هرگز فراموشت نمی کنم
مگر اینکه زندگیم در خطر باشه
میخوام زنده بمونم
میدونی چرا؟
چون امید دارم که یه روزی
به هم می رسیم!
Printable View
هرگز فراموشت نمی کنم
مگر اینکه زندگیم در خطر باشه
میخوام زنده بمونم
میدونی چرا؟
چون امید دارم که یه روزی
به هم می رسیم!
سهراب خیالت چقدر خوش است
این روزا نه پولی است برای قایق خریدن
و نه چوپی برای قایق ساختن
بی صدا فریاد می کنم
اما چه فایده؟
من می خواهم صدایم به گوش کسی برسد!
گریه شیرین است
ولی بغض ...
"درد من از گریه هایم نیست
از این بغض لعنتی ست
گریه ای میخواهم تا این بغضم را بترکاند
تا طلوع آفتاب میخواهم گریه کنم
طلوع آفتاب من بازگشت توست"
"پرنده پر ..."
پرنده نپر !
وایسا
منم با خودت ببر
پر دارم ولی پرواز بلد نیستم
همه میرن تنها میمونه اینجا!
آن قدر ماندم تا بارم سنگین شد حالا دیگر رفتن غیر ممکن است !
اگه قرار به برگشت به گذشته باشه،
به لحظه ی جداییمون میرم،
اگر نه، به لحظه ی آشناییمون!
گاهي اوقات خسته مي شي ...
چه خوبه که سريع خستگيت تموم ميشه ...
و به روال عادي زندگيت بر مي گردي ... !
اين طبيعيه ... اما ... اما ... !
اما بترس از اون روزي که زندگيت فقط ميشه اين خستگي ها، بترس!
پ.ن: يادت باشد انسان ها هر از گاهي خسته مي شوند ... اين خستگي ها زود تمام مي شود اما اگر تو آن ها را بزرگشان کني ، تمام زندگی ات مي شوند.
گاهي اوقات بعضي کس ها به ياد مي آورند مسيري را که گم کرده بودي
همان هايي که هميشه خدا را ياد مي کنند ...
اين روزا چيز هاي تلخ مي خورم ...
چه مي شود اگر زبان هايم هم مزه ي این تلخي را بچشند!