خواهشی دارم (ببخشید البته) کمی کوتاه تر بنویسید.
نقل قول:
شک دکارتی برای دست یابی به واقعیت است، واقعیت از سه نظر. فرض کنید یک پدیده ای اتفاق می افتد، یک نفر این پدیده را می بیند و بعد از آن به فرد دیگری انتقال میدهد 1. آیا آن فرد آن پدیده را بدرستی دیده؟ 2. آیا آن فرد آن پدیده را به همان درستی که دیده انتقال داده؟ 3. آیا آن فرد دوم به همان درستی که پدیده انتقال پیدا شده آن را فهمیده؟
دکارت این شک رو به همه چیز سرایت داد. شنیده ها، دیده ها، مشاهدات شخصی، مستندات، نتیجه گیری هایش، همه و همه.
دکارت در مورد شک خود می گه: "از کجا معلوم که من در خواب نباشم؟ شاید این طور که من حس می کنم یا فکر می نمایم یا به من گفته اند، نباشد و همه اینها مانند آنچه در عالم خواب بر من حاضر میشود، خیالات محض باشد. اصلاً شاید شیطانِ پلیدی در حال فریب دادن من است و جهان را به این صورت برای من نمایش میدهد؟"
دکارت می گه: "شاید اینها همه خیالات محض باشد" و من هم گفتم توهم وجود خدا، مگه قرار نبود شک داشته باشیم؟ من می گویم شک دارم، اینها همه توهمات شماست! گرایش خدا ناباوری یعنی شک داشتن حالا شما می گی نباید به وجود خدا ناباور باشی؟ اگر باور داشته باشم که دیگر به وجود خدا شک ندارم.
نقل قول:
دکارت می گوید :"از آنچه شنیده و دیده و خواندهاید هیچ چیزی را قبول نکنید مگر آنکه درستی و آن برای خودتان روشن شده باشد." آیا شک دکارتی به غیر حرف من رو میزنه؟ اون میگه هیچ چیزی رو قبول نکنید، مگر آنکه درست باشه. شما ادعا کردین برهان نظم خدا رو اثبات می کنه در حالی که من در برهان نظم نقض می بینم، این حق منه که شک خودم رو بیان کنم. منظور شما چیه که نباید در برهان نظم شک کرد چون اگر شک کنی نشانه این است که به شکی در مور اینکه خدا وجود دارد در تو نیست. این شما هستین ادعا می کنین برهان نظم نتیجه به وجود خدا میدهد من باید احتمال وجود خدا را بدهم؟
نقل قول:
شما ادعا می کنید یک درختی در باغچه خانه تان هست. من احتمال را میدهم که وجود داشته باشد چون دلیلی ندارد باغچه خانه تان درختی نداشته باشد، بعد ادعا می کنید این درخت، درخت سیب است باز هم من احتمال میدهم که وجود داشته باشد. بعد ادعا می کنید سیب های این درخت خونی هستند، ادعای شما تا بحال تجربه نکرده ام پس شک می کنم شما اشتباه نمی کنید ولی با اینحال احتمال این را میدهم که سیب خونی چیزی باشد مثل پرتغال خونی ممکن است کسی تا بحال ندیده باشد ولی ممکن است برای اولین بار دیده شود. ولی بعد یکددفعه ادعا می کنی این پرتغال های خونی تورا به تکامل می رسانند دیگر احتمال اینکه شما راست بگویید خیلی کم است، چون هیچ تجربه ای حتی شبیه این تجربه هم وجود ندارد. از شما می خواهم اثبات کنید، برای اثباتتون برهان میارین، من در برهان هم شک می کنم و آن را رد می کنم آیا به نظر شما این ایرادی دارد؟ من در کجای این سیر شک کردن را کنار گذاشتم؟
شاید شما هم حکایت آی "دزد آی دزد" رو شنیده باشین، شاید هم نشنیده باشین! آیا شما ادعا می کنید با شک دکارتی وارد بحث با من شده اید؟ شما از اون اولین جمله نوشتین "شما بايد دليل بياريد نه من كه شكي ندارم". من از رای عوام ترسی ندارم، هرگز از ترس فریاد های "آی دزد آی دزد" فرار به جلو نمی کنم.
نقل قول:
علم اذعان دارد که چیزی که هم اکنون علم است ممکن است درست نباشد و این یکی از مهمترین ویژگی های علم است، چون باعث پویایی آن می شود، علم، حقی برای عقل قائل شده است که می تواند در درستی هر چیز علمی شک کند و در خیلی از جهش های علمی که اتفاق افتاده است شک نقش بسزایی داشته است. این به خاطر این است که پویایی علم است که علم را پیشرفت میدهد.
ولی اینکه فرض کنید هیچ کدام از دست آورد های دانش درست نیست و هیچ چیز علمی واقعیت ندارد درحالی که خودت هم از اثبات واقعیت سرباز بزنی منطقی نیست. چرا منطقی نیست؟ چون اینکار باعث جمود عقل می شود و مانع از پیشرفت علم میشود.
"اینکه گفتین تنها راه رسیدن به واقعیت از راه عقل اینست که ..."درست نیست به دو دلیل برای اینکه هنوز راه دیگری به غیر از اندیشیدن و از استفاده از عقل اثبات نکردین 2. واقعیت یک پدیده سه منظر دارد که قبل از اینکه شروع به ایراد گرفتن از ادعاهایتان بکنم ذکر کردم. هر سه راه اش نیازمند اندیشیدن و استفاده از عقل است بنابراین برای رسیدن به واقعیت ناگزیر به اندیشیدن و استفاده از عقل هستیم بنابراین تنها راه رسیدن به واقعیت از طریق عقل است و راه دیگری وجود ندارد.
بدیهی است که شما هر لحظه ای که اراده کنید می توانید در علم شک کنید و ادعا کنید تنها راه رسیدن به واقعیت عقل نیست ولی می بایست دست کم یک راه آن را اثبات کنید.
صحبتهای شما تاحدودی درست، ولی قصد من چیز دیگری بود، من گفتم وقتی شما اینطور باخداناباوریتون وارد بحث میشید، دیدگاهتان غیرجانبدارانه خواهد بود. همین. من فقط این رو گفتم که این موضوع هم درنظربگیرید.
نقل قول:
یک تغییری در برهان واجب الوجود دادین که در انتها به جایی نمیرسین. موجودات غیر زنده به چه چیزی وابسته اند؟ مثلا یک اتم طلا در کف اقیانوس آرام به چه چیزی وابسته است
هیچ تغییری در «برهان امکان و وجوب» داده نشد، شما بد برداشت کردید. منظور از واژه «وابسته»، ممکنالوجود وابسته به واجبالوجود هست، نه مثالهایی که شما آوردید. حالا یک بار دیگه اگر برهان را بخوانید فکرکنم مشکل حل بشه. پس درمورد اون اتم پاسخ نمی دهم حتما متوجه شده اید که ربطی به بحث نداشت. پایین تر بیشتر توضیح میدم.
نقل قول:
من گفتم جمله "جهان مجموعه ایست از موجودات مستقل" جمله ساده ایست ولی شما برای اثبات اش بدون منطق عمل کردی"، چرا این را گفتم؟ چون در حین اثبات اش 5 تا ایراد ازت گرفتم، اتفاقا نشون میده من درست می گم چون به غیر از ایراد بالایی، از جواب دادن بقیه ایرادات سر باز زدی (حتی ایراد بالایی رو هم آن طور که باید و شاید جواب ندادی و این باعث شد من یک ایراد دیگر مطرح کنم).
«۵ تا ایراد» شما رو پیدا نکردم؟ (صحبتهای قبلیتون رو کامل نخوندم) لطفا ایرادهایی که اوردید رو بگید کجا بود.
نقل قول:
آیا یک از اهداف شما در بحث درست کردن اشتباهات طرف مقابل هست یا نه؟
نه!
هدف ما رسیدن به نقطه مشترک هست (بعید میدانم محقق شود!) کلا مسئله خدا چون بیشتر «درونی» هست، انتظار نداشته باشید با بحث مشکل حل شود.
پس بهترهست تلاش کنیم روی اصل بحث بچرخیم نه حاشیههایی مثل نوع مغالطه فلان جمله شما. بااینحال
نقل قول:
جمله به این سادگی(...)
ساده انگاشتن مدعا
نقل قول:
(...) ببین چقدر بدون منطق (...)
تخطئه مخاطب
نقل قول:
(...) ببین چقدر بدون منطق اثبات کردی
مغالطه پهلوان پنبه +
(حتی الامکان این بحث بالا رو ادامه ندید)
نقل قول:
نه، لزوما اینطور نیست، اگر هم باشد نیاز به اثبات دارد. شما تعدادی متناهی تکه های پازل در نظر بگیرید، حالا همه تکه های پازل رو در یک مجموعه کنار هم قرار بدین. حالا شما می توانید بگویید خود این مجموعه نیز یک پازل است؟
این مثال خیلی ربط به بحث نداشت. حالا این مثال رو رها کنید. باتوجه به این مثال که هستی مجموعه ای است از اجزاء ممکنالوجود، به نظر شما خود مجموعه هستی کدام یک از موارد زیر است؟!
۱. واجبالوجود
۲. ممتنعالوجود
۳. ممکنالوجود
نقل قول:
من به شما می گم لزوما یک مجموعه از اعضای وابسته به یک عضو دیگر وابسته نیست شما اسم وابسته رو میزاری ممکن الوجود، اسم مستقل رو میزاری واجب الوجود و می گی هست؟ شما که فقط اسم ها رو عوض کردی!
انتظار داشتم خودتون متوجه بشوید. عوض ردم چون اصل این برهان، همین است؛ نه چیزی که شما از واژه «وابسته» برداشت کردید (بالاتر توضیح دادم در مورد وابسته). در مورد چیزی هم که الان گفتید رجوع کنید به همین مثال بالا ویک گزینه رو انتخاب کنید تا مشکلتون حل شه.
نقل قول:
من گفتم قانون علیت می گه هر پدیده ای یک علتی داره، چطور اینو اثبات می کنه؟ با استقرا کردن (ما هم قبول می کنیم چون استقرا یک روش علمی است.)
ولی شما سعی می کنی این قانون رو بسط بدی یعنی چی؟ یعنی بگی هر علتی خودش یک پدیده است، مثال هم زدم علت بوجود آمدن من مادر منه درست؟ از طرفی شما می گی مادر من خودش یک پدیده است و مادر اون علت این پدیده است درسته؟ خوب این یعنی بسط دادن قانون علیت با استفاده از استقرا دیگه!
همه اینها رو که خود بنده درنظر گرفتم
بازهم سفسطه
درمورد علت غایی قاعدتا این با در نظرگیری برهان امکان و وجوب ثابت میشه اگر اجازه بدید اول درمورد امکان و وجوب به نتیجه برسیم.(یک متن الان میفرستم دراون همه اینها رو کنار هم گذاشته و نتیجه گیری کرده با درنظرگیری اون به بحث ادامه بدید)
نقل قول:
یعنی چی "ما می گیم لازم است." مگه حرفه زوره که شما هرچی خواستی بگی لازمه و من هم قبول کنم؟
شاید من بد می نویسم ولی این برداشت هم که اشتباه بود منظورم این بود که ادعای ما این (منشاء انسان) هست نه اون که شما گفتید(خود انسان)
نقل قول:
شما هیچ وقت نمی تونی بدون استدلال بگی هیچ نظمی تصادفی نیست، تصادفی بودن یک احتمالی دارد هرچقدر هم که پایین باشد صفر نیست. مثال میزنم یک کیسه حاولپی یک بیلیون گوی سفید و یک عدد گوی سیاه است، ما یک گوی از آن بر میداریم، آیا شما می تونی ادعا کنی غیر ممکن است این گوی سیاه باشد؟ حالا فرگشت و بیگ بنگ هیچ کدام نمی گویند یک گوی برمی داریم می گویند همه گوی ها را دانه دانه برمی داریم، (حتی اگر میلیارد ها سال طول بکشد) آیا شما می توانی ادعا کنی غیر ممکن است گوی سیاه را برداری؟
اگر منظورتان احتمال یک روی بینهایت هست این یک بحث جداگانه می خواد که بهتره واردش نشیم.
نقل قول:
اولا که توی اون داستان که مطرح کردین معجزه ای درکار نبود، اصلا یادتون هست چه داستانی تعریف کردین؟
من به داستان چیکار دارم! بحث سر پیامبر خدا بود.
نقل قول:
شما خودتون داستانی که تعریف کردین منبع اش رو نگفتین، که من ببینم چه کسی این داستان رو از حضرت محمد نقل کرده حالا اومدین به من می گین ادعای من مبنی بر ساختگی بودن داستان غیر قابل اثباته؟ پس شما می گین این داستان واقعیت داره و اتفاق افتاده درسته؟ کاری که باید موقع نقل قول می کردید رو الان انجام بدین و منبع داستانتون رو بدید.
بازهم برداشت اشتباه. «ادعای بدون اثبات» یعنی من ادعا بکنم؛ ولی اثبات نکنم
درمورد پروتئین دقت کنید که بحث ما ایجاد یک یاخته است نه فقط پروتئین. این هم درنظر بگیرید که ممکن نبودن ساخت یک مجموعه آلی از غیر آلی یک اصل هست.
کاسه و تیله هم وجه شباهت چندانی به جهان ندارند.
نقل قول:
جواب شما برایم خیلی خنده دار بود
سومین سفسطه
نقل قول:
و معنی اش هم بسیار بسیار ساده است
این هم چهارمیش
نقل قول:
شما نمی توانید در اثبات وجود خدا صفتی برای خدایتان قائل شوید که قوانین طبیعت را زیر پا بگذارد
اینو اثبات کنید.
نقل قول:
برهان هایی وجود دارند که من حتی اسمشون رو هم نشنیدم، ولی شما اول این ادعا هایی که مطرح کردین رو پاسخ بدین تا به یک نتیجه ای برسونیمشون، بعد بریم سراغ اینهایی که گفتین.
دقیقا مشکل شما همین هست. شما همه این هارو باید کنار هم بگذارید بعد نتیجهگیری کنید. مثلا برهان نظم از همه بیشتر بهش اشکال وارد شده (البته پاسخهایی هم داده شده) پس محوریت بحث نباید فقط روی اونها باشد. همین برهان فطرت، که از آغاز تولد هر فرد هم این در ذهنش وجود دارد. این رو رد کنید. امکان و وجوب به تقریر ملاصدرا هم فراموش نکنید.
نقل قول:
بسیاری از سوالات من رو بدون جواب رها کردین و گزینشی نقل قول کرده بودین، این در حالیه که من نه در پست اولم نه در این پست هیچ جمله ای از شما رو بدون پاسخ باقی نگذاشتم، لطفا همه سوالات رو با نقل پاسخ بدین تا بشه از هر برهان جمع بندی بکنیم.
علت رو اول پست گفتم
نقل قول:
دانشمندان علم را تولید نمی کنند که به خدا نزدیک شن،
کی چنین حرفی زد؟
نقل قول:
بعلاوه تجربه نشون داده، انسان هرچی سطح دانش اش افزایش پیدا میکنه از خرافات دورتر میشه!
چه ربطی داشت!
نقل قول:
بنابراین وقتی یک جمله ای از پیامبر اسلام نقل می کنید بگید منظورتون از علم اون چیزی نیست که در جهان معمول است، منظورتون چیزی است که بشود ابزارش کرد برای رسیدن بخدا، ساده تر بگویم بگویید چیزی که مانع رسیدن شما به خدا بشود را علم نمیدانید!
با این تعریف فقط و فقط کسی می تواند عالم باشد که اصول دینی اسلام را یادگرفته است یا به عبارت دیگر همان مبلغان دینی اسلام چون فقط اونها هستند که می دانند چه چیز هایی مانع رسیدن به خدا نیست، مگرنه هر دانشمندی نمی داند کدام قسمت از اندیشه هایش مانع رسیدن مسلمان ها به خدایشان است و کدام قسمت اش نیست.
خیلی چیزهارو میشه ابزار کرد برای رسیدن به خدا. خدمت به خلقالله با هدف رسیدن به خدا یک نمونش. پس این نتیجهگیریتان درست نیست.