تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده شود
حافظ
بابا محمد خان كوتاه بيا لج نكن
ضمنا : به كوچه سار شب كسي در سحر نمي زند
Printable View
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده شود
حافظ
بابا محمد خان كوتاه بيا لج نكن
ضمنا : به كوچه سار شب كسي در سحر نمي زند
در جستجوی تو و نگاه تو
دیگر ندود نگاه بی تابم
اندیشه آن دو چشم رویایی
هرگز نبرد ز دیدگان خوابم
دیگر به هوای لحظه ای دیدار
دنبال تو در بدر نمیگردم
دنبال تو ای امید بی حاصل
دیوانه و بی خبر نمی گردم
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقه پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد
که در آن آينه صاحب نظران حيرانند
دردا که این جهان فریبای نقشباز
با جلوه و جلای خود آخر مرا ربود
کنون منم که خسته ز دام فریب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زيرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همين میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
يك شب آتش در نيستان مي فتاد
سوخت چون اشكي كه بر جاني فتاد
تكراري كه نبود؟
ماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسند
يار مه روی مرا نيز به من بازرسان
ديدهها در طلب لعل يمانی خون شد
يا رب آن کوکب رخشان به يمن بازرسان
نه ... دگر هرگز نمی اید بدیدارم
پیکری گم میشود در ظلمت دهلیز
باد در را با صدایی خشک میبندد
مرده ای گویی درون حفره ی گوری
بر امیدی سست و بی بنیاد میخندد
دوست آن باشد كه گيرد دست دوست
در پربشان حالي و درماندگي
سعدي
شب خوش
یک پنجره برای من کافیست
من از دیار عروسکها می ایم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
مرسی