من نمییابم مجال ای دوستان
گر چه دارد او جمالی بس جمیل
Printable View
من نمییابم مجال ای دوستان
گر چه دارد او جمالی بس جمیل
لال ماند هر که نامت را نگفت×××دل که دارند این همه انسان خفت...
تو گوهر بين و از خرمهره بگذر
ز طرزي كان نگردد شهره بگذر
راز پنهان میکنم مردم ندانند×××عاشق فاطمه بودن کار مانست...
تشبيه دهانت نتوان كرد به غنچه
هرگز نبود غنچه به اين تنگ دهاني
یک عمر گذشت و نادانم هنوز×××عاشقی را این دلم باز است هنوز....
ز خاك پاي تو داد آب روي لاله و گل
چو كلك صنع رقم زد به آبي و خاكي
یا نگهی یا نظری×××یا گذر از این گنهی...
يكي تيغ داند زدن روز كار
يكي را قلم زن كند روزگار
شرمنده بايد برم
خدانگهدار
رستم از این عالم فانی که شوم بهترین×××هر چه تو خواهی در آن عالم است...
تومثل شهركوچيكه من هنوزبرام خاطره سازي
هنوزم قبله معصوم نمازي
تومثل يادبازي من توكوچه هاي پيروخاكي
هنوزم براي من عزيزوپاكي
من ازصداي گريه ي توبه غربت بارون رسيدم
توچشات باغ بارون زده ديدم
چشم توهمرنگ يه باغه توغربت غروب پاييز
مثل من ازيه درد كهنه لبريز
باتوبوي كاه گل وخاك،عطركوچه باغ نمناك زنده مي شه
باتوبوي خاك وبارون،عطرطرمه وگلابدون زنده مي شه....
با سلام
همه رفتن کسی دور و برم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این آخر و این عاقبت بود
که جز افسوس هوایی در سرم نیست
همه رفتن کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما رو نخوندش
:sad: :sad: :sad:
شبي كه لعنت از مهتاب مي باريد
و پاهامان ورم مي كرد و مي خاريد
يكي از ما كه زنجيرش كمكي سنگين تر از ما بود
لعنت كرد گوشش را ونالان گفت " بايد ر فت "
و ما با خستگي گفتيم " لعنت بيش بادا
گوشمان را چشممان را نيز بايد رفت "
و رفتيم و خزان رفتيم تا جايي كه تخته سنگ انجا بود
عليك سلام
شبامون آيه بيداري شدن
روزامون ساكت وتكراري شدن
همه درهاروبه ديواروامي شه
لحظه هالحظه ي بيزاري شدن
نيگاه كن ازاون بالا
باتوهستم اي خدا
چراباهم يكي نيستن آدما
چراديواربلنده بين ما
چرا چرا
چرا چرا؟!....
شرمنده فرانك خانم پست شمارونديدم....اينم براي شما:
دژخيم بي رحم تنم
به فكرتاراج منه
روح بزرگوارمن
لحظه معراج منه
فكرنجات من نباش
مرگ منوترانه كن
هرشعرموبه پيكرم
رشته ي تازيانه كن
نه مي خوام بين من و بين دلش جنگ بشه
نه مي خوام عشقي كه اون نداره كم رنگ بشه
من فقط يه چيزي از خـــــدا مي خــــوام
واسه يكــــبارم شده دلش برام تنگ بشه
...
با مريمي كه مي شكفت گفتم«شوق ديدار خدايت هست؟»
بي كه به پاسخ آوائي بر آورد
خسته گي باز زادن را
به خوابي سنگين
فروشد
همچنان
كه تجلي ساحرانه نام بزرگ؛
و شك
بر شانه هاي خميده ام
جاي نشين ِ سنگيني ِ توانمند
بالي شد
كه ديگر بارش
به پرواز
احساس نيازي
نبود
می بینم که شبه شعذ بید:دی
مي بينم كه موردي داره....شب زنده داري همينش حال مي ده ديگهنقل قول:
می بینم که شبه شعذ بید
----------------------------------------------------------------------------------
داروندارمومي خوام به پاي عشقم ببازم
مي خوام كه يك تنه برم به لشكرغم بتازم
میان تاریکی، ترا صدا کردم
سکوت بودو نسیم ، که پرده را می برد
در آسمان ملول ستاره ای می سوخت
ستاره ای میرفت ، ستاره ای میمرد
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــت
اونم موردي نداره
مرسي كه يك بيتم دوباره براي من داديد
دوش رفتم به در ميكده خواب آلوده
خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده
.....
هواي منو داري عزيز دل خوب ميدونم×××منو همره بكن و عاشقي از بر ميدونم....يا الله.
مرا به كعبه چه حاجت كه چهار ديوار است
طواف كعبه من ديدن رخ يار است
تو که از دلربا ها دل ربودی×××در عشقت چرا بر من گشودی...
يا رب اين گل كه سپردي به منش
مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شدم مست عشقت خدا×××مرا ببخشا به لطف وسخا...
ين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت کس نيست که اين گوهر تحقيق نسفت
تا اومدي پيش دلم عاشقي رو كردي برام×××آره آره دوست دارم تويي تويي خداي كام...
من وتو هردو عاشق چرا اينقدر اسيريم
كه حتي نميتونيم دل از هم بگيريم
من اگر خوب يا بدم هر چي كه بين همه ام×××عاشقي ز عاشقان پسر فاطمه ام...
ما بدان مقصد عالی نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شما گامی چند
سلام ...
دلم ز حلقهي زلفش به جان خريد آشوب
چه سود ديد ندانم كه اين تجارت كرد
درگريز ناگزيريم
گريه شدمعناي لبخند
ماگذشتيم وشكستيم
پشت سرپل هاي پيوند
در جلو آنکه نشيند، آن تويی
در حقيقت صاحب فرمان تويی
ياقوت جان فزايش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروريده
هر چی ناز کنی آقا جونم بهت میاد×××یه نگاه بکن دل ما نداره صبری برات...
مومن ناراحت نشيا ولي مگه ما شعر كم داريم كه شما از شعر هاي نوحه استفاده ميكني ولي خوب اينطوري راحتتري ديگه
_________________________________
تو عمر خواه و صبوری که چرخ شعبده باز
هزار بازی از اين طرفهتر برانگيزد
سلام عزيز من دفتر شعر دارم اما دوست دارم كه از اون شعر هام استفاده كنم...
با سلام
تو بيايی که من از لعل لبت خون به بر آرم
به بر آرم تن از اين خاک غمين چون تو بيايی
تو بيايی که من از بطن زمين باز به در آيم
به درآيم من از اين جان و جهان چون تو بيايی
:sad: :sad: :sad:
----------------------------
متوجه یک بیت شعر پست قبلی نشدم :blush: با حرف د ادامه بفرمایید
سلام
يا رب گفتن من معني كامل نبود×××چون كه من كامل عشقت نبوم...