-
مگر ميشود نيامده باز
به جانبِ آن همه بينشانيِ دريا برگردي؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه ميشود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نميکني، ها!؟
باشد، گريه نميکنم
گاهي اوقات هر کسي حتي
از احتمالِ شوقي شبيهِ همين حالاي من هم به گريه ميافتد.
سید علی صالحی
سلام: خوبید شما؟
-
درختان را به باغی سبز دیدم
درختی غمزده گفتا که ; بیدم
جوانا ! سرو بودم در جوانی
ز داغ رفتن گلها خمیدم
-
ما چو افسانه دل بیسر و بیپایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم
گر مریدی کند او ما به مرادی برسیم
ور کلیدی کند او ما همه دندانه شویم
ساکتید؟!
-
ای بابا من شعرم با میم تمام شد شما با دال شروع کردی؟
مرا تاب غم یک تن نباشد
دلم ای دوست از آهن نباشد
تو گفتی غم مخور , آخر ندانی
که غم در اختیار من نباشد!
خوب الان شلوغ میکنیم خوبه ! هوراااااااااااااااااااااا ااااااااا
-
ببخشید اصلاح شد
دم فروبند ز هر شکوه به دوران حیات
به طرب کوش زمانی که حیات است دمی
غم مخور کز نظر همت والای حیکم
گر همه ملک جهان است، نیرزد به غمی
باید آخر به سراشیب عدم تنها رفت
خواه باشد خدمی، خواه نباشد حشمی
نکته سنجان که به میزان فلک طعنه زنند
دل نسازند پریشان ز غم بیش و کمی
نه! ساکت باشید بهتره!!
-
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم بخون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
-
دست ويرانگر شوق
پرپرم مي كند اي غنچه رنگين پر پر
من در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد
برگ خشكيده ايمان را
در پنجه باد
رقص شيطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهاني بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابديت را مي بينم
بيش از اين سوي نگاهت نتوانم نگريست
اهتزاز ابديت را ياراي تماشايم نيست
كاش مي گفتي چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است
-
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به درنرود
بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به درنرود
-
به دليل همزماني در فرستادن ويرايش كردم
در نگاه عاشقان از صد کتاب
خط سبز چشم تو, خوانا ترين
تاتويي با من ,جهاني با منست
ورجدا باشي ,منم تنهاترين
-
نگراني بيقراري
زسر من تو بي پناهي
كز تو داري سرپناهي
تا شوم با تو فراري