نم نم بيا به سمت قراری که درمن است
از امتداد خيس درختان که آمدی!
امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئيت بنمايان که آمدی
فواره های يخ زده يکباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
قابلی نداشت. پروین کارش درست بود
Printable View
نم نم بيا به سمت قراری که درمن است
از امتداد خيس درختان که آمدی!
امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئيت بنمايان که آمدی
فواره های يخ زده يکباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی
قابلی نداشت. پروین کارش درست بود
يك غزل صبر وشقایق ،بردار
زير پرچين اقاقي و دوبيتي وسكوت
روي شن هاي كنار احساس
پاي درس جنگل
صبح را زمزمه کن
شب نمي ماند با تو با من
تو نماني با شب
با خموشي سياهِ ماندن.
نمی شود که تو باشی، به مهربانی مهتاب
در آن زمان که روح دردمند ولگردم
بستری می جوید
بالینی می خواهد
تا شاید دمی بیاساید
نمی شود که تو باشی به مهربانی مهتاب
و این روح دردمند ولگرد
باز هم کوله را زمین نگذارد
و سر را بر زانوی مهربانی تو
نادر ابراهیمی
حالا این خوب کی به وعدش عمل میکنه؟!
وقتي درختهاي مرتعش خزانزده،
آواز شوم زرد سر ميدهند.
وز آسمان قطههاي سياه رخوت و مستي ميبارد
ـ بجاي آفرينش و زايش
وقتي كه مرگ صامت تو،
مثل فتادن برگيست در حيطهي خزان
وقتي كه انجماد،
در جويهاي آبي خون تو جاري است
وقتي كه عشق هم،
با قدمت تعالي قدساش
در اين ترازوي بيتعديل
با انزجار و دهشت دشمن،
همسنگ ميشود.
در بيبهار ازمنهي پاييز،
بايد چو باد،
آشفته بود و سركش و مغرور.
یک چندتا دیگه از این شعرای خوب دار بخونی به زودی:31:
روزگاريست كه آنسوي دعايم خاليست
محض روي گل سجاده كمك ميخواهم
چشم پروانهءقلبم به گل روي شماست
آي اي مردم آزاده كمك مي خواهم
دست كوتاه مرا از دهن موج بگير
همنفس!سينه به دريا ده كمك مي خواهم
عاشقي معترفم جرم بزرگيست ولي
اتفاقيست كه افتاده كمك ميخواهم
ما دو تا اسیر همدیگه شدیم یه جور بد
کاش فراموش کنیم و از دست هم رها بشیم
دور شدیم از حرفهای روزای آشنایی مون
سخته اما بیا باز مث غریبه ها بشیم
ستاره خواستم بچینیم دیگه دستم نرسید
ما باید نزدیکتر از این ستاره ها بشیم
مي خواستم عزيز تو باشم خدا نخواست
همراه و همگريز تو باشم خدا نخواست
مي خواستم كه ماهي غمگين بركه اي
در دست هاي ليز تو باشم خدا نخواست
گفتم در اين زمانه كج فهمِ كند ذهن
مجنون چشم تيز تو باشم خدا نخواست
مي خواستم كه مجلس ختمي براي اين
پائيز برگريز تو باشم خدا نخواست
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
بسنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد
نمی خواهد دیگر تو را
ازدست عزيزان چه بگويم ؟ گله ای نیست
گرهم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هرلحظه جزاين دست مرا مشغله ای نیست
ديري است كه از خانه خرابان جهانم
بر سقـف فروريختـــــه ام چلچله ای نیست
درحســـــرت ديـدار تو آواره ترینم
هرچند كـه تــا خانه تو فاصله ای نيست
این شعرو دوست دارم
تو تاریکی داشتی
سرم داد می زدی!
آخه چرا عزیز من؟؟؟
گناه من چی بود که تو
بهم گفتی دیگه برو
تو خلوت ستاره ها
قلبت رو بردار و برو
یه جایی بی سر و صدا
گناه من مگه چی بود که تو
فراموشم کردی یهو
قلبمو با تیر و کمون
شکستی و گفتی برو
اما بدون نا مهربون
دوست دارم تا پای جون
می خوای بدون، می خوای ندون