" خروس زری پیرهن پری " با صدای احمد شاملو ...
قسمت اول ( برای شنیدن فایل صوتی نیاز به برنامه ی Media Player دارید ) Mb 1.4
کد:
http://www.avayeazad.com/shamloo/khorooszari_pirhanpari/khoroos_zari_pirhan_pari_1.wma
قسمت دوم ( برای شنیدن فایل صوتی نیاز به برنامه ی Media Player دارید ) Mb 1.1
کد:
http://www.avayeazad.com/shamloo/khorooszari_pirhanpari/khoroos_zari_pirhan_pari_2.wma
از همان تشک پنبه ای راه راه
در سالمرگ احمد شاملو.
تصویر مردی میانسال، هنوز به چهل نرسیده، با موهایی که می رفت نقره ای شود، در خاطرم مانده است. مردی خوشروی و خوش صحبت، سخت کوشا اما بی چیز، که تنگدستی او بیش از آنکه از نداشتن درآمد باشد از مخارج بی رویه بود، تنها و تقریباً آواره، که در خوابگاه های یک شبه یعنی خانه های دوستانش - از جمله دانشجویان آس و پاسی که یکی از آنها من بودم - روی تشکی که بر کف اتاقی پهن می شد، یک بری بر آرنج چپ تکیه می داد و با دست دیگر از نیمه های شب تا دم صبح می نوشت. بامدادان از زیر قلم او، با همان خط نیم شکسته نرم و تربیت شده، شعری - و گاهی چندین شعر - بیرون آمده بود که قرار بود بعدها در خاطره ادبیات فارسی جاودانه شود.در آن شب ها او خود تاریخ هنر ما بود که اتفاق می افتاد. آیا تشک او سفینه ای بود که بر اقیانوس فرهنگ فارسی به کشف آفاق تازه ای پیش می رفت، یا قالیچه پرنده ای که او را بر قله هایی سرفراز، هم طراز با بزرگان ادب جهان پرواز می داد؟امروزه که به گذشته می نگرم، می بینم که احمد شاملو از همان پایگاه کوچک - از همان تشک پنبه ای راه راه - چه وسعتی به شعر فارسی داده است. او در زبان، ذوق و اندیشه ما و نسل های آینده جریان دارد. از شعر بنایی بزرگ پی افکنده است که حتی پس از ترجمه نیز سرود ستایش انسان ساده و فروتن، ستایش نیکی و بهروزی و آزادی است؛ پیام تازه ای از سوی تمدن ایرانی به میراث وجدان بشری، پیام احمد شاملو، الف. بامداد.
محمدعلی سپانلو
یادداشت: روزنامه شرق