مرا حق از می عشق آفریدست ........................ همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق ...................... بگو از می بجز مستی چه آید
مولانا
Printable View
مرا حق از می عشق آفریدست ........................ همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق ...................... بگو از می بجز مستی چه آید
مولانا
دوستت دارم
و تو قرنهاست اين را ميداني
و باز...
نميدانم
از چشمهايت بگويم
از دستهايت
يا از گيسويت كه به مهتاب حجاب ميبخشد
نميدانم
چرا از يادم نميروي!؟
اينگونه تلخ نگاهم مكن
نرم شد اخر دلش از آه آتشناك من
شعله بتواند بلي تاثير در آهن كند
محمد علي فتي
سلام فرانك خانوم.
درد بي عشقي ما ديد و دريغش آمد
آتش شوق درين جان شكيبا زد و رفت
خرمن سوخته ي ما به چه كارش مي خورد
كه چو برق آمد و در خشك و تر ما زد و رفت
رفت و از گريه ي توفاني ام انديشه نكرد
چه دلي داشت خدايا كه به دريا زد و رفت
خیلی ممنون از نظرهاتون
تا نپرسندت مگو از هيچ باب
تا نخوانندت مرو بر هيچ در
فردوسي
سلام آقا جلال
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
گرفتگان ارادت به جور نگریزند
امیدواران دست طلب ز دامن دوست
اگر فروگسلانند در که آویزند
مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست
که اهل معرفت از تو نظر بپرهیزند
سعدی
سلام اقا پایان. چطورید؟
دريا بنفش و مرز بنفش و هوا بنفش
جنگل كبود و كوه كبود و افق كبود
جايِ دگر بنفشه يكي دسته بدروَند
وين جايگه بنفشه به خرمن توان درود
كوه از درخت گويي مردي مبارز است
پرهايِ گونه گونه زده چون جنگيان به خود
اشجار گونه گون و شكفته ميانشان
گل هايِ سيب و آلو و آبي و آمرود
چون لوحِ آزمونه كه نقاشِ چربدست
الوانِ گونه گون را بر وي بيازمود
شمشاد را نگر كه همه تن قد است و جعد
قدّي ست ناخميده و جعدي ست نابسود
ملك الشعراي بهار
ممنون شما خوبيد؟
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشهای برانگیزند
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان
که از لطافت خوی تو وحش نگریزند
چنان که در رخ خوبان حلال نیست نظر
حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند
مرسی ممنون
ديده به در نهاده ام تا شنوم صداي تو
حلقه به در بزن مرا عاشق در به در نكن
من كه ز پا نشسته ام مرغك پر شكسته ام
زود بيا كه خسته ام ، زين همه خسته تر مكن
گر چه به دور زندگي، تن به قضا نهاده ام
آتشم اينقدر مزن، رنجه ام اينقدر مكن
هر چه كه ناله ميكنم گوش به من نميكني
يا كه مرا ز دل ببر، يا زبرم سفر مكن
نعره هاي حلاج
بر سر چوبه ي دار
به كجا رفت كجا ؟
به كجا مي رود آه
چهچه گنجشك بر ساقه ي باد
آسمان آيا
اين امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟