با سلام
دلي دارم چو مرغ پر شكسته
چو كشتي بر لب دريا نشسته
Printable View
با سلام
دلي دارم چو مرغ پر شكسته
چو كشتي بر لب دريا نشسته
هرکس به تمناي کسي غرق نياز است
هر کس به سوي قبله خود رو به نماز است
سلام
...
تنهاييم به عيش جهاني برابر است
من در ميان تيرگي تنگناي خويش
پر مي زنم ز شوق كه اينجا چه دلگشاست
سر خوش ، از اين سياهي و شادان از اين مغاك
فرياد مي كشم كه از اين خوبتر كجاست ؟
خفاش خو گرفته به تاريكي ي غمم
پرواز من به جز به شبانگاه تار نيست
بر من متاب ، آه ، تو اي مهر دلفروز
نور و نشاط با دل من سازگار نيست
...
ترسم کز اين چمن نبری آستين گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
در آستين جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره ياری نمیکنی
(حافظ خدابيامرز)
یاد باد یاده گذشته شاد باد این دل زرد و تهی در حسرت دیدار باد
یاد روزایی که کوچه زیر سایه ی تنم بود
مهربون درخت عاشق مست عطر نفسم بود
سهم من از بوسه ی باد چی بگم ای داد و بیداد
همه زردی و تباهی مردن و رفتن از یاد.
...
دوباره دلم گرفته
صداي گريه بارون
تو خيابون دم گرفته
با نگاهت قلبمو ازم گرفتي
اينم بمونه
با غرورت منو دست كم گرفيتي
اينم بمونه
...
هلال ماه
نيم رخ توست
تقويم تاريك آيينه
مكمل من
به چهارده كه مي رسي
تمام شب باراني ام
لبخند آيينه
چوب خطش را
سلام مي گويد.
دام ها بينم به راه تو نهان××××رفتنت باشد همان, مردن همان
نتوان دل شاد را به غم فرسودن / وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غيب چه داند که چه خواهد بودن / می بايد و معشوق و به کام آسودن
نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون مي رود فرياد امواج .
چراغي داشتم، كردند خاموش،
خروشي داشتم، كردند تاراج ...
....