درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ث
Printable View
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
ث
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
دگر به صید حرم تیغ بر مکش زنهار
وزان که با دل ما کرده ای پشیمان باش
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون در بند دینست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود