تو آری روز روشن را شب از پی***شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***بیک کن خلقت هر دو جهان طی
Printable View
تو آری روز روشن را شب از پی***شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***بیک کن خلقت هر دو جهان طی
يکي طشت خاکسترش بيخبر ***فرو ريختند از سرايي به سر
همي گفت شوليده دستار و موي***کف دست شکرانه مالان به روي
یک جهان شیرین شدند از عشق او فرهاد او
او ز ناگه شد ز بخت نیک ما شیرین ما
خط شبرنگش معطر کرد مغز عقل را
لعل خوش رنگش چو گوهر کرد حجلهی دین ما
سنایی
آ سر که ديدي خاک گشت از آستان فرسائيش**وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگي
خوش رفتي آخر محتشم آسوده در خواب عدم***هرگز نکردي در جهان خوابي به اين آسودگي
محتشم کاشانی
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی***شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چـــــــــــه نکو بنیادی***ای دنیا را ز و هــــــــــــــزار آزادی
ask_bl جان لطف کن از این پس شاعر هم نام ببرید
مدتي شد کز گلستاني جدا افتادهام***عندليبم سخت بي برگ و نوا افتادهام
نوبهاري ميدماند از خاک من گل وان گذشت***گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
وحشي بافقي
من کبوتر گؤرمدیم کیم باز اولا
حؤسن ایچینده،در جهان شهباز اولا
سن تکی کیمدیر جهاندا بیر داهی
گه کبوتر در جهان ،گه باز اولا
نسیمی
از جمله رفتـــــــــــگان این راه دراز***باز آمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز***چیزی نگذاریم که نمـی آیی باز
خیام
ز مدهوشيم ديده آن شب نخفت****نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندي اي يار فرخنده راي؟****تو را کشتي آورد و ما را خداي
سعدی
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود****رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت****معجز عیسویت در لب شکرخا بود
حافظ