در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب
يارب مباد آنكه گدا معتبر شود
Printable View
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب
يارب مباد آنكه گدا معتبر شود
در دام تو هر کس که گرفتارترست ......در چشم تو ای جان جهان خوارترست
وان دل که ترا به جان خریدار ترست ........ای دوست به اتفاق غمخوار ترست
ما را بجز از تو عالم افروز مباد ...........بر ما سپه هجر تو پیروز مباد
اندر دل ما ز هجر تو سوز مباد..... چون با تو شدم بیتو مرا روز مباد
دردم نه همين است كه بستند پرم را
ترسم نرسانند بگلشن خبرم را
از حسرت مرغي كه جدا مانده ز گلشن
آگه نشدم تا نشكنند پرم را
در عشق تو از سر بنهادم هستی .......زین پس من و شوریدگی و سرمستی
با روی تو حالی و حدیثی که مراست ............در نامه نبشتم که زبانم بستی
شادی بطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
دانم این که بایدم سوی تو آمد ، لیک
کاش این را نیز می دانستم ، ای نشناخته منزل
که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه
یا کدام است آن که بیراه ست
محراب جهان جمال رخسارهی تست.............. سلطان فلک اسیر و بیچارهی تست
شور و شر و شرک و زهد و توحید و یقین.... در گوشهی چشمهای خونخوارهی تست
تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟ ......جانم ز غم تو در عنایی باشد؟
یک روز به زلف تو در آویزم زود..... آخر سر این رشته به جایی باشد