-
در کنج دلم عشق کسي خانه ندارد
کس جاي در اين خانه ويرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداري ديوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت کش مانيست
آن شمع که مي سوزد و پروانه ندارد
دل خانه عشقست خدا را به که گويم
کارايشي از عشق کس اين خانه ندارد
در انجمن عقل فروشان ننهم پاي
ديوانه سر صحبت فرزانه ندارد
تا چند کني قصه اسکندر و دارا
ده روزه عمر اين همه افسانه ندارد
به همین راحتی؟
-
در دل چگونه یاد تو می میرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیزیست
کاو را هزار جلوه ی رنگین است
بگذار زاهدان سیه دامن
رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده شیطانند
اما من آن شکوفه اندوهم
کز شاخه های یاد تو می رویم
شبها تو را به گوشه تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم
از این هم راحت تر
چون اگه نخندیم چی کار کنیم
-
می خواستم که دوست بدارم ترا هنوز
زیرا به غیر عشق نبود آرزوی من
بیچاره من ، بلازده من ، بی پناه من
کز ماجرای عشق توام جز بلا نماند
خلوته امشب
-
دانم از درگاه خود می رانیم ‚ اما
تا من اینجا بنده تو آنجا خدا باشی
سرگذشت تیره من سرگذشتی نیست
کز سر آغاز و سرانجامش جدا باشی
چیستم من زاده یک شام لذتباز
ناشناسی پیش میراند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم
اره خلوته
این شعر رو خیلی دوست دارم
-
من اگر ماهی تُنگم که زمین افتادست
تو زِ بارانی و از صاعقه ها می آیی
کاش این ماهی خسته کف دستانت بود
خود دریایی و بی چون و چرا ما آیی
گر چه زندانی این ثانیه ها ماندم من
تو رهایی تو رهایی و رها می آیی
خیلی زیباست.
-
یکی را دوست میدارم ،
او دیگر یکی نیست او برایم یک دنیا عشق است…
پس بمان ای کسی که تو را دوست میدارم ،
بمان و تسلیم احساسات پاک من باش…
می خواهم با تو تا آخرین نفس بمانم....
می مانم تا زمانی که خون عشق در رگهای من جاری است .....
ای خورشید آسمان روزهای من ،
ای مهتاب روشن بخش شبهای من ،
ای ستاره
درخشان آسمان تیره و تار من ،
ای آسمان زندگی من
و در پایان ای همدم زندگی من
،با من باش چون که تو را دوست میدارم ،
آری ، تو را دوست میدارم…
فقط تو را
-
انحنای روح من
شانه های خستهء غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
از چه حرف میزنم ؟
درد حرف نیست
درد ، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم ؟
-
من نباشم کی بهت میگه بازم عاشقتم؟
اگه حتی دلمو بشکنه و برنجونه
من نباشم کی تحمل می کنه کار تو رو؟
با رقیب گشتنا و اذیت و ازار تو رو
رنگ عوض کردید!!!!
-
وقتی از فكر غزلهايم سرت آتش گرفت
باورم كردی وليكن باورت آتش گرفت
درد من را با قفس گفتی، صدايت دود شد
مرغ عشقت سوخت،بال كفترت آتش گرفت
خيس باران آمدی سرما سياهت كرده بود
آنقدر بوسيـدمت تا پيكرت آتش گرفت
بر همانیم که بودیم
-
ترس ترسان در پی آن پاسخ مرموز
سر نهادم در رهی تاریک و پیچاپیچ
سایه افکندی بر آن پایان و دانستم
پای تا سر هیچ هستم ‚ هیچ هستم ‚ هیچ