لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را ازوست ذکر رواح
Printable View
لب چو آب حیات تو هست قوت جان
وجود خاکی ما را ازوست ذکر رواح
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جانها فدای مردم نیکونهاد باد
در طریق عشق بازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود