مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را
که باد غالیه ساگشت و خاک عنبر بوست
Printable View
مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را
که باد غالیه ساگشت و خاک عنبر بوست
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب
بار ار چه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی/مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
(غزلیات جناب حافظ)
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
تا در ره پيري به چه آيين روي اي دل
باري به غلط صرف شد ايام شبابت
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو
به هواداری آن عارض و قامت برخاست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
مرغ روحش کاو همای آشیان قدس بود
شد سوی باغ بهشت از دام این دار محن