تو يادت نيست آنجا اولش بود
همان جايي كه با هم دست داديم
همان لحظه سپردم هستيم را
به شهر بي قرار دست هايت
Printable View
تو يادت نيست آنجا اولش بود
همان جايي كه با هم دست داديم
همان لحظه سپردم هستيم را
به شهر بي قرار دست هايت
تعبير رفت يار سفر كرده مي رسد
اي كاج هرچه زودتر از در درآمدي
حافظ
اگه ممكنه اسم شاعر رو هم بنويسيد آخه شعرا خيلي قشنگه آدم بره تهيه شون كنه
يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود
سهم من از عبور تو رنج و ملال بود
چيزي شبيه جام بلور دلي غريب
حالا شكست واي صداي وصال بود
شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد
اما نه با خيال تو بودم حلال بود
داديم ز كف نقد جواني و دريغا
چيزي بجز از حيرت و حسرت نستانديم
رعدي اذرخشي
من با تو نگویم که تو پروانه ی من باش
چون شمع بیا روشنی خانه ی من باش
در کلبه ی من رونق اگر نیست، صفا هست
تو رونق این کلبه و کاشانه ی من باش
شب آرام و بيصدا در تشويش كوچه ها سرگردانم
با روياي پنجره با يك سينه خاطره بي سامانم
نامت را تمام شب همراه ستاره ها نجوا كردم
تا در ازدهام شم نقش روشن تو را پيدا كردم
من خيلي اين ترانه رو از افتخاري دوست دارم(شاعرشم نمي دونم)
من به گلای پيرهنت،زنجير دور گردنت
به عطری که می زنی و، می پيچه تو شهر تنت
به طرحای انگشترت، به عکس جلد دفترت
به فکری که شبا مياد، می گذره از بالا سرت
به موج ناز مژه هات، اتاق مهربونيات
به خودنويس روی ميز، هر کی پيشت باشه عزيز
خلاصشو برات بگم، به همه کس به همه چيز
به ديوارای خونتون، دخترای همسايتون
به اون پرنده هايی که، سر ميذارن روشونتون
به گلای گلدونتون، به شمعای شمعدونتون
به آدمايی که ميان، يه شب ميشن مهمونتون
به گفتن و خنديدنت، به ديدن و نديدنت
به مهربونيت با همه، به عادت بوسيدنت
به نت و ساز و ملودی، غريبه، آشنا يا خودی
به هر کسی که ببينم، خيلی باهاش يکی شدی
به هر کی از راه اومده، حرفای رويايی زده
به هر کی که فک می کنه، خواستنتو خوب بلده
به آيينه که رو به روته، به بغضی که تو گلوته
به اون چيزی که می دونم، قشنگ ترين آرزوته
من به زمين و به هوا، به مرده ها به زنده ها
به کوچه و خيابونا، به گلا و پرنده ها
من به تمام آدما، چه دور چه نزديک به شما
به اونيکه خالقته، حتی به دستای خدا
به هر چی دوست داری حسوديم ميشه
هر جا پا ميذاری حسوديم ميشه
هر كه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و لبانش دوختند
حافظ
فوق العاده زيبا بود فرانك خانوم فقط يه جاهايي به نظر وزن شعر مي ريزه بهم درست نمي گم؟
دوستت دارم
دوست داشتن همیشه گفتن نیست
گاه سکوت است و گاه نگاه
و این درد مشترک من و توست
که گاهی نمی توانیم در چشم هم نیز نگاه کنیم
خوشحالم که خوشتون اومد
من اول بار دانستم كه اين عهد كه با من مي كني محكم نباشد
كه دانستم كه هرگز سازگاري پري را با بني آدم نباشد