود در طبیعت است.
نکته سوم زمان اندک آزمایش است. تاکنون آزمایش های فراوانی از این دست صورت پذیرفته است و هر بار با طبیعی تر کردن آزمایش ها تنوع و مقدار مواد زیستی تولید شده افزایش چشمگیری پیدا کرده است.
انواع مختلفی از این آزمایش ها انجام شده و در همه موارد مولکول های زیستی تولید شده اند. پس از این آزمایش ها، پژوهش های مختلفی در این زمینه انجام شد و مشخص شد که مولکول های تولید شده در این آزمایش ها می توانند بصورت خود به خود با هم واکنش داده و مولکول های متنوع دیگری را پدید آورند. همچنین در اثر این واکنش ها مولکول های خطی زیستی نیز تولید می شوند.
آیا مولکول ها هم فرگشت می یابند؟
سل اسپیگلمن [۶] در سال ۱۹۶۷ این موضوع را بر روی یک مولکول RNA آزمایش کرد. [۷] این RNA طولی برابر با 3300b دارد و در حضور نوعی پروتئین[8] در زمان 20 دقیقه تولید مثل می کند. توجه کنید که در لوله آزمایش تنها RNA و پروتئین تکثیر کننده ی آن وجود داشت، نه سلول. اسپیگلمن مشاهده کرد که در شرایط عادی تمام جمعیت های تولید شده طولی معادل 3300b دارند و مشابه مولکول های اولیه هستند.
او با تغییر شرایط لوله آزمایش، زمان تولید مثل را از ۲۰ دقیقه به ۵ دقیقه رساند. پس از ۷۵ نسل جمعیت موجود در لوله آزمایش 550b طول داشتند و ۱۵ بار سریعتر از مولکول های اولیه تولید مثل می کردند. اسپیگلمن تغییرات محیطی دیگری مانند افزودن مهار کننده ها یا محدود کردن مواد مورد نیاز برای تولید مثل را اعمال کرد و مشاهده کرد که در هر حالتی پس از چند نسل مولکول ها به شکلی تغییر کرده اند که بتوانند در شرایط جدید با بالاترین کارایی ممکن تولید مثل کنند.
پس از آن دانشمندان آزمایش های متعددی را برروی انواع مولکول ها انجام دادند و فرگشت مولکولی را مشاهده و بررسی کرده اند. امروزه این فرآیندها در سیستم های شبیه سازی فرگشت مولکولی به نام SLEX مطالعه می شوند.
مرغ یا تخم مرغ؟
اکثر واکنش های های زیستی بوسیله آنزیم ها تسریع می شوند. در شیمی به چنین مولکول هایی کاتالیزور می گویند. تقریباً تمامی آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. بدون وجود آنزیم، واکنش های زیستی بین چند ساعت تا چند هزار سال زمان می برند، ولی آنزیم ها سرعت این واکنش ها را به چند هزارم تا چند میلیونم ثانیه می رسانند. یکی از واکنش هایی که نیازمند به آنزیم است تکثیر DNA می باشد.
ماده ی ژنتیکی اکثر موجودات زنده از DNA ساخته شده است. DNA برای تولید مثل نیاز به پروتئین (آنزیم) دارد و پروتئین از روی DNA ساخته می شود. حال کدام مولکول می تواند آغازگر حیات باشد در حالی که تولید هر کدام به دیگری وابسته است؟
سوال قدیمی « [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ؟» جواب مشخصی در زیست شناسی دارد: هیچکدام، اجداد مرغ.
پاسخ به سوال «اول DNA بود یا پروتئین» نیز چنین پاسخی دارد: هیچکدام، RNA.
RNA نخستین مولکول
تا پیش از دهه ۱۹۸۰ تصور می شد که تمام آنزیم ها از جنس پروتئین هستند. سپس، تام کچ [۹] و سیدنی آلتمن [۱۰] کشف کردند که برخی از مولکول های RNA خاصیت آنزیمی دارند. پس از آن صدها RNA ی مختلف با خاصیت آنزیمی کشف شد. پس از این کشف ها، فرانسیس کریک [۱۱] بیان کرد که RNA اولین مولکول زیستی بوده است.
RNA، مولکولی شبیه به DNA و نوعی کد ژنتیکی است که تفاوت آن در داشتن یک اتم اکسیژن بیشتر از DNA است. همین اتم اکسیژن است که موجب می شود RNA بتواند طیف وسیعی از واکنش ها را به صورت آنزیمی تسریع کند. برخی مولکول های RNA مثل IVS-19 واکنش ساخته شدن RNA ها را انجام می دهند. به عبارت دیگر، RNA می تواند RNA بسازد.
جهان RNA
با آغاز حیات مولکولی، مواد زیستی که از ماده بیجان بوجود آمده بودند، برای تولید RNA های جدید استفاده می شد. جهش ها باعث بوجود آمدن RNA های جدید می شد که با والد خود اندکی تفاوت داشتند. بزودی سوپ اولیه حیات بوجود آمد که مخلوطی از هزاران نوع RNA ی مختلف بود. RNA می تواند اتصال اسیدهای آمینه به یکدیگر را کاتالیز [تسریع] کند. در نتیجه از جمله مولکول هایی که در این زمان تولید شد، پروتئین ها بودند. پروتئین ها خاصیت آنزیمی بسیار بیشتری دارند و طیف واکنش هایی که به وسیله آنها می تواند انجام شود بسیار بیشتر از RNA است.
انرژی، مسئله این است
تا به این جای نوشتار درباره حرکت اتوموبیلی صحبت می کردیم که انگار در باکش بنزین نداشت. تولید مثل و واکنش های مولکول ها نیاز به انرژی دارد. انرژی واکنش ها در سوپ اولیه ی حیات از کجا تامین می شد؟ انرژی الکتریکی یا برق، شکل رایج انرژی در خانه ها و شهرها است. در موجودات زنده نیز مولکولی پر انرژی به نام ATP، نقش سوخت رایج در بین همه سلول ها و جانوران بر عهده دارد.
همانطور که در آزمایش اوری-میلر مشاهده کردیم، اسیدهای آمینه مانند گلایسین به مقدار بسیار بالایی به صورت خود به خود تولید می شده است. با شکسته شدن این اسید آمینه ها، ATP تولید می شود. همچنین واکنش هایی شیمیایی در دهانه آتشفشان ها انجام می شود که منجر به تولید ATP و دیگر مولکول های پر انرژی می شوند.
از RNA به DNA
RNA مولکول بسیار مقاومی است اما مقاومت DNA در برابر تجزیه و آسیب تقریباً صد برابر بیشتر است. همچنین DNA توانایی تشکیل مولکول های دورشته ای را دارد که مزایای گوناگونی را ایجاد می کند. همانطور که پیش تر گفته شد تفاوت این دو مولکول تنها در یک اتم اکسیژن است.
با بوجود آمدن انواع متفاوتی از پروتئین ها، واکنش های متعددی امکان پذیر شد که یکی از آنها تبدیل پیش سازهای RNA به پیش سازهای DNA بود [۱۲]. با بوجود آمدن DNA وظیفه حفظ و انتقال اطلاعات ژنتیکی بر دوش مولکول پایداری سپرده شد که می تواند طول زیادی داشته باشد، به عبارتی دیگر توانایی ذخیره اطلاعات بسیار بیشتری را دارد.
نخستین سلول ها
یکی از موادی که در اثر وجود پروتئین ها تولید می شود، فسفولیپید ها یعنی مولکولهای سازنده ی غشاء سلول است. فسفولیپید ها، مولکول هایی دو قطبی هستند. همانطور که همه ی ما تجربه کرده ایم با استفاده از آب-صابون می توان به سادگی صدها حباب تولید کرد. (حباب ها ساختار مولکولی پیچیده ای دارند، ولی توسط فوت کردن ساده ی بچه ها درست می شوند) (برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) مولکول های صابون دو قطبی هستند. فسفولیپیدها نیز چنین خاصیتی دارند و در اثر تکان های آب، محفظه های حباب مانند میکروسکوپی تولید می کنند.
تولید میلیونها محفظه ی کوچک در مکانی که میلیون ها مولکول در حال زندگی هستند به طور حتم سبب می شود که تعدادی از این مولکول ها در درون این محفظه ها قرار بگیرند.
قرار گرفتن مولکول ها در درون یک محیط بسته مزایای زیادی مثل افزایش سرعت واکنش ها را در بر دارد. همچنین مواد تولید شده بوسیله مولکول ها در محیط پخش نمی شود و در دسترس تولید کنندگان باقی می ماند. خصوصیات متعدد سلول باعث می شود که سرعت فرگشت آن بسیار بالاتر از حیات مولکولی باشد [۱۳].
پروکایوت ها [۱۴]
سلول های ساده ی اولیه کم کم به شکلی از سلول تبدیل شدند که در زبان علمی به آنها پروکاریوت می گویند؛ که همان باکتری ها هستند. رقابت و انتخاب طبیعی موجب پیشرفته تر شدن سلول ها برای کسب شانس بقای بیشتر می شود.
پروکاریوت ها سرعت تولید مثل و فرگشت بالایی دارند. این سلولها توانایی زندگی در سخت ترین شرایط را دارا هستند. باکتری هایی وجود دارند که در دمای ۱۰۰ و حتی تا ۲۵۰ درجه سانتیگراد زندگی می کنند. برخی از باکتری ها در اسیدهای سوزان یا آب های بسیار شور هم به حیات خود ادامه می دهند. اولین سلول ها نیز پروکاریوت بودند که توانایی زندگی در بدترین شرایط ممکن را دارند.
انرژی، مسئله این است
یک سلول برای انجام واکنش های خود نیاز به انرژی زیادی دارد. مهمترین ترین شیوه ی تولید انرژی زیستی، فتوسنتز است. اما در باکتری های ابتدایی [۱۵] روش دیگری برای تولید انرژی وجود دارد که شیموسنتز نامیده می شود. باکتری های شیموسنتز کننده، انرژی موجود در مواد شیمیایی را به انرژی زیستی یعنی ATP تبدیل می کنند. با استفاده از این روش مقدار بسیار زیادی انرژی در اختیار سلول قرار می گیرد. پروکایوت های اولیه نیز از چنین روشی استفاده می کرده اند.
یوکاریوت ها [۱۶]
نوع دیگر سلول را یوکاریوت می نامند که شامل سلول های دارای هسته و اندامک های سلولی است. پیشرفت پروکاریوت ها موجب شد تا برخی از آنها دارای اندامک های سلولی مانند هسته بشوند. بررسی اندامک ها نشان می دهد که آنها از بخش های مختلف سلول پروکاریوت بوجود آمده اند. مثلاً هسته در اثر تغییر شکل یک زائده ی سلولی در باکتری ها به نام مزوزم پدید آمده است. اندامکی به نام میتوکندری، نوعی باکتری بوده که توانسته در درون سلول یوکاریوت زندگی (همزیستی) کند و با گذشت زمان به جزئی از سلول یوکاریوت تبدیل شده است. کلروپلاست نیز در اثر همزیستی باکتری های فتوسنتز کننده با سلول یوکاریوت بوجود آمده است. انرژی، مسئله حل شد
فتوسنتز منبع بی پایانی از انرژی یعنی نور را به انرژی زیستی تبدیل می کند. فتوسنتز فرآیند پیچیده ای است که حاصل همکاری چندین پروتئین با یکدیگر است. اما این ساختار از سیستم فتوسنتز ساده و تک پروتئینه ای بوجود آمده است که هنوز هم در برخی باکتری های آب شور وجود دارد. با وجود پیچیدگی فرایند فتوسنتز، اصول آن بسیار ساده است.
در لامپ های التهابی، جریان الکتریسیته موجب می شود تا الکترون های اتم ها به لایه بالاتری بروند و پس از بازگشت به لایه اصلی، انرژی خود را بصورت نور و گرما از دست بدهند. در فتوسنتز عکس این فرآیند اتفاق می افتد. نور پس از برخورد به یک اتم روی (Zn) ، الکترون را به لایه ی بالاتری می فرستد. این الکترون پس از بازگشت به لایه ی اصلی، جریان الکتریکی ایجاد می کند. انرژی موجود در این جریان الکتریکی به مولکول پرانرژی زیستی یعنی ATP منتقل می شود. ادامه یافتن این فرایند در طول روز مقدار بسیار زیادی ATP تولید می کند. یکی از موادی که در فرایند فتوسنتز تولید می شود اکسیژن است.
اگر فکر می کنید اکسیژن ماده ای ضروری برای وجود حیات است کاملاً در اشتباه هستید. اکسیژن سمی کشنده برای موجدات زنده است. اگر سلولی نتواند اثر سمی اکسیژن را از بین ببرد به سرعت می میرد. سلول هایی که این توانایی را ندارند «بیهوازی اجباری» می نامند. این سلول ها در مکان هایی زندگی می کنند که دور از اکسیژن است.
با آغاز فتوسنتز، اکسیژن وارد جو شد و رفته رفته جو زمین و اقیانوس ها پر از اکسیژن شد. به این ترتیب قتل عام سلول های اولیه که همگی بیهوازی اجباری بودند آغاز شد [۱۷]. تنها سلول هایی توانستند باقی بمانند که مکانیسم مقابله با سمیّت اکسیژن در آنها ایجاد شد. به چنین سلول هایی «هوازی» می گویند.
فراوانی اکسیژن فرصت جدیدی را برای سلول های هوازی بوجود آورد. سلول های بیهوازی مواد غذایی را به الکل یا اسید تبدیل می کنند و از این راه مقداری انرژی بدست می آورند. در سلول های هوازی مکانیسمی بوجود آمده است که مواد غذایی را به کمک اکسیژن به دی اکسید کربن تبدیل کنند و از این راه مقدار زیادی انرژی بدست آورند. به این فرایند تنفس سلولی می گویند. بیشتر سلول های هوازی آنچنان به انرژی زایی از راه تنفس وابسته شده اند که بدون وجود اکسیژن می میرند. به چنین سلولهایی «هوازی اجباری» می گویند.
فراوانی اکسیژن و تغییرات وسیعی را در زمین بوجود آورد. اکسید شدن مواد موجود در خشکی ها، خصوصیات سطح زمین را تغییر داد. مقدار کمی از اکسیژن O2 در اثر واکنش های شیمیایی به اکسیژن O3 یا اوزون تبدیل می شود [۱۸]. بوجود آمدن لایه ی اوزون در جو، خشکی ها را آماده ی پذیرایی از موجودات زنده کرد.
کلونی ها و تمایز سلولی
برخی تک سلولی ها به صورت دسته جمعی زندگی می کنند که به این اجتماعات کلونی می گویند. همه سلول های کلونی مشابه هم هستند. با بوجود آمدن کلونی ها این امکان فراهم شد که بین سلول ها تقسیم کار بوجود بیاید، و هرسلول اندکی با دیگر سلول ها تفاوت داشته باشد. به این فرآیند تمایز سلولی [۱۹] گفته می شود. تمایز بسیار ابتدایی که در برخی موجودات مثل جلبک ها دیده می شود، در طول میلیون ها سال بعد موجب پدید آیی موجوداتی با تمایز بسیار بیشتر و دارای ده ها عضو و اندام شد. انتقادهای نادرست
انتقاد های مشترک با نظریه فرگشت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
زیست زایی (Biogenesis)
ایراد: آزمایش های پاستور نشان داده که حیات بصورت خلق الساعه پدید نمی آید. هر موجودی از والدین خود بوجود می آید، نه از ماده بیجان.
تا مدت ها این عقیده وجود داشت که برخی موجودات بصورت خلق الساعه (spontaneous generation) بوجود می آیند. مثلاً مگس ها از مرداب، کرم ها از میوه و میکروب ها از غذا بوجود می آیند. لوئی پاستور و جان تندال با آزمایش هایی نشان دادند که هیچ موجودی بصورت خلق السائه بوجود نمی آید، به این معنی که هر موجود زنده ای، والدی دارد.
نظریه زیست زایی مورد تایید تمامی زیست شناسان است اما تعارضی با پیدایش حیات ندارد. شاید ریشه ی این انتقاد برابر دانستن خلق الساعه (spontaneous generation) با پیدایش خود به خود (spontaneous origin) باشد.
در فرضیه پیدایش خود به خود، حیات بصورت خلق الساعه بوجود نمی آید. هر موجودی والدی دارد که سلسله این والدها به سلول های ساده ابتدایی می رسد. والد سلول های ابتدایی، بیومولکول های سوپ اولیه حیات است و والد این بیومولکول ها، ماده بیجان است. آیا این سلسله والد ها تعارضی با زیست زایی دارد؟
در مورد آزمایشهای پاستور و موارد مشابه باید به نکات زیر توجه کرد:
۱- شرایط مکانی: پیدایش حیات در شرایط خاص زمین اولیه صورت پذیرفته، ولی آزمایش پاستور در شرایط فعلی زمین انجام می شود. در شرایط کنونی اکسیژن موجود در جو هر بیومولکولی را اکسید می کند و از بین می برد. هنوز هم بیومولکول ها در دهانه آتشفشان ها و در اثر صاعقه تولید می شوند ولی این مواد بسرعت توسط موجودات زنده مصرف می شوند. اگر در آزمایشی شرایط اولیه زمین بازسازی شود شاهد پیدایش بیومولکول ها خواهیم بود.
۲- محدودیت مکانی: آزمایش های پاستور، اوری-میلر و دیگر آزمایش ها در ظروف آزمایشگاهی انجام می شود، ولی پیدایش حیات نیاز به ظرفی به بزرگی زمین دارد.
۳- محدودیت زمانی: زمان انجام آزمایش ها کوتاه است، و این زمان قابل قیاس با زمان لازم برای پیدایش حیات نیست. اگر فرض کنیم هر سال را برابر با یک سانتیمتر است، یک میلیارد سال مسافتی به طول ده هزار کیلومتر خواهد بود.
تصادف
ایراد: مگر می شود حیات حاصل تصادف باشد؟ پیدایش حیات تصادفی نیست. پیدایش حیات همانقدر تصادفی است که پیدایش ابر و بارش باران. در کاربرد این کلمه باید به مفهوم علمی تصادف توجه کرد.
پیچیدگی
ایراد: حیات پیچیده تر از آن است که از ماده بیجان بوجود آید. هربخش از سلول به دیگر بخش های آن وابسته است. زیست شناسان بیش از منتقدان به پیچیدگی حیات آگاهی دارند. اما تولید مرحله به مرحله ی هر ساختار از ساختار ساده تر پاسخ این ایراد را در خود دارد. ( برهان نظم و مسئله گزینش فزاینده) چنین ادعاهایی پیش از مشاهده حداقل یک مورد از آن فاقد هرگونه اعتبار علمی است. شیوه پیدایش هر ساختار سلولی ای یا کشف شده و یا در دست تحقیق است.
قانون دوم ترمودینامیک
ایراد: همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود، و نظم هیچوقت از بی نظمی بوجود نمی آید. به همین دلیل امکان ندارد حیات از ماده بیجان بوجود آید. این اظهارات حاصل کج فهمی و تحریف عمیق قانون دوم ترمودینامیک است. نخست اینکه قانون دوم ترمودیک درباره ی آنتروپی است نه نظم. نظم یک مفهوم ذهنی است نه عینی و علمی. اگر بخواهیم از کلمه ی نظم در علم استفاده کنیم باید به مفهوم علمی آن یعنی آنتروپی توجه کنیم. دوم اینکه باید دید قانون دوم ترمودینامیک چه می گوید:
Disorder increases in closed systems. بی نظمی در سیستم های بسته افزایش می یابد.
سیستم بسته، سیستمی است که با محیطش ماده و انرژی مبادله نکند. برای انجام کار انرژی لازم است. زمین سیستمی بسته نیست و هر ثانیه چند ترلیون ژول (معادل چند بمب اتم) انرژی از طریق نور خورشید به زمین می رسد که این انرژی منجر به کار می شود. مثل بخار شدن آب دریاها و فرایندهای زیستی.
ایراد: «همه چیز به سمت بی نظمی پیش می رود» ؟!!!
اگر چنین قانونی جاری بود تقریباً همه چیز متوقف می شد. از بخار آب ابری و بارانی بوجود نمی آمد، گیاه از خاک نمی رویید و یک نوزاد تبدیل به خواننده این مقاله نمی شد.
هر ساختاری که به سمت نظم پیش می رود، بی نظمی محیط اطرافش را افزایش می دهد. وقتی در یک لیوان آب نمک ساختاری منظم یعنی بلور نمک تشکیل می شود، آب به حالتی بسیار بی نظم یعنی بخار تبدیل می شود. پیدایش حیات نیز که منجر به پیدایش موجودات منظم شد، چهره ی ساده ی زمین را تبدیل به سطحی به هم ریخته، شخم زده و دارای صدها ماده مختلف کرد.
ایراد: هنوز هیچ دانشمندی نتوانسته حیات را در آزمایشگاه بوجود آورد.
علمی بودن یک ادعا وابسته به شبیه سازی کامل آن در آزمایشگاه ندارد. برخی پدیده ها بنا به سرشت خود قابل شبیه سازی آزمایشگاهی نیستند، بلکه وجودشان را به شیوه های علمی دیگر می شناسیم و تحقیق می کنیم. هیچ دانشمندی نتوانسته یک کوه یا یک سیاهچاله را در آزمایشگاه بوجود آورد.
دانشمندان چگونگی تشکیل کوه ها و سیاهچاله ها را به شیوه های علمی دیگر پژوهیده اند و به نتایج قابل اعتمادی دست یافته اند. درباره ی درستی هر ادعای علمی باید بر اساس روش علمی به قضاوت نشست، و روش علمی منحصر به شبیه سازی آزمایشگاهی نیست. پیدایش حیات نیاز به شرایط خاص و زمان طولانی دارد که سبب می شود پیدایش حیات در آزمایشگاه بسیار بعید باشد. ( آزمایشهای پاستور در همین نوشتار) با این وجود شنیدن این خبر در سال ها یا دهه های آینده چندان عجیب نیست.
نویسنده: فرخ فرپژوه
[۱] Scientific creationism
[۲] Sprite
[۳] Opportunity
[۴] Harold Urey
[۵] Stanley Miller
[۶] Sol Spiegelman
[۷] اين RNA ژنوم باكترويفاژ Qβ است كه باكتری ايشريشيا كولی را آلوده می كند.
[۸] Qβ رپليكاز
[۹] Tom Cech
[۱۰] Sidney Altman
[۱۱] Francis Crick
[۱۲] پيش ساز RNA يعنی ريبونوكلوتيد فسفات توسط آنزيم روبونوكلئوتيد ردوكتاز به پيش ساز DNA يعنی داكسی ريبونوكلئوتيد فسفات تبديل می شود.
[۱۳] سلول ها همواره در معرض نيرويی به نام فشار اسمزی هستند. اگر اين نيرو كنترل نشود پس از مدتی غشاء سلول از بين می رود. سلول های اوليه، تا زمانی كه مكانيسم های مقابله با فشار اسمزی تكوين نيافته بود، ساختارهايی موقتی بودند، اما سرعت فرگشت همين سلول های موقتی نيز بسيار زيادتر از حيات مولكولی بود و به همين دليل مكانيسم های پايداری در برابر فشار اسمزی و ديگر مكانيسم های حياتی به سرعت بوجود آمدند.
[۱۴] پرو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. پروكاریوت ها فاقد هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.
[۱۵] Archaebacteria دسته ای از باكتری ها كه باقیمانده اولین سلول های پديد آمده بر روی زمین هستند. مطالعه بر روی اين باكتری ها بخش بزرگی از پژوهش های فرگشتی را در بر می گیرد، و اين پژوهش ها استفاده های فراوانی در صنعت و پزشكی دارند.
[۱۶] يو به معنی پیش و كاریوت به معنی هسته است. یوكاریوت ها دارای هسته و ساير اندامک های سلولی هستند.
[۱۷] Oxygen holocaust
[۱۸] O2 در حضور پرتو فرا بنفش تبدیل به O3 می شود و O3، لايه اوزون را برای حفاظت در برابر پرتو فرا بنفش بوجود می آورد.
[۱۹] Cell differentiation
فرضيه تكامل انواع داروين، موجودات زنده را در يك روند تكاملي از موجودات قبل از خود مي داند، مثلا جد انسان و ميموني به نام شامپانزه را يك نوع حيوانِ شبيه به انسان يا شبه ميمون مي داند. طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است. حال در اين مقاله به ارزش هاي علمي اين فرضيه و اشكالات آن مي پردازيم. اميد است كه سودمند واقع بشه.
ارزش علمي فرضيه تكامل از دیدگاه فلسفه علم
دانشمندان فلسفه علم كه ارزش نظريّات علمي را بررسي مي كنند، معتقدند كه فرضيه تكاملِ انواع داروين، به طور كلّي فاقد خصوصيّات يك نظريه علمي- تجربي است. چون از نظر فلسفه علم، يك نظريه علمي- تجربی، بايد دارای سه ويژگي باشد:
1- ويژگي آزمايش پذيری
2- ويژگي پيش بيني كنندگی
3- ويژگي ابطال پذيری.
خاصيت آزمايش پذيري يعني اينكه بايد بتوان با ترتيب دادن آزمايش و تكرار آن آزمایش به دفعات متعدد،صحّت نظريه را تأييد كرد؛ مثلا می توان آب را بارها و بارها جوشاند و درجه جوش آن را اندازه گرفت؛ وملاحظه نمود که آیا آب خالص همیشه در صد درجه به جوش می آید یا نه؟ در حالي كه ادعای فرضيه تكامل انواع داروین، كه می گوید موجودات زنده از همدیگر منشعب می شوند، قابل آزمايش نيست؛ و ما هيچ گاه نمي توانيم پديده تكامل را در طبیعت یا در آزمایشگاه با حواسّمان ـ چه بدون وسائل و چه با وسائل ـ مشاهده كنيم. آنچه در دست دانشمندان دیرینه شناس است تنها يك سري فسيل است؛ كه آن هم يقينا فسيل تمام موجودات گذشته نيست؛ چون اوّلا هر استخواني تبديل به فسيل نشده است؛ چرا كه تبدیل استخوان به فسیل در شرایط خاصّی رخ می دهد؛ ثانيا دانشمندان نمي توانند تمام زمين را براي يافتن فسيلها كاوش كنند.
در فرضيه تكامل داروين، از تشابه فسيلها به اين نتيجه مي رسند كه صاحبان اين فسيلها، تكامل يافته از يكديگرند. در حالي كه اين كافي براي اثبات يك فرضيه نيست؛ و در واقع نوعی فرضیه سازی علمی تخیلی است. آنچه براي ما يقيني است اين است كه در گذشته موجوداتي زندگي مي كرده اند؛ و برخي از آنها شبيه هم بوده اند؛ ولي ما از هيچ راه علمي و تجربي نمي توانيم به دست آوريم كه حتما بعضي از اين موجودات مشابه، از بعض ديگر مشتق شده اند. چون ما تنهاخود فسيلها و تشابه آنها را مي بينيم نه تبديل آنها به همديگر را؛ و لازمه تشابه بين دو موجود؛ ارتباط آنها باهم نيست؛ اگر لازمه تشابه دو موجود زنده ارتباط آنها با همدیگر بود در آن صورت می توانستیم با یقین حکم کنیم که هر دو انسان شبیه به هم فرزندان دوقلوی یک پدر و مادرند؛ اما چنین حکمی عقلانی نیست؛ آيا با ديدن دو انسان بسيار شبيه به هم مي توان به طور قطع و يقين گفت كه آن دو، فرزندان دوقلوي يك پدر و مادرند؛ بلي از نظر روانشناختي ما يقين مي كنيم كه اين دو نفر فرزندان دوقلو ي يك پدر و مادرند؛ ولي از نظر منطقي چنين يقيني حاصل نمي شود؛ چون ممكن است؛ دو نفر كه شباهت بسيار زيادي به هم دارند؛ در عالم واقع هيچ رابطه فاميلي باهم نداشته باشند؛ لذا از شباهت فسيلها تنها مي توان حدس زد كه اين موجودات از همديگر مشتق شده اند؛ و علم به دنبال یقین منطقي است نه حدس و گمان كه يقين روانشناختي است.
خصوصيت دوم يك نظريه علمي خاصيت پيش بيني كنندگي آن است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بتواند با فرمولهاي خود اتفاقات بعدي را پيش بيني كند. مثلا بر اساس قانون جاذبه عمومي نيوتن مي توان از مطالعه وضع فعلي خورشيد و زمين و ماه، پيش بيني كرد كه در چه روزي كسوف رخ خواهد داد. ولي با فرضيه تكامل داروين نمي توان پيش بيني كرد كه مثلا صدميليون سال بعد موجودات زنده فعلي به چه صورتي درخواهند آمد. مثلا این فرضيه نمی تواند به طور قطع پیش بینی کند که آيا گردن زرّافه در صد میلیون سال دیگر باز درازتر خواهد شد یا نه ؟ اگر فرضيه تكامل انواع، يك قانون علمي بود بايد با بررسی وضع فعلی موجودات زنده مي توانست آینده آنها را پيش بيني كند؛ همانطور که نظریه جاذبه عمومی نیوتن با بررسی وضع فعلی سیارات می تواند موقعیّت آنها را در زمان آینده پیش بینی نمايد.
خاصيت سوم يك نظريه علمي، خاصيت ابطال پذيری است؛ يعني يك نظريه علمي بايد بگويد كه در چه شریطي ابطال مي شود؛ مثلا نظريه جاذبه عمومي نيوتن مي گويد كه اگر ماده اي پيدا شود كه جذب مواد ديگر نشود و عدم جذب آن نيز ناشي از يك نيروي مزاحم نباشد در آن صورت قانون جاذبه عمومي از عموميت مي افتد؛ و نقض می شود؛ يا نظریه نسبيّت خاصّ اینشتين مدّعي است كه اگر ذره اي مادّي يافت شود كه سرعت آن بالاتر از سرعت نور باشد در آن صورت، نظریه نسبيّت خاصّ باطل مي شود.يعني از خصوصيّات نظريه علمي يكي هم اين است كه بتواند موارد نقض خود را بيان كند. اگر چنين نباشد آن نظريه توتولوژيك خواهد بود؛ و فرضيه تكامل انواع داروین، يك فرضيه توتولوژيك است؛ يعني با هر فرضي سازگار است؛ و نمی گوید که در چه شرایطی ابطال می شود. مثلا زرّافه الآن گردن دراز است. فرضيه تكامل مدّعي است كه شرايط ويژه اي باعث گردن دراز شدن زرّافه شده است؛ اگر گردن زرّافه كوتاه بود باز نظريه تكامل مي گفت كه شرايط ويژه اي باعث كوتاهي گردن آن شده است؛ لذا اين نظريه نمي گويد كه چرا موجودات چنين هستند كه مي بينيم بلكه مي گويد چون موجودات چنين هستند پس در گذشته چنان بوده اند؛ آن هم با حدس و گمان مبتني بر يافته هاي فسيل شناسان، نه بر اساس مشاهده ی واقعي و تجربه.
بنابر اين فرضيه تكامل انواع هنوز، قطعيت علمي كه سهل است،به حدّ يك نظريه علمي-تجربی هم نرسيده است. لذا اين فرضيه در بين دانشمندان غربي هم منتقدين زيادي دارد؛ لكن فرهنگ و سياست سكولار غربي بر آن است كه اين فرضيه را به عنوان يك نظريه علمي به خورد بشريت دهد؛ چرا كه اين فرضيه مي تواند پايه مناسبي براي چنان فرهنگ و سياستي باشد؛ چون بنا به اصل انتخاب اصلح که در این نظریه وجود دارد؛ پيام آن در نظام سياسي آن است كه : «حق با قوي تر است؛ و بقا با آن كسي است كه قويتر باشد» و اين همان شعار كشورهاي غربي است.
اشکالات نقضي فرضيه تکامل داروین:
1- گفته شد که مدعای فرضيه تکامل در مورد موجودات بزرگ و پرسلولی مثل حشرات و پرندگان و... قابل آزمایش نیست؛ چرا که اولا به ادعای این نظریه این روند میلیونها سال طول کشیده است؛ و ثانیا میلیونها عامل بر آن تاثیر داشته اند که عملا نمی توان همه را مشخص نمود. اما ادعای این نظریه در دو مورد قابل آزمایش است:
الف) در مورد چگونگی تبدیل مواد شیمیایی -مثلا اسیدهای آمینه- به موجودات زنده
ب) در مورد چگونگی تبدیل تک سلولی ها به موجودات پر سلولی.
ما در جهان امروزمان هم مواد شیمیایی تشکیل دهنده موجودات زنده را در دست داریم، هم تک سلولی ها را؛ همچنین می دانیم که شرایط تبدیل این ترکیبات شیمیایی به تک سلولی ها و شرایط تبدیل تک سلولی ها به پر سلولی ها محدود و قابل مشابه سازی در آزمایشگاهند. بنابراین اگر فرضيه تکامل داروین درست است، پس باید بتوان در این دو مورد آن را در آزمایشگاه به اثبات رساند؛ در حالی که هیچ دانشمندی تا به حال نتوانسته است یک تک سلولی كامل را از ترکیبات شیمیایی بدست آورد؛ یا نشان دهد که از ترکیب چند تک سلولی یک چند سلولی درست می شود.
2- هم اکنون موجودات زنده ای در روی زمین زندگی می کنند که در زمان دایناسورها نیز به همین شکل کنونی وجود داشته اند و فسیلهای آنها که از زمان دایناسور ها به دست آمده است نشان می دهد که در طی این میلیونها سال هیچ تغییری نکرده اند. فرضيه تکامل از توجیه این امر که چرا این موجودات در طی میلیونها سال تغییر نکرده اند عاجز است؛ در حالی که در این مدت شرائط زندگی این موجودات تغییرات بسیاری کرده است.
3- فرضيه تکامل انواع، مدعی است که بنا به اصل تنازع بقا یا انتخاب اصلح، همواره آن موجودی به حیات خود ادامه خواهد داد که از دیگر رقبای خود در حیات قویتر و با طبیعت سازگارتر است. یافته های فسیل شناسان، نشان داده است که قبل از نسل انسان و میمون (شامپانزه) نسلی می زیسته است که از نظر مغزی کاملتر از میمون ولی ناقص تر از انسان بوده است؛ فرضيه تکامل مدعی است که برخی از این موجودات در شرایط خاصی تبدیل به میمون شده اند و برخی دیگر در شرایط خاص دیگری تبدیل به انسان شده اند؛ حال سؤال این است که چرا این موجود انسان نما، مغز متکامل خود را از دست داده و تبدیل به میمون شده است؛ چگونه است که این موجود با آن مغز کاملتر از مغز میمون، نتوانسته است به حیات خود ادامه دهد ولی میمونی که ناقصتر از او بوده توانسته است به حیات خود ادامه دهد؛ طبق اصل انتخاب اصلح همواره عامل مثبت می ماند و عامل منفی از بین می رود. آیا باهوش بودن برای حفظ حیات عامل منفی بود؟ شکی نیست که هوش قویترین عامل بقا است.بنابر این اصل تنازع بقا یا اصل انتخاب اصلح نمی تواند اصلی کلی باشد.
4- بین موجودات زنده تفاوت مغزی و هوشی چندانی ملاحظه نمی شود؛ مثلا شامپانزه که کاملترین مغز را بین حیوانات دارد، تنها اندکی از یک نوع میمون دیگر به نام اورانگوتان، باهوشتر است؛ اورانگوتان نیز تنها کمی از باهوشترین حیوان قبل از خود ــ در رتبه هوشی ــ باهوشتر است و... اما بین انسان و شامپانزه فاصله هوشی، به شدت زیاد است؛ میمون اعداد کوچک را می شناسد؛ اما انسان، دم از بی نهایتها می زند. میمونها برای ارتباط باهمدیگر تنها چند علامت محدود دارند؛ و زبان به معنی واقعی کلمه در آنها وجود ندارد؛ در حالی که انسانها با میلیون ها واژه و با هزاران زبان و لهجه با همديگر سخن می گویند. قدرت کشف و اختراع میمونها نیز با انسان قابل مقایسه نیست. همچنین هنر و اخلاق و عقیده و آرمان و... همگی اموری مختص انسانند. حال سؤال این است که این فاصله عمیق بین انسان و حیوان چگونه به وجود آمده است؟ فرضيه تکامل انواع داروین قادر به جواب گویی به این سوال نیست. لذا برخی از اندیشمندان انسان را از پدیده تکامل استثناء کرده و گفته اند : فرضیه تکامل فقط شامل حیوانات می شود؛ و خلقت انسان از خلقت دیگر موجودات جداست. برخی نیز گفته اند مغز انسانهای بدوی ناقص تر از انسان فعلی بوده است؛ و به مغز میمونها نزدیکتر بوده است؛ اما یافته های فسیل شناسان نشان داده است که اندازه مغز انسانهای غارنشین هفت هزار سال قبل با مغز انسان های فعلی تفاوتی نداشته است.
5- در زمان اجداد زرّافه ها حيوانات زيادي بودند كه از برگ درختان تغذيه مي كردند پس چرا آنها در رقابت با زرّافه ها از بين نرفتند؛ يا چرا آنها گردن دراز نشدند؟ و ...
منبع http://www.porseman.org/showarticle.aspx?id=496
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تمام اشکلات نادرستی که در [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] به نظـریــه فرگشــت وارد شد در مقاله های [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پاسخ داده شــده قبل از کپی پیست مطلبــی، تاپیک یا حداقل مقاله های [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رو مطالعه کنید.
سلام. شما در تعریف فرگشت دچار اشتباه هستید. تمامی موجودات به سمت سازگاری با محیط (بیشترین موفقیت تولید مثلی) پیش می رن و نه پیشرفته شدن و نه کامل شدن. قدم اول برای نقد هر نظریه اینه که متوجه بشیم اون نظریه چی می گه که شما این مرحله رو هم طی نکردید.نقل قول:
طبق اين فرضيه روند تكاملي موجودات زنده از تك سلولي شروع شده و در اثر تكامل رفته رفته پيشرفته تر و كامل تر شده اند و آخرين موجود اين سلسله، انسان است
فکر میکنم این دو نکته بسیار مهم که نیاز به تکرار دارن، لطفن دوستانی که فرگشت رو نقد میکنن مطالعه کنن.
نقل قول:
چرا هوش بشر تکامل پیدا کرد ولی هوش سایر حیوانات تکامل پیدا نکرد ؟گونه هائی که براثر تکامل به انسان امروزی تبدیل شدند نسبت به جانوران دیگر هم اندازه خود موجودی ضعیف بودند و از نظر قدرت بدنی هنوز هم ضعیف هستند . یک انسان معمولی بدون سلاح و وسیله تقریبا در مبارزه با 90درصد حیوانات هم اندازه خود شکست می خورد . انسان نه قدرت بدنی بالائی داشت نه قدرت فرار ( حداکثر سرعت دویدن یک انسان متوسط به 20کیلومتر در ساعت هم نمی رسد که ان هم برای زمان طولانی نمی تواند ادامه یابد) با پوستی لطیف (نسبت به سایر موجودات ) در مقابل طبیعت ( سرما و گرما و شرایط خشن طبیعی ) هم ضعیف و ناتوان بود البته اجداد ما نسبت به ما بسیار قوی تر و مقاوم تر بودند ولی آن هم فایده نداشت .
طبق اصل انتخاب طبیعی چنین موجودات ناتوانی باید از مدت ها قبل نسلشان از بین می رفت و در واقع نسل بسیاری از آنها هم از بین رفت ( همچون انسان : هایدلبرگی , رودولفی ,... نئاندرتال) و نسل انسان امروزی " هومو سیپین" هم در آستانه انقراض قرار گرفت (در یک بازده زمانی کمتر از 10 هزار نفر باقی ماندند) در عوض همه این ضعف ها انسان ویژگی های مثبت زیادی هم داشت.بخاطر راه رفتن روی دوپا دستانی آزاد داشت که می توانست از آنها در هنگام حرکت و ... آزادانه استفاده کند شکل دست ها و پنجه ها و هم کمک می کرد که بتواند بسیاری از کارهائی که سایر حیوانات نمی توانند انجام دهند انجام دهد . قدرت تکلم ( که ناشی از حنجره ها و دستگاه صوتی او است ) به آنها کمک می کرد که بتوانند در هنگام ضرورت با هم بهتر ارتباط برقرار کنند.اجتماعی بودن و... بسیاری از ویزگی های دیگر ولی از همه مهمتر هوش آنها بود.
بنابراین انتخاب طبیعی همه تمرکز خود را روی هوش این گونه ها معطوف کرد بدین گونه که : گونه ها و افرادی که زودتر و بهتر توانستند به هوش بالاتری برای مقابله با این ضعف ها دست یابند توانستند باقی بمانند و گونه هائی که نتوانستند به هوش بالائی دست پیدا کنند و با ضعف های خود مقابله کنند نسلشان از بین رفت . و باز هم این روند ادامه پیدا کرد و دوره به دوره هوش این موجودات ارتقا پیدا کرد تا به بشر امروزی رسید در واقع نسل تمام این گونه ها کامل از بین رفت و فقط نسل بشر امروزی " هومو سیپین " باقی ماند و کار به جائی رسید که بشر از تمام جهات از همه موجودات برتر و بالاتر شد و اشرف مخلوقات شد .
در حالی که اگر بشر از ابتدا مانند سایر جانوران از این همه ضعف برخوردار نبود دلیلی نداشت که تا این درجه هوش او توسعه یابد همچنان که در مورد بقیه جانوران همچین اتفاقی نیفتاد بنابراین ما هوش و پیشرفت خود را مدیون ضعف های اجدادمان می دانیم .
پژوهشگران مشخصات یک موجود کهن شبیه انسان که می تواند از اجداد مستقیم ما باشد را تشریح کرده اند.
ارزیابی این موجود 4/4 میلیون ساله به نام آردیپیتکوس رامیدوس طی مقاله ای توسط دانشمندان در نشریه "ساینس" انجام شده است.
تیم محققان می گویند حتی اگر این موجود از اجداد مستقیم انسان نباشد، چگونگی تکامل انسان از جد مشترکش با شامپانزه را روشن تر می کند.
فسیل های آردیپیتکوس رامیدوس ابتدا در سال 1992 در اتیوپی پیدا شد اما ارزیابی اهمیت آن 17 سال طول کشید.
مهم ترین نمونه این فسیل ها اسکلت ناقص یک موجود ماده است که بر آن نام "آردی" نهاده اند.
تیم بین المللی محققان استخوان های مهمی از جمله جمجمه با استخوان فک و دندان، بازوها، دست ها، خاصره، لنگ و پاها را پیدا کردند.
اما پژوهشگران همچنین قطعاتی را یافته اند که می تواند به حداقل 36 موجود منفرد آردیپیتکوس تعلق داشته باشد.
پروفسور تیم وایت از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی که از محققان ارشد این پروژه است گفت که تحقیقات گروه موشکافانه بوده است.
او به نشریه ساینس گفت که تمیز کردن استخوان ها و بعد مطالعه و مقایسه آن با سایر فسیل های شناخته شده آفریقا و سایر نقاط سال های سال وقت گرفت.
پروفسور وایت گفت: "این یک فسیل معمولی نیست. یک شامپانزه نیست. انسان نیست. این به ما نشان می دهد که زمانی در گذشته چه بوده ایم."
زندگی روی درخت
این فسیل در حدود 230 کیلومتری شمال شرقی آدیس آبابا پایتخت اتیوپی کشف شد.
گفته می شود برخی از مشخصات اسکلت این موجود منعکس کننده مشخصات قابل مشاهده در گوریل های بسیار کهن است؛ همچنین آثاری از گونه های انسان نما که بعدا ظاهر شدند در آن دیده می شود.
دانشمندان می گویند که آردی با قدی 120 سانتیمتری در بالا رفتن از درختان مهارت داشته است، اما همچنین روی دو پا راه می رفته است. با این حال کف پاهایش مثل انسان امروزی قوسدار نبوده، که نشان می دهد نمی توانسته در فواصل طولانی راه برود یا بدود.
پروفسور اوئن لاوجوی از دانشگاه کنت در اوهایو به بی بی سی گفت: "نصف زندگی اش روی درختان می گذشته است؛ در درختان لانه می کرده و گهگاهی هم آنجا غذایش را می خورده است، اما وقتی پایین می آمده صاف راه می رفته تقریبا همانطور که من و شما قدم برمی داریم."
محققان می گویند اینکه این موجود 4/4 میلیون سال قبل در ناحیه ای که جنگلی بوده زندگی می کرده است تا حدودی مشکل زاست. تصور می شد که تکامل اولیه انسان حداقل تا حدودی ناشی از ناپدید شدن درختان و تشویق آنها به راه رفتن بر زمین بوده است.
پروفسور وایت گفت: "این موجودات در زیستگاهی جنگلی زندگی می کرده و می مرده اند، نه در یک دشت باز (ساوانا)."
و چون بسیاری از مشخصه های آردیپیتکوس رامیدوس در میمون های امروزی در آفریقا دیده نمی شود، احتمال دارد که این جد مشترک، از لحاظ زمانی خیلی عقبتر از آنچه تاکنون تصور می شد می زیسته است - شاید هفت یا نه میلیون سال پیش.
تکامل سریع
این تیم در پاسخ به اینکه آیا آردیپیتکوس رامیدوس جد مستقیم ما بوده است یا نه، گفت برای پاسخگویی به این سوال باید فسیل های بیشتری از نقاط مختلف و متعلق به دوره های زمانی مختلف جمع آوری و بررسی شود.
دانشمندان در سندی که به مقاله آنها در نشریه ساینس ضمیمه شده نوشته اند: "ما برای دادن پاسخی مطمئن به این سوال در آینده نیازمند کشف فسیل های بسیار بیشتری از دوران 3-5 میلیون سال قبل هستیم."
"اما اگر آردیپیتکوس رامیدوس عملا گونه ای نباشد که جد انسان مستقیما به آن برسد، باید ارتباط نزدیکی با آن داشته باشد، و در ظاهر و تطبیق پذیری شبیه آن بوده باشد."
بدوی بودن ظاهر آردیپیتکوس رامیدوس در مقایسه با آسترالوپیتسین ها - گروهی از هومینیدها در آفریقا که از لحاظ زمانی کمی به ما نزدیک تر بوده اند - کارشناسان را شگفت زده کرده است.
به خصوص فسیل یک آسترالوپیتکوس آفرنسیس موسوم به "لوسی" که در سال 1974 پیدا شد به علت توانایی آن در راه رفتن ارتباط نزدیکی با انسان دارد.
پروفسور کریس استرینگر از موزه تاریخ طبیعی لندن اظهار نظر کرد که برای آنکه آردیپیتکوس رامیدوس روی خط مستقیمی از دودمان انسان بنشیند همچنین لازم است که تغییرات تکاملی سریعی روی داده باشد.
او به بی بی سی گفت: "آسترالوپیتکوس چهار میلیون سال قبل ظاهر شد بنابراین تصور این است که پیشرفت تکامی در 4/4 میلیون سال قبل باید بیشتر (از آردیپیتکوس رامیدوس) می بوده باشد."
او افزود: "خوب باید گفت که شاید تغییرات خیلی سریع هم ممکن باشد یا اینکه آردیپیتکوس ممکن است نوعی بازمانده تاریخی از یک مرحله قدیمی تر تکامل باشد. شاید هم چیزی شبیه به آسترالوپیتکوس در 4/4 میلیون سال قبل در جای دیگری در آفریقا پیدا کنیم."
BBC
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یک سوال داشتم.
ژنوم dna موجودات اولیه مثل باکتری ها و یا اولین موجودی که داری ژنوم بود ایا ژنوم و خواص پیچیده بود یا بسیار ساده تر ساختار دی ان ای های موجودات فعلی
لطفا در این مورد توضیح بدید
به طور کل یوکاریوت ها (موجودات پیشرفته تر از پروکاریوت ها) ژنوم پیچیده تر و بزرگ تر از پروکاریوت ها دارن که اونا رو قادر میکنه فعالیت گسترده تر و پیچیده تری رو با کمک ژن هاشون داشته باشن ، ژنوم پروکاریوت ها به صورت یه مولکول DNA حلقوی پیچ خورده هست و ژنوم یوکاریوت ها به صورت رشته ای هست ( کروموزم )نقل قول:
فرگشت تولید مثل جنسی
تولید مثل یکی از بنیادیترین مفاهیم زیستشناسی است. تولید مثل در زیستشناسی به معنای تولید یک نسخۀ مشابه و در نتیجه ادامه پیدا کردن حیات است. گرچه تولید مثل اغلب در راستای تولید اولاد در گیاهان و جانوران به کار میرود، ولی این مفهوم بنیادیتر از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد.
برای درک این موضوع باید به مبدا حیات برگشت. یکی از نخستین ویژگیهایی که موجب پیدایش حیات شده بایستی توانایی یکسری واکنشهای شیمیایی در زمین اولیه در تولید کپی از خودشان بوده باشد. تولید مثل در پایهایترین سطح در واقع بازتولید شیمیایی است. در طول فرگشت حیات، بایستی سلولهایی با سطح فزایندهای از پیچیدگی پدید آمده باشند؛ و البته تولید چیزهایی مثل خودشان ضروری بوده است.
بدیهی است که آنهایی که به هر دلیل قادر به تولید حداقل یک کپی موفق از خودشان نباشند ادامه نمییابند. در ارگانیسمهایی (موجودات زنده) که تکسلولی هستند تولید مثل یعنی توانایی یک سلول در بازتولید یک سلول جدید از خودش، ولی در ارگانیسمهای چندسلولی به معنی رشد و باززایی است.
یک راه هر ارگانیسم برای تولید مثل این است که یک کپی همانند خودش بسازد. ارگانیسمهایی که به این شکل تولید مثل غیر جنسی دارند قادرند با سرعت و به سادگی تکثیر شوند. تولید مثل جنسی، در آن سو، بسیار پیچیده و بغرنج است. نه تنها یک ارگانیسم باید اسپرم یا تخمک تولید کند، بلکه او باید همچنین یک فرد از جنس مخالف پیدا کند و معیارهای انتخاب شریک را برآورده کند و سپس با موفقیت جفتگیری کند. پس از همۀ اینها، ارگانیسم فقط نیمی از ترکیب ژنتیکیاش را به فرزند منتقل میکند.
پس از پذیرش گستردۀ نظریه فرگشت، دانشمندان شروع به پرسش کردند. اگر تولید مثل جنسی این اندازه بغرنج و از لحاظ زیستشناسی پرخرج است، پس چرا اینقدر رواج دارد؟ تولید مثل جنسی هرگز شروع به رشد و تکامل نمیکرد، و هرگز به این رشد و تکامل تا رسیدن به این درجه از پیچیدگی که امروزه در بسیاری از حیوانات و گیاهان وجود دارد، ادامه نمییافت، مگر اینکه فواید فرگشتی قابل توجهی در اختیار بگذارد.
اینکه این فواید چه میتوانند باشند، به هر روی، همچنان موضوع گفتگوهای مجامع علمی است. نظریهها در مورد فرگشت جنسیت باید توسط آزمونهای تجربی بسیار مشکل اثبات شوند، پس درهای پاسخ به این موضوع همچنان به روی گمانهزنیها باز است.
بازترکیبی ژنتیکی
مشهورترین نظریه در میان زیستشناسان این است که، تولید مثل جنسی اجازۀ «بازترکیبی ژنتیکی» را میدهد. به عبارت دیگر :
• جهشهای موفق و سودمند از نسلهای مستقل میتوانند با هم ترکیب شوند.
• جهشهای موفق و سودمند میتوانند از جهشهای مضر جدا شوند.
• ویژگیهای ژنتیکی ناموفق میتوانند به سادگی از یک جمعیت موجود حذف شوند.
بدون تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی روی کل آرایش ژنتیکی یک ارگانیسم عمل میکند، ولی با وجود تولید مثل جنسی، انتخاب طبیعی بر روی صفات ژنتیکی فرد عمل میکند.
با تولید مثل جنسی، شمار کمتری از فرزندان بهترین صفات ژنتیکی را از هر دوی پدر و مادر دریافت میکنند. هر چند به نظر میرسد انتخاب طبیعی در حذف تغییراتِ کمتر موفق بسیار موثر است، به ویژه در شرایط طاقتفرسای وحشی و جنگلی، جاییکه تنها جزئی از فرزندان به سن تولید مثل میرسند.
افزایش آهنگ و نرخ فرگشت
تولید مثل جنسی عموماً به ارگانیسمها کمک میکند که سریعتر فرگشت یابند، زیرا آن ها میتوانند با سرعت بیشتری به تغییرات شرایط سازگار شوند و در رقابت با تغییرات موفقتر باشند.
سرعت رشد هر ارگانیسم وابسته به نرخ جهشهای آن است. به هر حال، بیشتر جهشها مضر هستند. بسیار به ندرت جهشی اتفاق میافتد که برای بقای فرزند و تولید مثل او بیش از پدر و مادرش سودمند و موفقیتآمیز باشد.
با تولید مثل غیرجنسی، احتمال اینکه جهشهای مضر انباشته شوند بیشتر است. بنابراین در تولید مثل غیرجنسی، انتخاب طبیعی عموماً کمترین نرخ جهش را موجب میشود.
در سوی دیگر، با تولید مثل جنسی، جهشهای سودمند میتوانند از جهشهای مضر جدا شوند، و بنابراین دستگاههای تناسلی ارگانیسمهای دارای تولید مثل جنسی میتوانند برای حفظ نرخ بالای جهش رشد و نمو کنند.
جمعیتهای بزرگتر شانس بیشتری برای ظاهر شدن جهشهای سودمند دارند، ولی برای ارگانیسمهای تولید مثل غیرجنسی، زمان قابل توجهی نیاز است تا اینکه جمعیت تغییرپذیر به اندازۀ کافی رشد کند و شانسی برای ظاهر شدن دومین جهش سودمند بوجود آید.
تولید مثل جنسی این محدودیت سرعت را بوسیلۀ اجازه دادن به جهش های سودمند برای منتشر شدن در جمعیت موجود برای ترکیب شدن با دیگر جهشهای سودمند میدهد، و این کار، آهنگ فرگشت را بسیار افزایش میدهد.
محتمل است که بدون تولید مثل جنسی، همۀ جهشهای مفید برای متراکم شدن روی یک نسل آنقدر زمان صرف میشد، و آهنگ فرگشت آنقدر آرام بود که زندگی روی زمین فراتر از شکل باکتریایی نمیبود.
فرگشت جنسیت
هر چند باکتریها به سادگی با دونیمشدن تکثیر میشوند، آنها اغلب مواد ژنتیکی را هم مبادله میکنند. معمولاً توسط آزاد کردن بخشهای کوچکی به نام پلاسمید که میتوانند توسط باکتری مجاور جذب شوند این کار انجام میشود. در این مسیر، جهشهای سودمند تقسیم میشوند. این میتواند احتمالاً به عنوان پیشدرآمد جنسیت در نظر گرفته شود.
پس از ظهور گیاهان و حیوانات در اقیانوسها در ۶۰۰ میلیون سال پیش، تنها راه عملی برای این چندسلولیهای آبزی جدید برای تولید مثل، آزاد کردن دانهها و تخمها بود. سلولهایی که شروع به تقسیم شدن کردند، به هم چسبیدند، و هر بار که تقسیم میشدند تغییر میکردند، تا اینکه در آخر یک بالغ جدید تشکیل میدادند.
تنها زمان عملی برای پذیرش بالقوۀ مواد ژنتیکی خارجی سودمند پیش از شروع رشد تخمها و دانهها بود. بسیاری از گیاهان و حیوانات دریایی امروزه گرده یا اسپرم در داخل آب آزاد میکنند تا توسط دانهها و تخمهای نزدیک که تا زمانیکه آنها بارور نشوند شروع به رشد نخواهند کرد، جذب شوند.
هنگامیکه گیاهان به روی زمین رفتند، گردههای آنها یا توسط باد حمل میشد و یا مستقیماً توسط حشرات به تخمها میرسید. در مورد اغلب حیوانات زمینی و بسیاری از حیوانات دریایی، اسپرم به طور بسیار کارآمدی با وارد کردن آن درون حفرهای در بدن که حاوی تخمکهاست، تحویل داده میشود.
فرگشت عموماً طرفدار هر جهشی است که محرک پیدا کردن شریک جنسی را افزایش دهد. در حالیکه موجودات ساده مانند حشرات از الگوهای رفتاری برنامهریزی شده پیروی میکنند، حیوانات پیچیدهتر مانند پستانداران دارای عصبهای حساس در اندامهای تناسلی خود هستند که مرکز لذت قدرتمندی را در مغزشان تحریک میکند.
نظریههای دیگر
یکی از معروفترین نظریههای جایگزین برای فرگشت جنسیت این ایده است که میگوید تولید مثل جنسی گوناگونی ژنتیکی گستردهتری بوجود میآورد. این مورد به ویژه در محیطهایی که به سرعت تغییر میکنند اهمیت دارد، جاییکه برخی از تغییرات ممکن است به خاطر شرایط جدید از بین بروند در حالیکه دیگر تغییرات ممکن است برای بقای جاندار مناسبتر باشند.
شاید متعارفترین شکل این نظریهها فرضیۀ ملکه قرمز ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) باشد که میگوید تغییرات ژنتیکی بزرگتر به گونههای تولید مثلی جنسی مقاومت بهتری در برابر بیماریها و انگلهایی که سرعت سازگاری زیادی دارند میدهد.
مشکل این نظریهها این است که ارتباط و پیوند میان تولید مثل جنسی و گوناگونی ژنتیکی بسیار کم است، زیرا گوناگونی و تنوع یک جمعیت میتواند وابسته به آهنگ جهشها باشد و نه شیوۀ تولید مثل. برای یک آهنگ جهش معین، تولید مثل جنسی ممکن است تنوع جمعیت را به دلیل همگرا شدن رفتارهای ژنتیکی سودمندتر کاهش دهد. تنها دلیل اینکه چرا تنوع یک جمعیت غیرجنسی کمتر است این است که فرگشت کسانی که کمترین آهنگ جهش را داشته باشند انتخاب میکند به این منظور که انباشت جهشهای مضر را کاهش دهد.
یکی از جنجالیترین نظریههای آلترناتیو این ایده است که میگوید مردها اساساً انگل هستند. تولید مثل جنسی زمانی آغاز میشود که برخی اندامهای انگلی به مانند ویروس شروع به تزریق مواد ژنتیکی خود به درون بدن یک میزبان بیاطلاع به منظور استفاده از دستگاه تولیدمثل او میکنند.
در سراسر مسیر تاریخ فرگشت، انگلها یک همزیستیِ با همفرگشت ( [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ) را با میزبانهای خود بوجود میآورند که به دلیل مواد ژنتیکی تقسیم شده و فواید تولید مثل جنسی میباشد. از این لحاظ، ممکن است مردها شبیه میزبانهای مولدیشان باشند ولی آنها همچنان اصولاً انگل هستند.
نظریههای دیگری در مورد فرگشت تولید مثل جنسی وجود دارد، ولی بیشتر نظریههای دیگر معمولاً یا بیان دیگری از نظریههای منتشر شده هستند و یا به سادگی قابل رد کردن میباشند.
اطلاعات بیشتر: WikiPedia
| نوشته: داریوش رهازاد | سایت فرگشت |
چگونگی شکل گیری ژنوم اولین موجود دارای ژنوم مشخص شده؟؟نقل قول:
میشه توضیح بدی