-
نفسم مي گيرد
كه هوا هم اينجا زنداني ست
هر چه با من اينجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابي هرگز
گوشه چشمي هم
بر فراموشي اين دخمه نينداخته است
اندر اين گوشه خاموش فراموش شده
كز دم سردش هر شمعي خاموش شده
یاد رنگيني در خاطرمن
گريه مي انگيزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
آها فهمیدم. پس بقیه شعرا از خودتونه!
شب خوش
-
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
دقیقه های بی تو
پرنده های خسته ن
آیینه های خالی
دروازه های بسته ن
چه حدسی
شب خوش
-
نفس نفس تو سینه * عطر نفس های شماس
اگر که قابل بدونید ****خونه دل جای شماس
-
ستاره ها را شرم می شود
از اشک های تو
نخواه
ماه همیشه سیاه پوش شود
گریه نکن
این جا که شام آخر نداریم
همیشه بی قرار تو اند
مریم ها
ربان های سفید
-
در این روزگاری که من دیده ام *** چه شب ها خدایا خدا می کرده ام
-
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی در افتی به پایش چو مور
-
ره چه می نماید و چه , ره
بازار پر از خدعه ,
بازار پر فریب
بر و حشت تو و من زند خنده
بازار در سیاهی شب کیف می کند
-
دارد باران می بارد
و داغ تنهایی ام
تازه می شود!
نگو که نمی آیی
نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی
از ابتدای خلقت
سخن از تنها سفر کردن نبود
قول داده ای
باز گردی
از همان دم رفتنت
تمام لحظه های بی قرار را
بغض کرده ام
و هر ثانیه که می گذرد
روزها به اندازه هزار سال
از هم فاصله می گیرند
-
در کوچه عاشقان گشته ام من
و آنگاه خاموش می ماند یا آه می زد?
با جرعه و جام های پیاپی
من سایه ام را چو خود مست کرده ام
-
ما رند و خراباتي و ديوانه و مستيم
پوشيده چه گوييم ، همينيم كه هستيم