نه داميست نه زنجير همه بسته چراييم
چه بنديست چه زنجير كه بر پاست خدايا
آره من امروز خيلي خوبم
Printable View
نه داميست نه زنجير همه بسته چراييم
چه بنديست چه زنجير كه بر پاست خدايا
آره من امروز خيلي خوبم
از لعل تو دل بر نکنم زانکه بمستی
جز باده نباشد طلب باده گساران
خواجو چکنی ناله که پیش گل صد برگ
باشد بسحر باد هوا بانگ هزاران
خیلی؟خبریه؟
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست
چيزي اذيتم نكه هميشه خيلي خوبم
تمام حجم قفس را شناختيم، بس است
بيا به تجربه در آسمان پري بزنيم
به اشك خويش بشوييم آسمان ها را
ز خون به روي زمين رنگ ديگري بزنيم
اگر چه نيت خوبي است زيستن اما
خوشا كه دست به تصميم بهتري بزنيم
مست و پريشان توام موقوف فرمان توام
اسحاق قربان توام اين عيد قرباني است اين
نام تو بردم، لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خطّ امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمتزده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعدهی دیدار ما ...
فعلا...
اي چاره در من چاره گر حيران شو و نظاره گر
بنگر كز اين جمله صور اين دم كدامت مي كنم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
اي با من و پنهان چو دل از دل سلامت مي كنم
تو كعبه اي هر جا روم قصد مقامت مي كنم
می میرم از حسادت دلی که دلدار شماست
کاش میدونستم اون کیه که این روزا یار شماست
خوشا به حال اون کسی که توی رویای شماست
شما گناهی ندارین این روزگار بی وفاست
تو خلوت شبونه ام خالی فقط جای شماست
تو جام می تموم شب نقش دو چشمای شماست