سلامت معنوی در فرهنگ اسلامی- ایرانی جایگاه بالاتری نسبت به غرب دارد
باقر لاریجانی:
سلامت معنوی در فرهنگ اسلامی- ایرانی جایگاه بالاتری نسبت به غرب دارد
رئیس سابق دانشگاه علوم پزشکی تهران گفت: کشورهای غربی نگاه سطح پایینی نسبت به سلامت معنوی دارند در حالی که این تعریف مساوی با تعاریف معارف و فرهنگ ما نیست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرنگار بهداشت درمان فارس، باقر لاریجانی پیش از ظهر امروز در سومین همایش طبیب روحانی که برای تقدیر از آیتالله علامه حسنزاده آملی در دانشگاه علوم پزشکی تهران برگزار شد، خاطرنشان کرد: انسان ابعاد مختلفی دارد و شاید شناخت این ابعاد برای دروس پزشکی اهمیت زیادی داشته باشد چرا که به طور عُرف پزشکان مسئول سلامت مردمند و تعریف سلامت خود جای بحث دارد.
رئیس سابق دانشگاه علوم پزشکی تهران گفت: اگر در اینترنت کلمه سلامت معنوی را جست و جو کنیم بیش از 60 تا 70 میلیون لینک یافت میشود.
وی تصریح کرد: در کشورهای غربی و دنیا نگاه سطح پایینی به سلامت معنوی دارند و نکاتی مانند داشتن آرامش، احساس توانمندی، امید به آینده و نگاه مثبت به دیگران داشتن را در این مقوله میگنجانند در حالی که در فرهنگ ایرانی جایگاه والاتری برای سلامت معنوی در نظر گرفته شده است.
لاریجانی با تأکید بر اینکه آنچه در آثار پزشکی از سلامت معنوی تعریف شده برابر با معارف ما نیست، افزود: پزشکان با بهرهگیری از سلامت معنوی میتوانند نگاه تأثیرگذارتری برای درمان بیمار داشته باشند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به شخصیت آیتالله علامه حسنزاده آملی خاطرنشان کرد: ایشان با نگاهی که به ابعاد روحی داشتهاند تبدیل به شخصیت طبیب روحانی شدهاند و در عرصه فعلی کمتر عالمی را میبینیم که در تخصصهای مختلف سرآمدی خود را حفظ کنند.
استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، علامه محمدحسن طباطبایی و میرزا ابوالحسن شعرانی را از اساتید آیتالله حسنزاده آملی برشمرد و افزود: تاکنون 100 تا 200 اثر از ایشان به چاپ رسیده که تمام تک تک کلمات این آثار با عمق جان وی در آمیخته است تا حدی که عنوان میکند که برای نوشتن برخی از کتب اربعینهای زیادی را گریه کرده و شبهای زیادی را با شبزندهداری به صبح رسانده تا بتواند با درک مطلب آن را بر روی صفحه کاغذ بیاورد.
باقر لاریجانی با اشاره به فرموده مقام معظم رهبری در مورد آیتالله علامه حسنزاده آملی تصریح کرد: طی عیادتی که رهبر معظم انقلاب در چند ماه اخیر داشتند فرمودند ناگفتههای زیادی از آیتالله حسنزاده آملی باقیمانده که باید برای آیندگان ثبت و ضبط شود.
انتهای پیام/
تاثیر مستقیم مصرف گوشت حلال در روحیات انسان
تاثیر مستقیم مصرف گوشت حلال در روحیات انسان
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مدیر مدرسه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع) گفت: مصرف گوشت حیوانات ذبح شده به شیوه شرعی گرچه در ظاهر مرتبط با بدن انسان میشود ولی قطعا در روحیات انسان تاثیر مستقیم دارد.
حجتالاسلام ناصر پناهی در گفتوگو با خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، در رابطه با دلایل تاکید دین اسلام بر لزوم رعایت موازین ذبح شرعی در قربانی کردن حیوانات، اظهار کرد: دلایلی که در ارتباط با این موارد وجود دارد، دلایلی تعبدی است به این معنا که لزوما نباید بدنبال این بود که دلایل آن منطبق بر مباحث عقلی و پزشکی باشد و ما در مواجهه با آنها درصدد توجیه آثار عقلی و پزشکی آنها باشیم.
وی با بیان اینکه «بنابراین ما باید تعبدا قوانین مربوط به ذبح شرعی را در زمینه قربانی کردن حیوانات لحاظ کنیم» ادامه داد: طبق تحقیقاتی که اخیرا انجام شده است در مقایسه با دیگر شیوههای ذبح حیوانات در سایر کشورها، شیوه ذبح اسلامی حیوانات باعث میشود که آنها راحتتر جان دهند و دیگر در این زمینه دیگر دچار مشکلاتی چون آزار بسیار حیوان نیستیم.
پناهی گفت: در ذبح اسلامی حیوانات به آنان آب داده میشود و مقابل قبله قرار میگیرند و در هنگام انجام ذبح نیز "بسمالله الرحمن الرحیم" گفته میشود و به شیوهای ذبح انجام میشود و رگها به گونهای قطع میشوند که بوسیله آنها حیوان در راحتترین حالت قرار گیرد وجود این موارد علاوه بر آثار معنوی است که بکارگیری این روش به همراه دارد.
وی اظهار کرد: آثار و فواید استفاده از شیوه ذبح شرعی برخلاف بعضی از شیوه ذبحهایی است که در برخی از کشورها توسط باتوم یا برق اتفاق میافتد، زیرا معلوم شده که این روشها آثاری را بر گوشت حیوانات گذاشته و به تبع آن بر روحیات انسان هم خواهد داشت.
مدیر مدرسه علمیه حضرت عبدالعظیم(ع) گفت: ما باورمان این است که هر دستورالعملی که در اسلام مشخص شده حال واجب باشد یا حتی برخی از مستحباتی که برای افعال انسان در نظر گرفته شده، انطباق خاصی با روحیات درونی انسان دارد.
پناهی اظهار کرد: خداوند چون انسان را خلق کرده و تمام وجود آدمی در محضر وی است بر همین اساس مشخص کرده است که چه نوع اعمالی به نفع آدمی و چه اعمالی به ضرر وی است و باعث خسران وی در دنیا و آخرت میشود.
رساله ذهبیه در دسترس همه قرار گیرد
استادان در همایش «طب الرضا(ع)» تأکید کردند؛رساله ذهبیه در دسترس همه قرار گیرد
گروه میهن -منور میرشجاعان - رساله ذهبیه مجموعه گرانبهایی از توصیههای طبی و بهداشتی حضرت ثامنالحجج(ع) است که در زمان خلافت مأمون و به درخواست وی برای پاسخگویی به نیازهای طبی و بهداشتی تقریر شده است.
به واسطه نکات ارزشمندی که درباره سلامتی و رفتارهای بهداشتی در این رساله عنوان شده بود، مأمون دستور داد متن این اثر را با آب طلا بنگارند و محتوای آن را به عنوان دستورالعمل اجرایی به سایر نهادهای حکومتی بخشنامه کنند.
امروز پس از گذشت قرنها نیاز به مصادیقی که در این رساله به آن تأکید شده بیش از پیش احساس میشود، دستوراتی که اساس آن بر پیشگیری است نه درمان. در این زمینه شاهد برگزاری دومین همایش «طب الرضا(ع)» در دانشگاه علوم رضوی بودیم که استادان به جایگاه رساله ذهبیه در حوزههای مختلف پرداختند.
مسمومیت داروهای شیمیایی
حجت الاسلاموالمسلمین سید حسن ضیایی، محقق و پژوهشگر طب اسلامی با تأکید بر اینکه بر اساس روایات در طب ولایی، خدا طبیب است، اظهار داشت: مؤمن موحد بالفعل دارای عمل صالح است، یعنی عمل خوب سنجیده دارند، اهل تکدی نیستند که کورکورانه دست نیاز به غرب و شرق دراز کنند و به ترجمه کتابهای آنان اکتفا کنند.وی گفت: طب اسلامی ولایی، طب سنتی یا طب مکمل نیست که وارداتی یا کپیبرداری از غرب و شرق باشد.این پژوهشگر با اشاره به اینکه داروهای شیمیایی دارونما و مسکن هستند و منشأ درد و بیماری را از بین نمیبرند، افزود: غرب و شرق در گرداب فساد ناشی از مسمومیت داروهای شیمیایی غرق شدهاند و پاسخ مناسبی برای نسل حاضر و آینده ندارند.
وی در زمینه جایگاه رساله ذهبیه در حوزههای شیعه اظهار داشت: خواندن، فهمیدن و احیای روایتها و احادیث چهارده معصوم(ع) مربوط به علوم پزشکی و پیراپزشکی و عمل کردن به آنها به عنوان عمل به روایات موثق و صحیح که از عالم حقیقی مطرح شده، باید در حوزهها مدنظر قرار بگیرد.
به گفته این محقق طب اسلامی، آموزش صحیح، تحقیق و پژوهش دامنهدار درباره آیات و روایات، تبلیغ و ترویج صحیح در داخل کشور، منطقه و جهان از دیگر مواردی است که در حوزهها باید لحاظ شود.حجت الاسلاموالمسلمین ضیایی تصریح کرد: تربیت استادان برجسته در زمینه طب اسلامی در حوزه شیعه همچون آیات عظام تبریزیان و نورانی، تربیت طلاب و دانشجویان متخصص طب اسلامی و تألیف کتابهای مرجع تخصصی طب اسلامی توسط متخصصان و عدم اکتفا به متون خارجی چه در حوزه و چه در دانشگاهها برای ترویج فرهنگ رضوی ضروری است.این کارشناس طب اسلامی با تأکید بر اینکه ناهنجاریهای پزشکی باید برداشته شود و هدف طبابت باشد نه تجارت، خاطرنشان کرد: کادر پزشکی سالم با بدن، روان، روحیات و اخلاقیات سالم میتوانند در استمرار سلامت نقش ویژه داشته باشند.حجت الاسلاموالمسلمین ضیایی اظهار داشت: حاضریم در تلویزیون با افرادی که تنها طب غربی را راه خلاص شدن از بیماریها میدانند مباحثه کرده و ثابت کنیم طب اسلامی که مبدأ آن به خداوند متعال باز میگردد، تنها راه رفع بیماریها هستند.
به رساله ذهبیه عمل کنید، بیمار نشوید
دکتر سید سعید اسماعیلی، مدرس طب اسلامی و سنتی نیز در این همایش اظهار داشت: ما به این اعتقاد رسیدهایم که علم به معنای واقعی علم به جز در خانه اهلالبیت(ع) پیدا نمیشود.وی با تأکید بر اینکه مشکل ما این است که به حرف پیامبر(ص) و اهلالبیت(ع) با ناباوری نگاه میکنیم، افزود: ما باید به این باور برسیم که اهلالبیت(ع) طب بلد بودند و میشود از آیات و روایات، مکتب طبی ساخت، اما خیلیها باور نمیکنند.دکتر اسماعیلی خاطرنشان کرد: ما سکولار عمل میکنیم، اما اگر کسی مقالهای در وصف سکولار بنویسد با او بشدت برخورد میکنیم.مدرس طب اسلامی افزود: باید از فرمایشات ائمه و آیات قرآن اصولی استنباط شود و این کار در حوزه و دانشگاه صورت گیرد و همکاری حوزه و دانشگاه باید به عمل درآید. چیزی که شعار آن را میدهیم، ولی عمل نمیکنیم.
وی در زمینه نقش تغذیه در سلامت در رساله ذهبیه خاطرنشان کرد: امام رضا(ع) معده را خزانه مملکت بدن میداند که اگر معده مسأله داشته باشد کل بدن آسیب میبیند و بدن را مانند زمین کشاورزی نیازمند رسیدگی و توجه میداند.این کارشناس با اشاره به اینکه براساس کلام معصومین(ع) کل علم طب در آیه «بخورید و بیاشامید ولی زیادهروی نکنید» آمده است، تصریح کرد: اصل میانهروی در خوردن به دنبال کم خوردن نیستیم، بلکه به دنبال اعتدال در غذا خوردن است، بنا به فرمایش حضرت رضا(ع) این روش برای معده و بدن مناسبتر است و موجب رشد بیشتر عقل و سبکی بیشتر جسم میشود.
وی با تأکید بر اینکه کسی که به محتوای رساله ذهبیه عمل کند بیمار نخواهد شد، خاطرنشان کرد: آیا جا ندارد وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و... این رساله را بین مردم توزیع کنند تا بیمار نشوند و این همه هزینه درمان پرداخت نکنند؟
دکتر اسماعیلی عامل گرایش مردم در جهان به طب سنتی را به دلیل بنبستهایی که با آن مواجه شدهاند، عنوان کرد و گفت: سیستم جهانی طب رایج، توانایی اداره سلامت مردم را ندارد، بنابراین استراتژی تعریف و دولتها را موظف کرده که اگر در کشورشان طب سنتی دارند، احیا کنند.
وی افزود: چین در این زمینه پیشتاز است و طب سنتی خود را توسعه داده و حدود 50 دانشکده طب سنتی دارد. در ایران سرعت کم بوده و نسبت به برخی از کشورها عقب هستیم با اینکه ذخایر عظیمی مانند ابنسینا داریم که سالیان دراز کتاب او در دانشگاههای خارج تدریس میشد و آموزههای طب اسلامی در آیات و روایات ما فوق همه اینها ست.
این محقق طب اسلامی، شاهکلید سلامت را تغذیه برشمرد و اظهار داشت: وظیفه داریم تغذیه مردم را تصحیح کنیم، ولی از پیشگیری بخصوص در تغذیه غافل هستیم.وی با تأکید بر اینکه حق نداریم نسبت به سلامتی افراد و سیستم بهداشتی درمانی غفلت داشته باشیم، گفت: در حال حاضر تمام همت نظام سلامت کشور ما درمان است و همیشه هم از بیماری عقب هستیم، درحالی که میتوان مقداری از هزینه ساخت و ساز زیرساختهای درمانی را صرف اصلاح غذا و رفتار مردم کرد تا بیمار نشوند.
به گفته اسماعیلی، اصل رسیدگی و مراقبت بخصوص در بحث غذا باید در استراتژی وزارت بهداشت لحاظ شود.
رساله ذهبیه دکترین بزرگ سلامتی
حسین خیراندیش، رئیس مؤسسه تحقیقات حجامت ایران نیز در این همایش اظهار داشت: در حوزه درمان و نظام درمانی رساله ذهبیه امام رضا(ع) یک دکترین بزرگ سلامتی است.
وی با تأکید بر اینکه همه باید این رساله را بخوانند و دستورهای آن را اجرا کنند، گفت: سازمانهای فرهنگی هنری با برگزاری مسابقات شعر، داستان، فیلم و...، آموزشوپرورش با قراردادن در کتابهای درسی، دانشگاهها با مطرح کردن به عنوان پروژههای تحقیقاتی علمی، ایجاد سایت اختصاصی و هدیه دادن این رساله به زائران میتوان رساله ذهبیه امام رضا(ع) را طی 5سال در ذهن و مغز مردم نهادینه کرد.خیراندیش تصریح کرد: مشکل اینجاست که متأسفانه ما به اندازه مأمون عباسی به امام رضا(ع) نسبت به رساله ذهبیه اعتقاد نداریم، چون او گفته بود رساله امام رضا(ع) را با طلا بنویسند و ما این مسأله را امروز حتی در نظام آموزشی دانشگاهی و پزشکی لحاظ نکردهایم.
انتهاي خبر/ قدس آنلاين / کد خبر: 75499
یادداشت/ غلامعلی حداد عادل دفاع از طب سنتی
یادداشت/ غلامعلی حداد عادل
دفاع از طب سنتی
از جمله یادگارهای عزیزی که در خانه داشتیم و بهدور انداختیم، یکی هم سنت ارزشمند پزشکی ما یا «طب سنتی» بود؛ که چون با «طب جدید غربی» مشابه نبود، خوار و بیمقدار شد.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
در اوایل قرن حاضر، وقتی ما با تمدن غربی آشنا شدیم، غالباً یکباره از گذشته خود بریدیم و با استقبال از این تمدن، با خوشبینی بسیار، به انتظار آینده نشستیم. نور تندی که از افق غرب به چشمهای ما میتابید، همهچیز را تحتالشعاع خود قرار میداد. حالت ما، در آن دوران، شبیه حالت میزبانی بود که پیش مهمانی که قرار است به خانه او بیاید، احساس حقارت میکند.
چنین میزبانی سعی میکند پیش از آمدن میهمان، حتیالمقدور، ظاهر خانه خود را نو کند و میکوشد تا هر چیز قدیمی و کهنه را بهدور اندازد و اگر دور انداختن آن ممکن نباشد، لااقل آن را به رنگ نو درآورد تا پیش آن میهمان مشکلپسند خجالت نکشد. آری ما نیز چنین کردیم.
با عجله هر چیز قدیمی را که از پدرهای خود بهمیراث برده بودیم از خانه بیرون ریختیم و سعی کردیم تا چیزی که به سلیقه میهمان ما خوش نیاید در خانه باقی نماند.
اکنون که چند ده سال از آن هنگامه تاراج سنتها و میراثها گذشته است و فهمیدهایم آن میهمانی که در انتظارش بودهایم، آن قدرها هم که فکر میکردهایم، مؤدب و خوشخلق و نجیب و سالم نبوده و نیست، و خود به فسادهای گوناگون مبتلاست. شاید وقت آن رسیده باشد که بیندیشیم چه باید بکنیم و چه باید نکنیم. شاید هنگام آن باشد که بازمانده آن میراث کهن را قدر بدانیم. ما، در عرض چند ده سال، میراث هزارساله خود را آتش زدیم. علم و هنر و آداب و سنن خود را کنار گذاشتیم و سعادت را در آن دانستیم که غربی شویم.
از جمله یادگارهای عزیزی که در خانه داشتیم و بهدور انداختیم، یکی هم سنت ارزشمند پزشکی ما یا «طب سنتی» بود؛ که چون با «طب جدید غربی» مشابه نبود، خوار و بیمقدار شد. هنوز بسیارند کسانی که با شنیدن نام «طب سنتی» تصور میکنند سخن از خرافات باطل پیرزنان است، و هنوز بسیارند کسانی که هر عقیدهای را به صرف «غربی نبودن» باطل میدانند.
این مقاله کوششی است در راه سنجش پایه و مایه طب سنتی، که در برخی از جنبههای این سنت پزشکی مورد نقد و بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا ارزیابی این طب بر اساس معیاری غیر از «غربی بودن» و «غربی نبودن» صورت گیرد. اگر این مقاله، مقدمهای جهت شناخت تحلیلی بعضی از مسائل مربوط به طب سنتی محسوب شود، نویسنده نتیجه مطلوب خود را از نوشتن آن دریافت کرده است.
ما میخواهیم از «طب سنتی» دفاع کنیم. بهتر است در همین نخستین قدم بیان کنیم که میخواهیم چه چیز را ثابت کنیم. آیا میخواهیم ثابت کنیم که در کار پزشکی ما را به چیزی غیر از طب سنتی احتیاج نیست؟ آیا میخواهیم ثابت کنیم که طب جدید باید یکسره منسوخ و معدوم شود و طب سنتی به جای آن بنشیند؟
آیا میخواهیم بگوییم همه آنچه در طب جدید است، نامعقول و نامقبول و همه آنچه عنوان طب سنتی بر خود دارد، پسندیده و معقول است؟ نه. غرض ما اثبات هیچ یک از این دعاوی نیست. ما تنها میخواهیم بگوییم به جای سخن گفتن از این کارهایی که از طب سنتی ساخته نیست، بیایید از آنچه از آن ساخته است سخن بگوییم. بیایید ارزشها و جنبههای مثبت این طب را باز شناسیم و آن را در کنار دستاوردهای مفید طب جدید بهکار گیریم.
سخن ما این نیست که طب جدید را یکسره رها کنید، که چنین کاری نه ممکن است و نه معقول، بلکه غرض ما ایجاد نوعی همزیستی مسالمتآمیز میان این دو شیوه طب است. ما میگوییم بیایید تا، با طب سنتی، طب جدید را تعدیل کنیم و، با طب جدید، طب سنتی را تکمیل.
پس همه کسانی که میخواهند با ذکر ناتوانیهای طب سنتی بر ما اعتراض کنند بدانند که چنین ایرادی بر ما وارد نیست؛ چرا که ما خود هرگز مدعی نیستیم که هر کاری از عهده طب سنتی ساخته است.
ما فقط میگوییم باید تواناییهای طب سنتی را شناخت و بهکار بست. سخن این است که با شناختن و شناساندن طب سنتی میتوان بسیاری از گرههایی را که هم اکنون به دندان طب جدید باز میشود، با دست باز کرد. هرچند باز هم گرههایی باقی خواهد ماند که گشودن آن ها جز با دندان مسیر نخواهد شد.
علم جدید و طب سنتی
شاید مهمترین اعتراضی که مخالفان طب سنتی، از لحاظ نظری، بر این طب وارد میکنند، این است که میگویند: «طب سنتی علمی نیست» و منظور آنان شاید این است که در طب سنتی، مبانی و معانیای وجود دارد که درک آنها مطابق روشهای علمی جدید غرب ممکن نیست و به همین دلیل باید از این شیوه طبی دست شست و رهایش کرد تا در انبار تاریک تاریخ خاک بخورد.
لازم است این سخن را به اختصار بررسی کنیم. نخست میپرسیم از کجا معلوم که شناخت هستی و درک انحای گوناگون عملکرد اجزا، با روش علم جدید غرب امکان نداشته باشد؟ کسانی که در مبانی علم جدید اندک تأملی کرده باشند میدانند این علم تنها نوع خاصی از نگرش به هستی و طبیعت است. به عبارت دیگر، علم جدید انتخاب نظرگاه خاصی است برای چشم انداختن به هستی و بدیهی است که این نظرگاه، در عین حال که چشم انداز خاصی را در برابر چشم قرار میدهد، چشمانداز دیگری را از نظر پنهان میکند.
تنها کسانی میتوانند ادعا کنند هر آنچه در قالب علم جدید نگنجد بیهوده و باطل است، که از این علم بیخبر باشند، و الا همه محصلان و معلمان علوم میدانند که در هیچ کجای این علم، بحثی از این نیست که شناخت هستی و خواص و خصوصیات آن، جز از طریق شیوههای خاص این علم، ممکن نیست.
اکنون در مغربزمین، که خود مهد علم جدید است، در وجود حقایقی که درک آنها با شیوههای علم جدید میسر نیست و یا لااقل تاکنون میسر نشده است تردیدی باقی نمانده است. مخصوصاً «انسان» موجودی است که روز به روز عنوان «ناشناخته» بر او بیشتر صدق میکند و جلوههای جسمی و روحی معماگونه تازهای از او به ظهور[1] میرسد. فراموش نکنیم که طب نیز، از آنجا که موضوع آن بدن «انسان» است و به نحوی با همین «موجود ناشناخته» سر و کار دارد، از جنبههای «شناختهنشده» تهی نیست.
چرا راه دور برویم، طب سوزنی را بهخاطر آوریم. وجود این طب به همه کسانی که تصور میکردند چیزی جز آنچه در کتابهای طبی به قلم آمده حقیقت ندارد، ثابت کرد که چنین چیزی نیست. طب سوزنی بهترین دلیل است بر اینکه بدن را از راههای دیگری غیر از راه طب جدید نیز میتوان معاینه و معالجه کرد. اکنون با توجه به اینگونه سنتهای طبی، که مغایر با شیوه طبی علم جدیدند، میتوان «سلامت» و «معالجه بیماریها» را به قلهای تشبیه کرد که برای رسیدن به آن راههای مختلفی وجود دارد.
اما در باب این اعتراض که «طب سنتی علمی نیست» به گونهای دیگر نیز میتوان سخن گفت. کسانی که چنین عقیدهای دارند میگویند: در دوران جدید، معلوم شده که غالب مبانی علوم قدیم بیاعتبار است.
فیالمثل معلوم شده که، در طبیعیات، آنچه قدما در باب عناصر اربعه ـ خاک و آب و هوا و آتش ـ و حیّز طبیعی و حرکات طبیعی و قسری آنها میگفتهاند، یکسره نادرست بوده است و، در باب طبیعیات، حقیقت همان است که فیزیکدانان جدید بر پایه دستاوردهای نوین گالیله و نیوتن معلوم کردهاند. آنگاه از این بیان چنین نتیجهگیری میکنند که همانگونه که فیزیک قدیم در مقایسه با فیزیک جدید نادرست و بیاعتبار است، طب قدیم نیز لابد در مقایسه با طب جدید چنین است و باید همه کتابهای طب سنتی را در آتش افکند و سوزاند.
به فرض اینکه چنین حکمی درباره فیزیک قدیم و فیزیک جدید صادق باشد، باید پرسید که آیا چنین مقایسهای صحیح است؟ آیا میتوان تفاوت طب قدیم و طب جدید را همانند تفاوت فیزیک قدیم و جدید دانست؟
نکتهای که در اینجا باید دقیقاً مورد توجه قرار گیرد این است که غرض از طب چیست؟ آیا نه این است که غرض از طب «حفظ سلامت و رفع بیماری» است. اگر طب را مجموعه تدابیری بدانیم که برای وصول به این غرض بهکار گرفته میشود، در آن صورت، باید بگوییم ملاک معتبر بودن یا نبودن یک نظام طبی، تنها این است که آیا چنین غرضی از آن حاصل میشود یا نه.
منظور این است که در طب، برخلاف طبیعیات قدیم، که غرض از آن شناخت قوای طبیعت و کیفیت تأثیر اشیاء طبیعی از یکدیگر است، تنها نتیجهبخش بودن تدابیر و فایده عملی آنهاست که مورد نظر است؛ یعنی آنچه اولاً و بالذّات ارزش یک سنت طبی را معین میکند، نتیجهبخشی عملی آن است و شناخت علمی کیفیت تأثیر داروها و یا شناخت علمی اندامها در حال سلامت و مرض، چیزی نیست که خود اصالتاّ مطلوب طبیب و منظور نظر او باشد، بلکه چنین شناختی از آن جهت ضرورت و اهمیت پیدا میکند که میتواند مقدمه رسیدن به نتیجه عملی مطلوب باشد.
بنابراین اگر ما با یک سنت طبی سروکار داشته باشیم که بتواند بیماریها را با تجویز دارو و یا برخی تدابیر دیگر درمان کند، ولی در عین حال، کیفیت دقیق علمی نحوه حصول این درمان بر ما معلوم نباشد، این جهل و ناآگاهی ما، از ارزش آن سنت طبی نمیکاهد؛ زیرا غرضی که از طب منظور نظر است حاصل آمده که همان معالجه بیماری است، و بر عکس اگر طبی باشد که مثلاً به شیوههای علم جدید، خاصیت و تأثیر مواد مختلف را ولو با تحلیلهای ریاضی بیان کند و مراحل بیماری و درمان را دقیقاً موبهمو به صورت نظری تقریر کند، اما در عمل از معالجه بیمار عاجز باشد، آن شیوه طبی، معتبر محسوب نمیشود.
خلاصه اینکه در طب باید به نوعی «پراگماتیسم» قائل بود و ملاک اعتبار را در عمل جستوجو کرد نه در نظر. شاید بیمناسبت نباشد حکایتی را از کتاب «فیه مافیه» مولانا جلالالدین بلخی نقل کنیم، آنجا که میگوید:
«پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته، با کمال کودنی و بلاهت. روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت. فرزند خود را امتحان کرد که بیا و بگو در مشت چه دارم. گفت: آنچه داری گرد است و زرد است و مجوَّف است. گفت: چون نشانهای راست دادی، پس حکم کن که آنْ چه چیز باشد؟ گفت: میباید که غربیل باشد. گفت: آخر این چندین نشانهای دقیق را، که عقول در آن حیران شوند، دادی از قوّت تحصیل و دانش؛ این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت قربیل نگنجد!»[2]مقصود این است که اگر علم باشد، اما به نتیجه درست منتهی نشود، سودی نخواهد داشت.
اگر بخواهیم در این مورد توضیح بیشتری بدهیم، باید تفاوت نجوم قدیم و نجوم جدید را مورد توجه قرار دهیم. از لحاظ نجوم جدید که بر پایه مرکزیت خورشید و حرکت دورانی زمین بنا شده، نجوم قدیم که مبتنی بر نظریه زمینمرکزی بوده، نادرست است. اما نباید تصور کنیم که نجوم قدیم در عمل هیچ گونه فایدهای در بر نداشته و یکسره اقاویل باطلی بوده که عملاً به جایی ره نمیبرده است؛ زیرا همین نجوم قدیم، هزاران سال کارساز بوده و نیازهای گوناگونی را از قبیل گاهشناسی و جهتیابی و تعیین وقت دقیق طلوع و غروب و پیشگویی حوادث آسمانی از قبیل خسوف و کسوف را برآورده میکرده است.
اعتماد پیشینیان به اعتبار نظام نجومیشان به اندازهای بوده است که نوشتهاند: «در حدود 3000 سال قبل از میلاد در چین، دو منجم را به جرم اینکه در پیشگویی صحیح و دقیق ساعت خسوف و کسوف اشتباه کرده بودند، اعدام کردند»[3] و این مجازاتی است که در دنیای کنونی هرگز برای پزشکانی که با اشتباه در معالجه بیماران، باعث مرگ آنها میشوند، در نظر گرفته نشده است. همین جا این نکته قابل توجه را اضافه کنیم که در چین قدیم مردم به طور مرتب، مبلغی به طبیبان میپرداختهاند تا آنان، ایشان را بر سلامت باقی بدارند و از بیماری حفظ کنند و قراردادشان این بوده که، اگر بیمار شدند، پزشکان مکلف باشند آن پول را به ایشان پس بدهند.[4]
مراد از ذکر این واقعه این است که مردم به سبب اعتمادی که به نظام نجومی خود داشتهاند، خطای منجمان را آنچنان فاحش و ناشی از سهلانگاری و بیدقتی میدانستند که آنها را مستحق اعدام میشمردند.
حال ممکن است این سوال پیش آید که: چگونه ممکن است یک نظام نجومی از اصل غلط باشد، ولی عملا به نتایج درست منتهی شود؟ پاسخ این است که این «غلط» و «درست»بودنها در بسیاری از موارد ناشی از تفاوت و محدودیت نظرگاه است؛ چنانکه بعدها وقتی نظریه نسبیت انیشتن پیش آمد و مسئله نسبی بودن حرکت و بیمعنا بودن حرکت مطلق مطرح شد، معلوم شد که اساساً هیچ فرقی در واقع میان «نظریه زمینمرکزی» پیشینیان و «نظریه خورشیدمرکزی» کوپرنیک وجود ندارد و میتوان هر یک از دو جرم زمین یا خورشید را مبدأ محورهای مختصات فرض کرد و به نتایج صحیح رسید.
بنابراین، این مطلب که از یک نظام به ظاهر غلط، نتیجه صحیح بهدست آید، در تاریخ علم سابقه دارد. تفاوت طب سنتی نیز با طب جدید از یک لحاظ به همین صورت است. گیریم که ثابت شود طب سنتی، از لحاظ نظری و بر پایه معیارهای طب جدید، نادرست و بیاعتبار است، اگر در عمل از همین طب، نتایج مطلوب بهدست آید و درد درمان شود و بیمار شفا یابد آن طب معتبر است، چنانکه نجوم قدیم هزاران سال معتبر بود و هم اکنون نیز میتواند همانگونه احتیاجات را بهدقت برآورده سازد. بودهاند کسانی که در همین روزگار ما براساس مبانی نجوم قدیم محاسبات و پیشبینیهای نجومی صحیح میکردهاند.
این بحث علمی نبودن طب سنتی را با ذکر این نکته به پایان میبریم که به فرض اینکه جز آنچه با علم جدید غربی متناسب درآید، در جهان هیچ حقیقت دیگری وجود نداشته باشد و گیریم که هرچیز که با روشهای علم جدید قابل توجیه نباشد بیهوده و باطل باشد، در آن صورت، گوییم از کجا معلوم است که طب سنتی علمی نباشد. ادعای علمی نبودن طب سنتی، وقتی موجه است که این طب با روشهای علم جدید محک زده و نادست بودن آن بر طبق معیارهای این علم مسجل شده باشد. همه میدانیم که چنین کاری هنوز صورت نگرفته است؛ یعنی هنوز، چنانکه باید و شاید، مواجهه دقیقی میان علم جدید و طب قدیم برقرار نشده است تا علمی نبودن طب قدیم به تحقق رسیده باشد. اتفاقاً در چند مورد که صاحبنظران، بعضی از مفاهیم طب سنتی را با توجه به علم جدید، مورد تفسیر و تشریح قرار دادهاند، معلوم شده که این مفاهیم آن اندازه که مخالفان طب سنتی تصور میکنند با اصول علم جدید مغایرت ندارد.[5] بسیاری از خیالات مخالفان، ناشی از آن است که چون در عالم طب سنتی، زبان این طب را درک نمیکنند و فی المثل وقتی گفته میشود: فلان غذا سرد است و فلان غذا گرم، تصور میکنند مقصود پایین بودن و یا بالا بودن درجه حرارت آن است و از اینجا به طب سنتی میخندند.
تفاوتهای اساسی میان طب سنتی و جدید
اکنون لازم است بعضی از تفاوتهای اساسی میان طب سنتی و طب جدید را مورد توجه قرار دهیم. یکی از تفاوتهای مهم این است که در طب جدید در مطالعه مرض از ابتدا به سراغ عضوی میروند که در آن بیماری، مورد آسیب قرار گرفته است؛ یعنی توجه دقیق خود را نه به تمام بدن به عنوان یک کل، بلکه به یک عضو خاص معطوف میدارند و آن عضو را مورد بررسی و تدقیق قرار میدهند. سعی میکنند آثار آن بیماری را در اجزای کوچکتر مشخص کنند و اگر بتوانند این پیگیری را تا حد سلول و مولکول نیز ادامه دهند.
این شیوه که در طب جدید به کار بسته میشود، یکی از جلوههای روش عمومی علم جدید است. بطور کلی در علم جدید همواره در مطالعه طبیعت، سعی میشود که در اولین قدم یک «کل» را تا آنجا که ممکن است به اجزا تقسیم کنند و شناخت کل را از شناخت اجزا آغاز کنند و خاصیت کل را از جمعبندی خاصیت اجزا به دست آورند. میدانیم که، مخصوصاً، این دکارت بود که بر پایه بینش مکانیستی خود در صدر تاریخ جدید غرب، اتخاذ چنین روشی را به دانشمندان توصیه کرد. در واقع اگر بخواهیم این روش را از لحاظ فلسفی مورد بررسی قرار دهیم، باید بگوییم فرض فلسفی نهفته در آن، این است که «کل» هیچگونه حیثیتی مستقل از اجزای خود ندارد و خاصیت آن همان جمع جبری خاصیتهای اجزاست. اِعمال تام و تمام ریاضیات بر طبیعت نیز بر همین طرز تلقی استوار است.
اما در جهانبینی سنتی که هستی را منحصر به محسوسات متکثّر مستقل از یکدیگر نمیدانند «کل» حیثیتی دارد که آن را نمیتوان صرفاً همان جمع جبری حیثیات و خصوصیات اجزا دانست. به عبارت دقیقتر در علم جدید آنچه اصل قرار میگیرد، کثرت است و وحدت مشهود در موجودات و ارگانیسمها یک وحدت اعتباری است نه وحدت ذاتی؛ در حالی که در جهانبینی سنتی، در یک موجود واحد، هم وحدت میتواند اصیل باشد و هم کثرت، و کل میتواند به عنوان یک کل، خاصیتی داشته باشد که در هیچ یک از اجزای آن نباشد.
باری، طب سنتی نیز بر اساس چنین فلسفهای به طبیعت نظر میکند و بدن انسان را تنها مجموعهای از اجزا که فقط با یکدیگر ارتباط مکانیکی دارند، تلقی نمیکند، بلکه در بدن به نوعی مدیریت مستقل قائل است که از آن به «نفس» تعبیر میکند. به همین دلیل در بدن از یک حقیقت واحد به نام «مزاج» سخن میگوید که در ایجاد و حفظ سلامت بدن، وظیفهای بنیادی دارد، و از لحاظ فیزیولوژیکی نیز به جای آنکه بسیاری از اختلالها و آسیبها را منحصراً در اعضای جزئی بدن سراغ بگیرد، آنها را، در درجه اول، معلول اختلال مزاج میداند.
خلاصه اینکه در طب قدیم برای کل بدن شأن مستقلی قائلاند و اختلال اجزا را ناشی از بر هم خوردن تعادل آن حقیقت کلی میدانند، و سلامت انسان را نیز معلول تسلط در حال سلامت آن حیثیت واحد مستقل بر بدن میدانند، و نظم حاکم بر اعضای گوناگون بدن را ـ از لحاظ انجام وظیفهای که بر عهده هر یک است ـ نیز معلول همین امر، و کم و کیف رشد اندامها را نیز تابع همین نفس مستقل واحد میشمارند.
آنچه گفتیم یکی از تفاوتهای اساسی این دو طب است. فرق مهم دیگری که میان این دو وجود دارد، این است که طب سنتی اساساً بر استفاده از طبیعت استوار است و برای تبدیل مواد طبیعی ـ اعم از معدنی و نباتی ـ به دارو، غالباً دخل و تصرف زیادی در آنها به عمل نمیآورد؛ در حالی که یکی از مبانی طب جدید این است که از داروهای شیمیایی ساختگی (سنتیتیک)[6] استفاده میکند، و این فرق مهمی است که باید در جای خود مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
البته در طب جدید برای معالجه، از ابزارها و وسایل فیزیکی و فنی پیچیدهای نیز استفاده میشود که استفاده از آنها در طب سنتی معمول نبوده است. اما اینکه استفاده از کدام یک از این ابزارها، دقیقاً اقتضای بینش خاص طب جدید است و استفاده از کدام یک از آنها میتواند، مشترک میان هر دو طب باشد، امر دقیقی است که نیاز به تحقیقی جداگانه دارد.
شاید اگر طبیبان سنتی پیشین نیز با حفظ همان بینش مستقل خود، امروز وجود داشتند، برخی از این وسایل و لوازم جدید طبی را مورد استفاده قرار میدادند، و اگر کسی در زمان ابن سینا، دماسنج طبی اختراع میکرد بوعلی از چنین اختراعی خوشحال میشد و از آن نیز در تشخیص میزان تب استفاده میکرد.
آیا احیای طب سنتی ممکن است؟
حال نوبت آن است که بپرسیم آیا احیای طب سنتی ممکن است؟ و آیا احیای طب سنتی معقول است؟
گفتیم که طب سنتی مبتنی بر طبیعت است در درج، اول گیاهان و سپس مواد معدنی و حیوانی طبیعی را به عنوان دارو مورد استفاده قرار میدهد. نخست باید بگوییم که استفاده از طبیعت امری است که اساساً و اصولاً موجه است. هیچ کس نمی تواند به طور کلی، ادعا کند طب قدیم صرفاً به این دلیل که بر طبیعت مبتنی است، باطل است. از آنجا که بدن انسان یک موجود طبیعی است و با طبیعت سنخیت و سازگاری دارد، تأثیر مواد طبیعی بر آن، منطقی و معقول به نظر می رسد.
پس بنیاد طب سنتی، امری نیست که ذاتاً و به خودی خود مورد اعتراض و انکار باشد؛ یعنی طب سنتی ذاتاً امری ممکن است. اما بهترین دلیل امکان هر چیز، وجود آن چیز است؛ چراکه تا چیزی ممکن نباشد، موجود نخواهد شد. پس مناسبترین شیوه برای تبیین و توجیه وجودی طب سنتی، این است که از موجودیت طب سنتی سوال کنیم. سوالی که بی گمان در پاسخ آن باید گفت: آری، طب سنتی هم وجود داشته و هم وجود دارد.
برای اثبات موجودیت طب سنتی، راههای متعددی وجود دارد: یک راه این است که در خود طبیعت جستوجو کنیم. این جستوجو را باید با این سوال آغاز کرد که «حیوانات در طبیعت، خود را چگونه معالجه می کنند؟»، بدیهی است که جانوران هنگام بیماری به سراغ خود طبیعت می روند، و معمولا به هدایت غریزی می دانند که کدام بیماری را با کدام گیاه و دانه باید علاج کرد. از این لحاظ و از بسیاری جنبه های دیگر، حیوانات می توانند سرمشق خوبی برای انسان باشند. اتفاقاً در طب سنتی نیز راه معالجه بعضی از بیماریها و خواص برخی از گیاهان را از حیوانات آموخته اند. پس لااقل این طب در بین حیوانات وجود دارد.
راه دیگر این است که در تاریخ گذشته انسان به تفحص بپردازیم و ببینیم که آیا در روزگار گذشته، چنین طبی وجود داشته و مفید بوده است یا نه؟ تاریخ به روشنی گواه وجود طب سنتی است. وقتی از موجود بودن طب سنتی در تاریخ سخن می گوییم، سخن از شهادت فلان تاریخنویس مغرض یا فلان وقایعنگار جاهل نیست که بتوان آن را مورد شک و انکار قرار داد. در این مورد حتی «تواتر» نیز لفظ نارسایی است. طب سنتی وجود داشته است، به دلیل اینکه پدران ما ـ که مردمی بودهاند که در معرض بیماری نیز قرار گرفتهاند ـ وجود داشتهاند؛ به دلیل اینکه ما هم اکنون وجود داریم. چگونه می توان قبول کرد که این همه طبیبان ـ که تاریخ تنها نام معدودی از آنان را به خاطر سپرده است ـ در طول تاریخ با موهوماتی رنگارنگ، به دروغ، مردم همه نسلها را سرگرم میکردهاند؟ مگر نه این است که امروزه تصور بسیاری از ما، از طبیبان سنتی چنین تصوری است؟ چگونه می توان گفت این همه حادثه ها که از طبیبان و بیماران منتقل شده، دروغ است و همه بیمارستان ها و مدرسه هایی که در آن جا طب می آموخته اند، نمایشخانهای بوده که در آن امر موهومی در طول تاریخ بر صحنه میآمده است.
آیا می توان گفت مردم همه میدانستهاند که از این طبیبان کاری ساخته نیست و باز هم به آنان رجوع میکردهاند، و با آنکه علم طبیبان از رنج آنان نمی کاسته، آن همه احترام و عزت برایشان قائل بودهاند و آن شیادان را «حکیم» مینامیدهاند؟ آیا می توان گفت همه شاهان و امیران و محتشمانی که در دستگاه خود طبیبانی داشته اند، از آن طبیبان خیری نمیدیدهاند؟ اگر کسی آن اندازه دیرباور است که تاریخ را به کلی تاریک می داند و در این مورد رجوع به گذشته را دلیل کافی محسوب نمی کند، می توان چشم به روشنی جغرافیا بدوزد و موجودیت طب سنتی را در پهنه جهان معاصر ببیند. خوشبختانه همه اقوام جهان مثل ما نبوده اند که به محض مواجهه با طب جدید، طب سنتی را باطل و بیثمر فرض کنند.
اگر ما با بسیاری از جنبه های ارزنده سنت نیکان خود، و از آن جمله با طب سنتی، وداع و بلکه قهر کرده ایم، هنوز هستند ملتهایی که همان جنبهها را زنده نگه داشتهاند و تاریخ گذشته ما را در جای دیگری از جغرافیای جهان معاصر، پیش چشم ما متجلی کرده اند.
برای ما ایرانیان، بهترین نمونه، شبه قاره هند و پاکستان است. این شبه قاره را می توان موزه بزرگی دانست که در آن بسیاری از دستاوردهای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی به طور طبیعی محفوظ مانده است. از آن جمله طب سنتی ایران است. در هند و پاکستان، اشتغال به طب سنتی جرم و جنایت محسوب نمیشود، بلکه به موازات طب جدید، به صورت رسمی در زندگانی مردم دخالت و شرکت دارد. در بسیاری از دانشگاههای معتبر، دانشکدههای طب جدید و یا به صورت مستقل از آنها، «حکیم» تربیت میکنند. در آن جا «دواخانه»های طب سنتی در کنار مطب حکیمان، ما را به یاد عطاریهای پررونق نیشابور میاندازد؛ البته آن نیشابوری که هنوز مورد حمله مغول قرار نگرفته بود. نگارنده، خود در شبه قاره، شاهد وقایع و واقعیات بسیاری بوده که همه، از زنده و مفید بودن و بلکه لازم بودن طب سنتی حکایت میکرده است.
انبوه بیمارانی که همهروزه در دهلی و کراچی و همه شهرهای بزرگ دیگر هند و پاکستان، در شعبههای «موسسه همدرد» گرد می آیند، حکیمانی که در دانشکده طب یونانی دانشگاه اسلامی «علیگره» به تدریس و تحقق و معالجه مشغول اند، بیمارستان بزرگ طب یونانی حیدرآباد دکن که مریضان گوناگون را از زن و مرد و پیر و جوان و خرد و کلان در بخشهای مختلف خود جای داده است، آزمایشگاه های داروسازی بزرگی که در آن پشته پشته گیاهان طبیعی را به حَبّ و معجون و دواهای مختلف مبدل می کنند، و بالاخره نسخه هایی که حکیمان جملگی به فارسی مینویسند، همه و همه، آیت روشنی است که ما را به آشتی با گذشته خود فرا می خواند. یا باید گفت این همه مردمی که در این شهرهای آباد و پرجمعیت به این عطاریها و بیمارستان ها روی می آورند و مقامات مسئولی که به این دانشکده ها و به این حکیمان اجازه طبابت داده اند، دیوانه و احمقاند و یا باید قبول کرد که ما با طب سنتی خود، معامله خوبی نکرده ایم و «یوسفی را به زر ناسره بفروختهایم».
این تنها طب سنتی ایرانی یا یونانی نیست که در هند در کنار طب جدید، گرهگشایی میکند؛ که جز آن طب «آیورودا»ی هندی نیز به همین اندازه رونق و اعتبار و رواج دارد. این تنها شبه قاره هند و پاکستان نیست که طب سنتی خود را در برابر قدوم طب جدید قربانی نکرده است، بلکه همه آسیای شرقی است. در این میانه چین با طب سوزنی خود، حجت را بر همه تمام کرده است. حتی به کسانی که شرط حقیقی بودن هر واقعیتی را «اروپایی بودن» آن می دانند، باید گفت در خود مغربزمین سابقه مخالفت با تسلط همهجانبه طب جدید و حفظ طب سنتی و بهره گیری از تجربه های دیرینه مربوط به گیاهان دارویی، سابقهای برابر تاریخ طب جدید دارد.
کتابهایی که در این باره به چاپ رسیده و انجمن هایی که برای حفظ و اشاعه این طب به وجود آمده است، چندان پرشمار است که ذکر آنها در این مقال و مقاله نمیگنجد.
شگفتا که ما هر کاری را از غربیان تقلید می کنیم، به جز کاری که آنها خود از ما تقلید کرده باشند.
اگر این همه قرائن و بیّناتی که دلیل بر وجود رسمی و مثبت و مؤثر طب سنتی در جهان امروز است، هنوز هم برای بعضی از دیرباوران کافی نیست، گوییم: بسیار خوب، ما شما را به کشورهای دور و نزدیک همسایه و بیگانه احاله نمیدهیم؛ بیایید در همین ایران، زندگی غیررسمی و حیات زیرزمینی طب سنتی را ملاحظه کنید.
با همه بیمهری و جوری که بر طب سنتی رفته است هنوز هم دکانهای عطاری پرمشتری است. کدام یک از ماست که تاکنون به این داروخانه های ارزانقیمت گذاری نداشته است.
هنوز هم در گوشه و کنار، آخرین بازماندگان طبیبان سنتی، مخفیانه و با شرمساری، سنت بوعلی را ادامه میدهند. عجبا که ما از یک سو، این همه به بوعلی سینا افتخار می کنیم و خیابان و تالار و دبیرستان و دانشگاه به نام او برپا می کنیم و بر سر گورش بنای باشکوه می سازیم، و از سوی دیگر هر که را که در شفای او قانون هستی بخواند، مرتجع مینامیم و هر که را از قانون او، شفا طلبد، مجنون و مجرم می دانیم و به دادگاهش می کشانیم.
مخصوصا در طب سنتی غیررسمی ما، بعضی از جبهه ها، هنوز هم با سرسختی در برابر بیلطفی زمانه مقاومت میکنند که از آن جمله، «شکستهبندی» است. دست کم هنوز در هر یک از شهرهای ایران، یک شکستهبند دانشگاه ندیده و غیرمجاز وجود دارد که مردمِ شکستهاستخوان را علاج میکند. بسیاری از ما عده ای از آنان را می شناسیم و خود به آنها رجوع کرده و می کنیم. هنوز هم در بسیاری از شهرهای دورافتاده و روستاها و ایلات و عشایر این سرزمین، طبیبان درس ناخوانده و چوپانهای شکستهبند و ماماهای محلی بسیاری هستند که با وجود خود، وجود طب سنتی را اعلام می کنند.
انصاف نیست که وقتی پای کودکی بر اثر رجوع به یکی از این شکستهبندهای سنتی آسیب می بیند، بدون تحقیق، کوس رسوایی آن بیچاره را بر سر هر کوی و برزن بلند کنیم و در عوض از هیچ یک از موفقیتهای او و همچنین از هیچ یک از اشتباهات شکستهبندهای دانشگاهدیده طب جدید، دم برنیاوریم.
بالاخره، آخرین برهانی که در این مختصر بر معقول بودن طب سنتی اقامه می کنیم، استفاده ای است که در خود طب جدید از گیاهان به عمل می آید.
چه بسیار گیاهانی که ساقه و برگ و ریشه و گل آنها به صور مختلف در لباس داروهای طب جدید بر ما عرضه میشود، و چه بسیار داروهای ساختگی شیمیایی جدید که به تقلید از مواد موجود در همین گیاهان طبیعی ساخته شده است. کاش میدانستیم که گاهی آنچه مثقال مثقال و به بهای گران از فرنگ وارد می کنیم، همان است که خود خروار خروار به بهای اندک فروخته ایم.
منظور این است که آن دسته از متولیان طب جدید که مخالف احیای طب سنتی هستند ـ در عین حالی که رسماً و علناً با مبانی طب سنتی می ستیزند ـ خود در پاره ای موارد عملاً از همان طب بهره می گیرند.
چرا احیای طب سنتی لازم است؟
تا کنون قصد ما این بوده که ثابت کنیم طب سنتی، طبی است ممکن و معقول که می تواند در بخشی از قلمرو طب، کارساز و گرهگشا باشد. اما بعید نیست کسی بپرسد، گیریم که طب سنتی اینچنین باشد، دیگر با وجود طب جدید و دانش نوین پزشکی چه احتیاجی به طب سنتی باقی می ماند؟ آیا در روزگاری که وسایل سریعالسیری از قبیل اتومبیل و هواپیما اختراع شده، این مسخره نیست که کسی همگان را تشویق به الاغسواری کند و دلیل و برهان بیاورد که الاغ هم توانایی طی طریق دارد و می تواند مسافری را از جایی به جایی برساند؟ آری، کاملا ممکن است چنین سوالی پیش بیاید و چنین مقایسه ای لااقل در ذهن صورت گیرد.
بد نیست این مقایسه را تحلیل کنیم و بپرسیم علت چیست که در دنیای کنونی سوار شدن بر الاغ و استر و اسب نمیتواند جایگزین سوار شدن بر اتومبیل و هواپیما باشد؟
حقیقت امر این است که در گذشته انسان از چارپایان برای سواری در محیط طبیعی خود استفاده می کرد، زمانی که همه چیز طبیعی بود. جمعیت و وسعت شهرها و عوامل متعدد دیگر با سرعت سیر چارپایان هماهنگی داشت و استفاده از آنها اشکالی تولید نمیکرد. اما در سه چهار قرن اخیر در عالم، تحولی به ظهور رسید که محیط بیرونی انسانی را دگرگون کرد.
فناوری جدید با ابعاد وسیع و انرژیهای عظیم آشکار شد و اجتماع بشری، آن حالت طبیعی خود را از دست داد و ارتباطات، ضرورت و فوریت بیشتر پیدا کرد. اتومبیل جایگزین چارپایان شد. به عبارت روشن تر در گذشته، انسان همیشه چارپایان را برای رفع حوایجی که در محیط بیرونی خود می داشت به کار می رفت، ولی استفاده از این مرکب های کندرو در دنیای کنونی از آن جهت امکان ندارد که آن محیط بیرونی به جبر و فناوری و عوامل دیگر، با محیط بیرونی گذشته به کلی فرق پیدا کرده است.
اما اگر بشر قدیم از گیاهان دارویی برای حفظ سلامت و رفع بیماری های خود استفاده می کرده است، در واقع بخشی از طبیعت را ـ یعنی آن گیاهان را ـ برای تاثیر در بخش دیگری از طبیعت، که همان بدن او بوده، به کار می گرفته است. این جا دقیقا جای طرح این سوال است که آیا با ظهور تحولات علمی و صنعتی و اجتماعی جدید که موجب دگرگونی محیط بیرونی شده، جسم او و بدن او هم دچار دگرگونی شده است؟ آیا همان تحولی که در شهرها و ساختمانها و راهها به ظهور رسیده، در اندام و اعضای درون آدمی نیز ایجاد شده است تا دیگر نتوان آنچه را که بشر قدیم برای بدن خود به کار می گرفته به کار بست؟
مسلما چنین نیست. اگر دنیای بیرون ما دیگر آن محیط طبیعی گذشته نیست، بدن ما همان جسم طبیعی است که بوده است و همان طور که گیاهان در گذشته بر این جسم طبیعی اثر داشته اند امروز نیز اثر دارند. پس نمی توان به صرف این که زمان گذشته، و زمانه دگرگون شده است بر طب سنتی مهر ابطال زد.
در پاسخ به این مقایسه که از جانب مخالفان طب سنتی و مدافعان بی قید و شرط طب جدید به عمل می آید، مقایسه دیگری می کنیم. ما میگوییم کاری که طب جدید با بدن آدمی می کند تا اندازه ای شبیه کاری است که فناوری جدید با طبیعت جهان می کند. اگر صرفا توجه خود را به نتایج آنی و فردی و حتی منطقه ای فناوری جدید معطوف کنیم، البته ممکن است خوشحال و خندان شویم، اما وقتی تاثیر دراز مدت این فناوری را بر طبیعت و برای همه افراد بشر و در سراسر جهان در نظر بگیریم، آینده ای تیره و تاریک را خواهی دید که به نابودی بشر منتهی خواهد شد.
خوشبختانه امروزه این سخن، سخن شاعران و ادیبان و حتی فیلسوفان نیست که عالم و مهندسان نتوانند در آن تردید کنند، این گزارش رسمی معتبرترین دانشگاه های علمی و صنعتی جهان است که ادامه جریان کنونی فناوری را ـ به مدد ارقام و اعداد ـ قطعاً موجب نابودی بشر می داند.[7] وجه اشتراکی که مقایسه ما را صحیح می کند این است که همان طوری که فناوری جدید با استفاده از وسایل غولآسا و انرژیهای متمرکز و شدید، طبیعت را مورد تسخیر و نفوذ قرار داده است، همان طور هم طب جدید با استفاده از داروهای شیمیایی ساختگی ـ که تاثیرات شدید و فوری دارند ـ اعضای بدن را مورد تأثیر قرار داده است، و همان طور که طبیعت نمی تواند تأثیر فناوری جدید بشری را به نحو مدام و طولانی تحمل کند، بدن نیز در مقیاس خود، نمی تواند تأثیر داروهای شیمیایی شدید را که آزادکننده فوری انرژی های موجود در بدن و محرک دفعی اعضای آدمی است، تحمل کند.
طبیعت تنها با طبیعت سازگاری کامل دارد. هر امر غیرطبیعی که به دلیل غیرطبیعی بودنش، از یک لحاظ تأثیری خارقالعاده و غیرمعمول و مثبت دارد، از لحاظ دیگر تأثیری منفی به جا خواهد گذاشت. هواپیماهای سریعالسیر البته از حیث سرعت بر چارپایان کندرو ترجیح دارند، اما اگر میزان اکسیژنی را که این هواپیماها مصرف می کنند و آثار نامطلوبی را که از سرعت زیاد آنها عارض موجودات زنده می شود در نظر آوریم، در آن صورت با احتساب مجموع عوامل و با توجه به تأثیرات درازمدت این گونه اختراعات صنعتی بر طبیعت، در ستایش بی قید و شرط آنها دچار تردید خواهیم شد.
آثار زیانمند جنبی داروها در بدن انسان دقیقاً شبیه آثار تباهیآور و مسمومکننده صنایع جدید در طبیعت است. فناوری جدید، طبیعت را مسموم کرده است و داروهای جدید، بدن آدمی را.
این آثار زیانآور جنبی که از ماهیت داروهای شیمیایی برمیخیزد مثل خماری است که در پی یک شرابخواری بیحساب، ایجاد می شود. تهییج و تحرک فوری بدن و استفاده سریع از انرژی های آن، موجب اختلالات و عوارض نامطلوبی می شود. شبیه این اختلالات را در تمام موارد اثرگذاری یک وسیله مصنوعی قوی، بر یک امر طبیعی میتوان مشاهده کرد. اگر ما نمی توانیم جهان را از چنگال فناوری جهانخوار کنونی نجات دهیم، آیا حداقل بدن خود را ـ یعنی این عالم صغیر را ـ هم نمی توانیم در اختیار داشته باشیم؟
به طور کلی هر چه انرژی مورد استفاده ما شدیدتر و نفوذیتر باشد، استفاده از آن خطیرتر می شود و از اشتباه در مصرف آن، ضررهای بزرگتری به بار خواهد آمد. استفاده از داروهای شیمیایی، به دلیل تأثیر قوی و فوری آنها کاری حساس است. اگر مختصری در مقدار تجویزشده[8] این داروها اشتباه شود، ضرری جبرانناپذیر به بار خواهد آمد.
داروهای گیاهی ـ از آنجا که محصول طبیعی هستند ـ از لحاظ سرعت تأثیر، با سرعت تأثیرگذاری اعضای بدن که جزئی دیگر از همین طبیعت اند، هماهنگی دارند. استفاده از آنها به دلیل همین معتدل بودن سرعت تأثیرشان، کار خطرناک و حساسی نیست و اشتباه در مقدار مصرف آنها معمولاً ضرر مهمی به بار نمی آورد.
می توان دلایل ضرورت احیای طب سنتی را به دو دسته دلایل فردی و دلایل اجتماعی تقسیم کرد. آنچه گفتیم دلایلی بود که به فرد و سلامت او، که در واقع غایت نهایی علم طب نیز همان است، مربوط میشد. اما احیای طب سنتی نتایج اجتماعی مهمی نیز در بر دارد که اکنون به آن ها اشاره می کنیم.
مهمترین نتیجه اجتماعی احیای طب سنتی، رسیدن به نوعی خودکفایی است. این خودکفایی دو جنبه دارد که یکی علمی و دیگری اقتصادی است. ما امروزه در طب جدید از نظر علمی، یکسره ریزهخوار علم غربی هستیم. داروهای شیمیایی را یا مستقیماً از خارج وارد می کنیم و یا اگر در کارخانه های داخلی تهیه می کنیم، فرمول و طرز تهیه آنها به دنیای غرب تعلق دارد و از این نظر از لحاظ علمی وابسته به دیگرانیم.از لحاظ اقتصادی نیز رقم هنگفتی پول بابت خرید داروها و یا بابت خرید امتیاز ساخت آنها به دیگران می پردازیم.
با احیای طب سنتی، دست کم این هر دو وابستگی تا اندازه ای کم خواهد شد. نه تنها از خروج مقداری از ارز کشور به خارج جلوگیری می شود، بلکه با عطف توجه به کشت گیاهان دارویی و صنایع وابسته به آن در داخل کشور، از روستا گرفته تا شهر، کار تولیدی مفیدی ایجاد خواهد شد. تنوع آب و هوا و خصوصیات اقلیمی فلات ایران به اندازهای است که انواع بسیاری از گیاهان نادر طبی در این سرزمین می روید. بی تردید با رونق گرفتن تهیه گیاهان دارویی می توان قسمتی از آن را نیز صادر کرد.
نتیجه اجتماعی دیگری که از احیای طب سنتی عاید همگان می شود، ارزانی این طب است. با احیای طب سنتی در بسیاری موارد، بسته های گیاهان دارویی ارزان قیمت، جای شیشهها و جعبههای گرانقیمت دارو را خواهد گرفت. این نکته ای است که از فرط وضوح نیازی به توضیح آن نیست؛ تأثیری که کاهش مخارج درمان می تواند در همه طبقات اجتماع، مخصوصاً طبقات کمدرآمد داشته باشد، ناگفته آشکار است.
«آسان بودن تربیت طبیان سنتی» نیز یکی دیگر از دلایلی است که احیای طب سنتی را ایجاب میکند. با سر و سامان گرفتن طب سنتی، می توان در دوره های کوتاهمدت، گروه قابل توجهی را به عنوان متخصص این طب تربیت کرد. البته همین جا باید گفت که تربیت طبیبان سنتی، ما را یکسره از طب جدید بی نیاز نخواهد کرد. مهم این است که ما بتوانیم قلمرو سودمندی و صلاحیت طب سنتی را مشخص کنیم، و سپس در آن قلمرو به طبیبان سنتی اجازه فعالیت و مداوا دهیم. ما که در جامعه خود در همه شئون و مخصوصاً در طب، با کمبود نیروی انسانی مواجهیم، میتوانیم با صرف نیروی کمتر، قسمتی از این کمبود را جبران کنیم. در این مورد به خوبی میتوانیم از تجربیات کشورهایی نظیر هند و پاکستان، که در آنها طب سنتی ما به صورتی رسمی و مستقل تدریس می شود، استفاده کنیم.
چرا با طب سنتی مخالفت می شود؟
در این جا ممکن است پس از این همه دلایلی که برای اثبات امکان، موجودیت، و مفید و حتی ضروری بودن طب سنتی اقامه شد، این سوال پیش آید که پس اصولا چرا با طب سنتی مخالفت می شود؟ وقتی گفته می شود که غرض از احیای طب سنتی، نفی مطلق طب جدید نیست، بلکه استفاده از جنبه های مثبت این طب است، و وقتی به جرئت می توان گفت که حتی سرسختترین مخالفان طب سنتی نیز نمی توانند منکر وجود جنبههای مفید در طب سنتی شوند، دیگر مخالفت با طب سنتی و حتی کوتاهی در احیای آن چه دلیلی می تواند داشته باشد؟
حقیقت امر این است که مخالفت با احیای طب سنتی ـ آن هم به این گونه که مورد نظر است ـ نمی تواند دلیل علمی و طبی داشته باشد. علت عمده افول طب سنتی در ایران دو چیز است: نخست خودباختگی نسبت به تمدن غربی است، و اینکه از هر آنچه خود داشتهایم و از هر آنچه نام «سنت» بر آن نهاده شده است، رویگردان شدهایم. همچنانکه در آغاز مقاله گفتیم، فرض قبلی و بنیاد همه داوریهای غالب ما این است که هر چه به گذشته تعلق دارد، در خور آدم امروز نیست و هر چه به مغربزمین تعلق دارد، خوب و درست و مفید است.
طب سنتی یکی از قربانیان فراوان این طرز تلقی ما از فرهنگ گذشته ماست. ما از خود بیگانه شدهایم تا با غیر آشنا شویم، غافل از آنکه وقتی از خود بیگانه باشیم دیگر کسی نمی ماند تا با غیر آشنا شویم. این است که از این جا ماندهایم و از آن جا رانده. از طب سنتی بریدهایم به همان دلیل که از هر سنتی محروم شدهایم. ما سنت را دوست داریم اما به شرطی که به ما نزدیک نشود؛ یعنی دوست داریم آن را از دور تماشا کنیم و راجع به آن صحبت کنیم، نه اینکه با آن زندگی کنیم.
برای فهم علت دوم مخالفت با طب سنتی، باید دید احیای طب سنتی به چه کسانی ضرر می زند. احیای طب سنتی به آن دسته از سرمایهداران بزرگ خارجی و نمایندگان آنها و به آن دسته پزشکانی که با جان آدمی سوداگری می کنند، زیان می رساند. همان طور که هر اتومبیلی که در جادهها و خیابانها در حرکت است ـ از آن لحاظ که دائماً مصرفکننده لوازم یدکی گرانقیمت است ـ به منزله یک شعبه مصرف سیّار همیشگی، به کارخانه سازنده سود میرساند، همانطور هم هر انسان، مادام که به داروهای شیمیایی گرانقیمت محتاج است، یک مشتری بالفعل دائمی کارخانه سازنده دارو محسوب میشود. پیداست که بالاخره در میان سرمایهداران کارخانههای داروسازی و واسطههای دارویی و پزشکان، کسانی پیدا می شوند که سود خود را بر سلامت دیگران ترجیح می دهند. همین کافی است تا با هر اقدامی که حتی احتمالاً موجب کم شدن سود کلان آنها شود، به مخالفت برخیزد. البته این سخن به این معنا نیست که هر کس با طب سنتی مخالف است بیمناک درآمد خویش است؛ اما این حکم درباره بسیاری از مخالفان صدق می کند.
از کجا باید آغاز کرد؟
برای اینکه در این مقاله، حرف را لااقل تا دروازه عمل پیش آورده باشیم، دو پیشنهاد عرضه می کنیم: نخست اینکه نشریه ادواری خاصی به نام «طب سنتی ایران» انتشار یابد که زیر نظر هیئت تحریریه صالحی، عرصه عرضه مقالات علمی موافق و مخالف باشد. این نشریه سبب خواهد شد که طب سنتی در محافل طبی و دانشگاهی ایران حضور مدام داشته باشد.
دیگر اینکه احیای طب سنتی کاری نیست که با صدور یک بخشنامه و قطعنامه عملی باشد. بنایی که خراب کردن آن صد سال طول کشیده، به یک روز و یک ماه ساخته نمیشود. در این راه مشکلات فراوانی در کار است و مطالعات بسیاری باید صورت گیرد، اما در هر حال مسلم است که باید کاری آغاز شود.
به این منظور پیشنهاد می کنیم که یک مؤسسه علمی جهت مطالعات مربوط به طب سنتی ایجاد شود و چه بهتر که این مؤسسه، وابسته به دانشکده پزشکی یکی از دانشگاههای کشور باشد. گردآوری کتابهای قدیم و جدیدی که به زبانهای شرقی و غربی به انحای مختلف در خصوص طب سنتی نگاشته شده، گردآوری نمونههای گیاهان دارویی، تهیه مشخصات و خواص، و کمک به عرضه صحیح آنها، تدریسهایی درباره طب سنتی در متن برنامههای دانشکدههای طب جدید، و فراهم آوردن مقدمات ایجاد دورههای تربیت طبیبان سنتی میتواند از جمله وظایف این مؤسسه علمی باشد.
باشد که پیش از بسته شدن همیشگی آخرین دکانهای عطاری این مرز و بوم، و پیش از مردن پیرمردانی که هم اکنون آخرین حاملان یک سنت هزارانسالهاند، به خاکستر نیمهگرم طب سنتی ایران نفس پاک تازهای دمیده شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]به عنوان نمونه رجوع کنید به کتاب: Psychic discoveries Behind the Iron Curtain" " کتابی که تنها در فاصله 1970 تا 1973، پانزده بار تجدید چاپ شده و در آن یکسره سخن از حقایقی است که صرفاً در محافل علمی کشورهای پشت پرده آهنین مورد توجه و تحقیق است و هیچ یک از آنها تا به حال با موازین علم جدید قابل توجیه نبوده است.
[2]فیه ما فیه. از گفتار مولانا جلالالدین محمد مشهور به مولوی. با تصحیحات و حواشی بدیعالزمان فروزانفر تهران: امیرکبیر، 1348، صفحه 17.
[3]Nicolson, Lain, Astronomy, Hamlyn Publishing Group, London, 1970, P.7.
[4]Pyschic Discoveries Behind the Iron Curtain. P.228.
[5]در این خصوص میتوان نوشتههای محققانه دکتر جلالالدین مصطفوی را مورد مراجعه قرار داد.
[6]Synthetic.
[7]رجوع شود به کتاب مشهور «محدودیتهای رشد» (The Limits of Growth) که گزارش دانشمندان مؤسسه فناوری ماساچوست (M.I.T) در آن بیان شده است. این کتاب در سال 1353 به ترجمه دکتر محمود بهزاد، توسط انجمن ملی حفاظت منابع طبیعی و محیط انسانی، در ایران انتشار یافته است.
[8]Dosage
انتهای پیام/