یک چند بکودکی باستاد شدیم / یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید / از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
اقا ی ندین
تو را خدا تموم شد
ذخیره ام
Printable View
یک چند بکودکی باستاد شدیم / یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید / از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
اقا ی ندین
تو را خدا تموم شد
ذخیره ام
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
من "ی" دادم که حال آقا محمد بگیرم. نمیدونستم شما جواب میدین. شرمنده!
دلت اى سنگدل بر ما نسوجه
عجب نبود اگر خارا نسوجه
بسوجم تا بسوجانم دلت را
در آذر چوب تر تنها نسوجه
من میمیرم برا ی
امادگی برای جوابگویی به هر 32 حرف زبان فارسی
هرچه شکفتم تو ندیدی مرا
رفتی و افسوس نچیدی مرا
اوه چه تبلیغی می کنه محمد واسه خودش
آمده ام تا تو نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی
محرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه یک صحبت طولانیم
کار ما نشانه کیفیت ماست و بهترین تبلیغ برای ما!!!
مسافر میرود همراه غم ها
و تنها میرود آن سوی دنیا
به دل گوید که آنجا غم نباشد
چه فکری کرده اما ..فکر بیجا
چه زرنگه این محمد!!!!!
الهى دل بلا بى دل بلا بى
گنه چشمان کره دل مبتلا بى
اگر چشمان نکردى ديده بانى
چه داند دل که خوبان در کجابى
من مخلص تمام شماها هم هستم
انگار کسي
يا چيزي گلويم را مي فشارد
صداي قلبم را کسي نمي شنود
حرفم را نمي فهمد
انتظارم را پاياني نيست
پس باز کن پنجره ها را
بگذار باران را بهتر ببينم
مي خواستم
روي اين شيشه باران خورده
با دستم
نقش تو را رقم بزنم
اسم تو را بنويسم
اما...
زرنگتر از منه؟
آنقدر درد درون را در دل خود ريختم
تا كه خود با درد هستي سوز خود آميختم
تا جدا ماند-من در من ز هر بيگانه اي
از تو هم اي عشق بي فرجام من- بگريختم
برگ زردي بودم و در تند باد حادثات
بر تن هر شاخه بي ريشه اي آويختم
داشتم فکر می کردم که الان این کار را می کنی ها
من بی می ناب زیستن نتوانم////////////// بی باده کشید بارتن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید //////// یک جام دگر بگیر و من نتوانم