سلام
خب عید رو بهتون تبریک می گم ولی این چند روز تعطیلی اخرش واسه من خیلی دردناک تموم شد.
ولی اولش بگم یک جامعه با فرهنگ و اجتماعی از داخل یک خانواده با فرهنگ و اجتماعی اغاز میشه که این موضوع خیلی اسیب زده به جامعه ما...حالا میگم یعنی چی... من 3 تا دسته کنسول دارم 2تاش مشکی یکیش سفید.
من عاشق اون سفیده هستم زندگیم منم و اون.
یه 2 روزی با دوستان رفته بودیم گردش دیشب برگشتیم اومدم خونه از صرو صدا و کفشها معلوم بود که مهمون داریم زیاد همینکه در حال رو باز کردم دیدم بچه فامیلمون وسط حال هستش و یه طنابی نخی چیزی بسته به دسته سفیده کنسول داره تند تند می چرخوندش...همه هم بی خیال مشغول بودن اولین چیزی که قبل هر چی به فکرم رسید این بود که خودمو به اتاق برسونم تا وضعیت کنسول هارو ببینم. خب ملافه ای که روشون کشیده بودم کنار رفته بود خدا رو شکر همش سالم بود.
تازه یادم افتاد که دسته رو هوا داره میچرخه...پریدم برم دنبالش بچه نفهم ...منو دید فرار کرد از پله رفت پایین دسته رو هوا خورد به ستون باطری رفت یه طرف جا باطری یه طرف دو سه تا تیکه هم رو هوا بود که محکم خورد زمین دکمه بالایی شکست.
دیگه خودتون فکر کنید چه حالی شدم ...بی خیال فکو فامیل یه کشیده جانانه زدم بهش طوری که صدای گریش چند تا خونه اونورتر بود. دیگه هر چی ارمان فامیلی بود خراب کردم رفت ...تازه بهم می گفتند یدونه واست میخریم دیگه مگه چی شده...بچرو میزنی...گفتم شما برو بچتو ادب کن...الان دسته تشنج گرفته یه 2 ساعت خوب کار میکنه گهگداری هم قاط میزنه.
ولی من گفتم دیگه کلا داغون شد ایول بهش عجیب دووم اورد.