گفت و گو با معمار برج آزادی
برج آزادی یا شهیاد، یکی از موفقترین نمونههای بناهای یادمانی در ایران است. برجی که آن را بیانی فشرده و انتزاعی از سیر تحول معماری ایرانی نیز به حساب آوردهاند.
حرکت قوسها در دهانههای برج از معماری ایران باستان آغاز شده و به هندسه پیچدهتر در سدههای بعدی میرسد.
معمار این برج، حسین امانت، آن را در سن ۲۴ سالگی طراحی کرد. برج پس از ساخته شدن خیلی زود به نماد تهران تبدیل شد. اکنون بعد از گذشت حدود ۳۷ سال از ساخته شدن برج، سازمان زیباسازی شهر تهران در حال مرمت کردن و تعمیر آن است.
آخرین خبر در مورد برج حاکی از آن است که محوطه اطراف برج به صورت چهارباغ طراحی و آبنماهای موزیکال هم در آن نصب میشود.خبرگزاری میراث فرهنگی، ۱۹ تیرماه۸۷
از حسین امانت که در حال حاضر در ونکور کانادا زندگی میکند، میپرسم محوطه برج در اصل بر اساس چه الگوهایی طراحی شده و مداخله کردن در آن تا چه حد صحیح است؟
من راجع به مداخله در محوطه و اصولاً این پروژه تعمیر، اطلاعی ندارم. ولی طرح میدان، ملهم از نقش زیر گنبد مسجد شیخ لطفالله اصفهان است و دست زدن به آن، واقعاً خراب کردن طرح است.
ولی فکر نمیکنم کسی بخواهد آن قسمت را دستکاری کند. فکر میکنم در آن طرف خیابان، یعنی خارج از بیضیای که بنای آزادی در آن قرار دارد، در آن ناحیه میخواهند تصرفاتی بکنند.
اگر نیت این باشد فکر خوبی است، چون این کار به زندگی میدان اضافه میکند. ولی باید مسالهی مقیاس و ارتباط آن با تناسبات بنا و میدان، در نظر گرفته شده باشد. من عقیده دارم که باید یک مقدار ورود عابر پیاده را به مجموعه ی آزادی تشویق کنند.
به دلیل وجود خیابانهای دور میدان و ترافیک شدید در آنجا، ورود مردم به وسط میدان فقط از طریق راهروهای زیر زمینی ممکن است. ولی میدان باید زندگی خودش را داشته باشد و مردم دایم بیایند در فضای وسط میدان و بناهایی را که در زیر این یادمان مثل موزه و غیره ایجاد شده بود، ببینند.
این کارهایی را که شما گفتید، فکر میکنم میخواهند در فضای اطراف آن انجام دهند؛ یا اقلاً من امیدوارم کاری به آن وسط نداشته باشند، غیر از اینکه آن را تعمیر کنند و جاهایی را که خراب شده، درست کنند.
پیش از این نیز مهندس ایرج حقیقی که در زمان ساخت برج، مسوول کارگاه بود روند مرمت فعلی را غیراصولی اعلام کرد. آیا شما در حال حاضر اطلاعی از پروژه دارید و آیا اصلاً کسی با شما به عنوان طراح اصلی برج مشورت کرده است؟
کسی با من اصلاً مشورت نکرد. آقای حقیقی، ناظر اصلی این بنا بودند و حضورشان در آنجا منبع مهمی است برای آن که کارها درست انجام شود. بنابراین امیدوارم اقلاً با ایشان مشورت بشود.
اگر ایشان چیزی گفتهاند که از آن میشود این را فهمید که راضی نیستند، این خیلی خوب نیست. من خودم خیلی نگرانم که آنها چگونه به بنا دست میزنند. مثلاً بارها راجع به درز سنگها گفتهام که باید حتماً با یک ماستیک مخصوص پر بشود. اگر این درزها را با سیمان و بندکشی عادی پر کنند، سنگها میشکند و میافتد.
در بنای آزادی، به جز حضور ارزشهای نمادین، فضاهایی با کاربریهای جدید و فرهنگی مثل موزه، نمایشگاه و سالن اجتماعات هم در زیر زمین طراحی شده است. در آن زمان چه نیازهایی شما را به فکر استفاده فرهنگی از فضای زیر یک برج یادمانی انداخت؟
وقتیکه مسابقهی بنای آزادی گذاشته شد، منظور فقط یک برج بود که یادآور تاریخ ایران و تاریخ شاهنشاهی و در حقیقت سلسلههای مختلف ایران باشد. البته من این را برای خودم فرصتی دیدم که عظمت تمدن ایران را نشان بدهم.
چون این فضاهای داخلی در برج موجود بود، اولین فکری که برای استفاده فرهنگی از فضاهای داخلی آن ارایه شد، پیشنهاد خود بنده بود. یعنی بعداً، سالن ورودی زیر زمین را تبدیل به یک موزه کردیم.
البته از اول این نکته در فکر من بود که از آن باید استفاده شود. سالنهای طبقات بالا هم البته برای نگاه کردن طراحی شده، ولی فضای داخلی و دیوارهایش، طوریاست که میشود نمایشگاه هم آنجا برگزار کرد.
ولی آن عواملی که باعث شد بقیهی این مجموعه ی بزرگ زیر میدان شهیاد ایجاد شود، برنامهی سمعی و بصری بسیار جالب هنرمندان چکسلواکی آن وقت بود که در نمایشگاه مونرآل ارایه کرده بودند و شاه خواسته بود آنها بیایند و در ایران هم این برنامه را اجرا کنند.
بعداً به پیشنهاد من قبول کردند که در زیر زمین، مجموعهای ایجاد کنیم و بعد از مدتی آن مجموعهی فرهنگی هم اضافه شد. البته آن هم در زیرزمین است برای آن که به نمای برج صدمهای نزند.
در سالهای چهل و پنجاه خورشیدی شاهد تعدادی آثار معماری در ایران هستیم که به نوعی سعی داشتند دستآوردها و در حقیقت جوهرهی تاریخ معماری ایرانی را در کارهای مدرن و جدید ارایه دهند؛ مثل خود برج آزادی یا موزهی هنرهای معاصر یا ساختمان سازمان میراث فرهنگی و چند اثر شاخص دیگر. کارهایی که البته فراتر از گرتهبرداری صرف از آثار تاریخ معماری رفته بود. شما که خود یکی از معماران این جریان بودید، اکنون بعد از گذشت حداقل سی سال، نگاه و ارزیابیتان نسبت به آن جریان چیست؟
شروع این فکر البته از آرشیتکتها و معماران دیگری در ایران بوده است. یعنی از دورهی طاهرزاده بهزاد و بعد آثار آقای مهندس سیحون و بعد ماها که شاگردهای مهندس سیحون بودیم.
اتفاقاً من دو هفته پیش در کنفرانسی که در شمال کانادا و در مورد توجه به اقلیم و ناحیه در معماری بود، شرکت کردم. آنجا تعدادی از کارهای خودم، یعنی ساختمان میراث فرهنگی، مدرسه بازرگانی دانشگاه تهران، سفارت ایران در پکن، شهیاد و چند کار دیگر را معرفی کردم و نشان دادم که چهطور عوامل اقلیم، ناحیه، فرهنگ و سنت میتواند در ایجاد فضاهای معماری تصمیمگیرنده باشد.
اما معماری دنیا، الان یک حالت بیشخصیت دارد. یعنی شما در هرجای دنیا ساختمانی را که میبینید میتواند این ساختمان درهر جای دیگری هم باشد. یعنی بیجایی و بیارتباطی با محل. یعنی ساختمانی که شما در پکن میسازید، مثل همان ساختمانی است که در پاریس میسازید. این را الان به صورت یک بیماری در طراحی میبینند.
توجه به اقلیم و زمینهی کار در مورد این پروژههایی که به آنها اشاره کردیم وجود داشت. فکر میکنم نه تنها من، بلکه همه فکر میکنند که این خیلی کار مهم و صحیحی است که انسان به ریشههای خودش برگردد؛ به ریشههای تاریخی، فرهنگی و اقلیمی خودش.
شما وقتیکه ساختمان سازمان میراث فرهنگی را میبینید، این ارتباط را کاملاً با شما برقرار میکند. این ارتباط، فقط از فرم قوس یا فرمهای دیگر نتیجه گرفته نشده است، بلکه از وجود تناسبات فضا، چگونگی ورود از فضای حیاط خارجی به داخلی، از هشتی به بازار به باغ و در حقیقت از ارتباطات فضایی موجود در معماری غنی ایران آمده است.
توجه من به سابقه معمای ایران، یک امر جوهری است و نه فرم آن که حالا قوس دارد یا گنبد. بلکه توجه به آن، اصل و اساسی است که آن را جالب میکرده است. اینها چیزهایی هستند که شما اگر در ایران بزرگ شدهاید و در ایران درس گرفتهاید و در آنجا ساختمان میسازید، نمیتوانید از آن دور شوید.
البته اگر صمیمی باشید و اگر نخواهید آنچه را که درمجلات غربی میبینید، کپی کنید. به این ترتیب آنچه که در قدیم و در آن جریان معماری مورد اشاره شما انجام شده، به نظر من کار صحیحی بوده است.
فکر می کنم شروع خیلی جالبی بوده برای ایجاد نوعی معماری که از این حالت بیجا بودن و بیارتباط بودن، بری بود و ارتباط خیلی قوی با تاریخ عمیق و غنی معماری ایران داشت.
حسین امانت در حال حاضر در ونکور چه کاری انجام می دهد و روی چه پروژهی معماری متمرکز شده است؟
پروژهای که الان برای من جالب است و در حال انجامش هستم، یک مرکز کوچک شهری است در جنوب ونکور. در حقیقت مجموعهای است از یک شاپینگ مال یا یک بازار و بعد هم یک مقداری فضاهای مسکونی. شهری است که حدود دوهزار واحد مسکونی در آن ایجاد میشود.
اتفاقاً در همین کنفرانس اخیر که اشاره شد، تعدادی از طرحها و کروکیهایم را در مورد این کار شرح دادم و گفتم که چطور طرح فضاهای شهری و بازارهای ایران بسیار با انسان در اتباط است و در محیطی مثل اینجا (کانادا) هم فقط اقلیم متفاوت است ولی انسان و ارتباطش با فضا همیشه ثابت است.
در همهی این طرحها، آن چیزی که در سفرهای خودم با دوستان دانشکدهام و همکلاسیهایم و آنچه که در کوچه پس کوچه های یزد و کاشان و مساجد و آب انبارها و ایوانها و خانهها دیدهام، همیشه با من همراهند. هرکاری که میکنید نتیجهاش نزدیک است با آنچه در وطن خودتان دیدهاید.
معماري آتشكده جاويدان در مسجدسليمان الهام بخش معماران تخت جمشيد
آتشكده جاويدان (صفه سرمسجد) در مسجد سليمان، بناييمتعلق به قرن هفتم قبل از ميلاد است كه بنا بر نظر برخي كارشناسان، معماران برايساخت تخت جمشيد از آن الهام گرفته اند.
نوع معمارياين بنا «اورارتويي» است كه مهم ترين مشخصه آن استفاده نكردن از ملاط و گذاشتن سنگخشك روي سنگ خشك ديگر است.
بنا به نوشته هاي پروفسور گيرشمن، باستان شناسفرانسوي در كتاب «ايران از آغاز تا اسلام»، تخت جمشيد نيز با استفاده از همين الگوساخته شده است، هرچند معماران آن تغييراتي هم در ساخت بنا داده اند.
«قبادباقري» كه در سالهاي 1348 تا 1352 به عنوان مسئول حفاظت از آثار تاريخي خوزستان باگيرشمن همكاري مي كرده است ضمن اعلام مطلب فوق به ميراث خبر گفت: «باور گيرشمن اينبود كه آريايي ها هنگامي كه از سيبري مهاجرت كردند در اروميه توقف كوتاهي داشتند ودر همين زمان با گونه اي از معماري اورارتويي آشنايي پيدا كردند. آنها سپس بهمهاجرتشان در امتداد سلسله جبال زاگرس ادامه دادند و در ارتفاعات آن كه امروزهمسجدسليمان و ايذه و .... را در بر مي گيرد، ساكن شدند.»
مولف كتاب «بختياري درگذر زمان» در ادامه افزود: «آريايي ها در اين منطقه معماري خاص خود را به نام «بادبرده» به وجود آوردند. آتشكده جاويدان را در قرن هفتم قبل از ميلاد بنا كردند وپس از گذشت حدود 150 سال در 550 قبل از ميلاد تخت جمشيد يا پاسارگاد را با استفادهاز همين معماري اورارتويي ساختند.»
از سوي ديگر «عليرضا ظاهري عبده وند» مسئولبخش پژوهشي انجمن دوستداران ميراث فرهنگي مسجد سليمان اعتقاد دارد وجود اين آتشكدهبه دوره پيشداديان و هوشنگ پيشدادي بر مي گردد.« طبق آنچه در منابع مختلف تاريخيآمده است، هوشنگ نخستين پادشاه سلسله پيشدادي براي كشتن ماري، سنگي را به سوي اوپرتاب كرد. سنگ به مار اصابت نكرد و به سنگ ديگري برخورد كرد و از جرقه حاصل از اينبرخورد آتش به وجود آمد. در بعضي از روايتها از جمله كتاب «تذكره شوشتر» آمده كهمكان اين اتفاق در شهر مسجد سليمان بوده كه در آن زمان به نام «پارسومانش» خواندهمي شده است. مردم هم از آنجا كه آتش برايشان تقدس داشت و اين آتش بدون هيزم افروختهشد و باقي ماند، دورمحل برافروخته شدن آن ديواري كشيدند. از آنجا كه نفت و گاز درسطوح زيرين اين منطقه به وفور جريان داشت، باعث شعله ور ماندن آتش شد و از آن زمان، اين محل به نام آتشكده جاويدان شناخته شد. آتشكده اي كه هيچ گاه آتش آن خاموش نميشود.» باقري درباره صحت و سقم ماجراي الهام گرفتن معماري تخت جمشيد و فرضييه هوشنگپيشدادي، مي گويد:« البته اين مسئله هنوز يك تئوري است ولي تا زماني كه فرضيه جديديكه آن را با استنادات علمي باطل كند به وجود نيايد، مي توان بر آن تكيه كرد.»
وي كه هم اكنون درباره تاريخ و فرهنگ منطقه خوزستان پژوهش مي كند تاكيد كرد: «بنا به گفته گيرشمن اولين حكومت محلي پارس ها در مسجد سليمان به وجود آمده است. درآن زمان اين منطقه به نام «پارسومانش» يا «پارسومانژ» خوانده مي شده است.
اينپژوهشگر در ادامه به ذكر ويژگي هاي بناي آتشكده جاويدان پرداخت و گفت: (مساحت اينآتشكده حدودا 50 در 45 متر است و در وسط آن آتشگاهي وجود داشته كه الان از بين رفتهاست. يك طرف اين آتشكده به كوه هاي زاگرس تكيه دارد. در شمال غربي اين آتشكده نيزمعبد آناهيتا واقع شده است.(
كمي پايين تر از آتشكده، معبد هركول قرار دارد. باقري علت وجود اين معابد را تصرف اين منطقه به دست اسكندر مقدوني و سلوكيان دانستو گفت:«اين دو معبد نشانه اي از زوال پادشاهي هخامنشي در دوره حمله اسكندر به ايراناست. چون سلوكيان بر ايران مسلط شدند براي نيايش رب النوع هاي خود در اين مناطق،معابدي برپا كردند.»
ديواري، آتشكده جاويدان را از معبد آناهيتا جدا مي كند كهدر حقيقت ميان پيروان دو ايدئولوژي مرزي مي كشيده است.
بنا به اظهارات باقري ،گيرشمن در حفاري خود در قسمت جنوبي آتشكده كه محل نذورات مردم بوده است، مهره هايتاس مانندي يافت كه نقوشي بر روي آنها حكاكي شده بود. وي در كتاب هايش ذكر كرده استكه اين مهره ها غنائمي هستند كه ايرانيان پس از فتح بابل به دست كمبوجيه ، از آن جابه ايران آورده اند.
بنا به گفته «ظاهري عبده وند» آتشكده جاويدان كه دوره هايمختلف تاريخي را از زمان عيلامي ها تاكنون پشت سر گذاشته است در زمان رضاشاه در سال 1306 به نام صفه «سر مسجد» تغيير نام داد.
باقري درباره تغيير نام اين آتشكدهگفت: (از زمان ورود اعراب به ايران نام اين آتشكده تغيير كرد و به نام مسجد خواندهشد. ممكن است علت اين تغيير نام، هراس از تخريب و تبديل بنا باشد.(
پرويزورجاوند پژوهشگر و صاحب نظر حوزه ميراث فرهنگي درباره تئوري الهام گرفته شدن معماريتخت جمشيد از معماري اين آتشكده و داستان هوشنگ پيشدادي، گفت: (البته من هم وجودشباهت هايي ميان اين دو بنا را تاييد مي كنم اما اين گونه فرضيه ها نياز به بررسيهاي دقيق و عميق تاريخي و آشنايي كامل با جغرافيايي شاهنامه دارد و به سادگي نميشودآنها را تاييد يا رد كرد.(
بناي آتشكده جاويدان در سال 1377 به همت كارشناسانميراث فرهنگي مرمت شد اما پس از دوباره به حال خود رها شد. به گفته «محمد زراسوندعليپور» رئيس انجمن دوستداران ميراث ميراث فرهنگي مسجد سليمان، هم اكنون اين بنا كهمعرف هويت ايراني ماست بر اثر زلزله و خسارت هاي ديگر به شكل مخروبه اي در آمده وبدون محافظت رها شده است. مسئله حفاظت و مرمت اين بنا در جلسه اعضاي اين انجمن بافرماندار شهر مسجد سليمان نيز در ميان نهاده شده است و به گزارش انجمن دوستدارانميراث فرهنگي مسجد سليمان، فرماندار اين شهر قول همكاري و مساعدت براي حفظ و احيايبناهاي تاريخي اين منطقه را داده است.
منبع: persian-ground.blogfa.com
وركانه، روستاي سنگي ايران
جام جم آنلاين: روستاي وركانه يكي از روستاهاي دهستان الوند كوه شرقي در شرق شهرستان همدان است.روستاي وركانه به لحاظ كار و استفاده از مصالح بومي و محلي به خصوص مصالح سنگي منحصر به فرد است و كاربرد سنگ به صورت يك مصالح عام و متعارف در چهره و سيماي روستا خودنمايي ميكند. روستاي وركانه همدان يكي از 6 روستاي گردشگري همدان است كه نام آن در فهرست آثار ملي به ثبت رسيد و به عنوان منطقه ويژه گردشگري كشور مطرح شد.
عکاس: سعيد کرمي
چكیدهی معماری جهان باستان
در شوش، در كاخ داریوش اول(داریوش بزرگ) كتیبهی جالبی كشف شده است كه دربارهی مواد ساختمانی و صنعتگرانی است كه در ساختن كاخ پادشاه كار كرده و همكاری داشتهاند. میگوید:
" ... زمین تا چنان ژرفایی كنده شد كه به سنگ رسیدم و چون حفره آماده شد در بخشی از آن تا چهل آرنج و در بخشی تا بیست آرنج سنگریزه ریختم. كاخ روی این سنگریزهها بنا شد. كندن زمین در ژرفا و ریختن سنگریزه و آماده شدن خشت خام را ملت بابل انجام داد. چوبی، كه سدر نامیده میشود، كوهی در لبنان به همین نام هست، این چوب را از آنجا آوردند. ملت آشور آن را تا بابل جابهجا كرد و كاریان اهل ایونیه آن را از بابل به شوش آوردند.
چوب یاك را از گندار و كرمانی آوردند. طلا را از لیدی و باكتریا آوردند و آن را در اینجا ساختند. سنگ كاپائوتاك(سنگ ارمنی یا سنگ بخارایی) و سینكابرو(عقیق جگری)، كه در اینجا به كار گرفته شد، از سغدیان آورده شده بود. سنگ آخشاینا(فیروزه؟) از خوارزم آورده شده بود. نقره و چوب سیاه از مصر و تزیینات دیوارها از یونان و عاج به كار رفته از حبشه و هندوستان و آراخوسیا آورده شد.
ستونهای سنگی، كه در اینجا به كار رفته، از شهری به نام آبیرادوش، در نزدیكی شوش، آورده شده است. سنگتراشانی كه روی سنگها كار میكردند، از ایونیه و لیدی بودند. استادان زرگر مادیها و مصریان بودند. كارگرانی كه در كارهای چوبكاری كار میكردند، اهل لیدی یا مصر بودند. كسانی كه آجر میپختند، از بابل و افرادی كه دیوارهای بنا را تزیین میكردند، از ماد یا مصر بودند."
مواد ساختمانی گوناگونی كه در كتیبهی داریوش یاد شده است، گویا به عمد از ایالتهای گوناگون، از سودان در جنوب غربی امپراتوری تا هند در جنوب شرقی، به شوش آورده شد تا از این راه همهی سرزمینها و ملتها در خدمتگزاری به پیشگاه پادشاه ایران سهیم باشند. چنین وضعیتی را دربارهی دیگر بناهای باشكوه دورهی هخامنشی نیز میبینیم.
در بناهای باشكوه تخت جمشید نیز عنصرهای هنر محلی ایرانی را در كنار عنصرهای هنر بابلیها، آشوریها، مصریان و یونانیها میبینیم. البته، اساس و شالودهی بناهای تخت جمشید، یك خانهی عادی ایرانی است كه اكنون آثار آن در خانههای روستایی ایران، آن سوی قفقاز و آسیای میانه نیز دیده می شود.
منبع: amoozeshgah.net